بازگشت

غزل






تا دل شده مبتلاي عشقت

سر باخته ام به پاي عشقت



بيگانه شود زهر دو عالم

آن کس که شد آشناي عشقت



آفاق پر است و گوش ما کر

از همهمه و صداي عشقت



از بام و در و هوا نيوشد

عاشق همه جا نواي عشقت



سر پيش شهان نمي کند خم

هر کس که شود گداي عشقت



بيمار که از دواست بيزار

خوشتر ز دوا بلاي عشقت



سر مي رسدش به عرش آن کو

انداخته سر به پاي عشقت



بيرون نکند وفاي مسکين

يک لحظه ز سر هواي عشقت