بازگشت

حجت ثاني عشر






حديث موي تو نتوان به عمر گفتن باز

از آنکه عمر شود کوته و حديث دراز



به راه عشق تو انجام کار تا چه شود

برفت در سر اين کار هستيم ز آغاز



بطاق دلکش آن ابروان محرابي

که دور از تو نباشد مرا حضور نماز



اگر نه از دل من رسم سوختن آموخت

چرا دمي نکند شمع ترک سوز و گداز



اگر سعادت جاويد يابدت اي دل

نماي شرح حقيقت سخن مگو ز مجاز



حديث ليلي و مجنون عامري بگذار

مخوان فسانه محمود غزنوي و اياز



مديح مظهر حق مظهر حقايق گوي

ثناي حجت ثاني عشر نما آغاز



سمي ختم رسل خاتم الائمه که هست

نهان ز ديده و بر حضرتش عيان هر راز



سليل خسرو دين عسکري شه کونين

ولي حق شه دشمن گداز و دوست نواز



امام منتظر خلق، مهدي موعود

که هست چشم جهاني به ره گذارش باز



پناه کون و مکان صاحب الزمان مهدي

ولي و قائم بالسيف شهسوار حجاز





[ صفحه 174]



خجسته نامش زان بر زبان نمي آرم

که روزگار رقيب است و آسمان غماز



ز خوان مکرمتش وحش و طير روزي خوار

بشکر موهبتش جن و انس هم آواز



به اوج جاهش جبريل عقل مي نرسد

به بال شوق کند تا ابد اگر پرواز



ز حال مردم و وضع زمانه ناگفته

تو واقفي و نباشد به عرض حال نياز



در آ، ز پرده و از يک تجلي رخسار

غبار شرک ز مرات ماسوي پرداز



محيط زنده شود بعد مرگ گر نشود

ظهور دولت حق راست نوبت آغاز