بازگشت

غزل






بيا که رايت منصور پادشاه رسيد

نويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد



جمال بخت ز روي ظفر نقاب انداخت

کمال عدل به فرياد دادخواه رسيد





[ صفحه 171]



سپهر دور خوش اکنون زند که ماه آمد

جهان به کام اکنون رسد که شاه رسيد



ز قاطعان طريق اين زمان شوند ايمن

قوافل دل و دانش که مرد راه رسيد



عزيز مصر بر غم برادران غيور

ز قعر چاه بر آمد به اوج ماه رسيد



کجاست صوفي دجال چشم ملحد شکل

بگو بسوز که مهدي دين پناه رسيد



صبا بگو که چها بر سرم در اين غم عشق

ز آتش دل سوزان و برق آه رسيد



ز شوق روي تو جانا بر اين اسير فراق

همان رسيد کز آتش به برگ کاه رسيد



مرو خواب که حافظ به بارگاه قبول

ز ورد نيم شب و درس صبحگاه رسيد