رباعيات
در مسجد دوست بوي جان پيچيده ست
انفاس خوشش به جمکران پيچيده ست
امروز درين محفل روحاني ما
عطر خوش صاحب الزمان پيچيده ست
[ صفحه 156]
ما حلقه اگر بر در مقصود زديم
از بندگي حضرت معبود زديم
اين التفات ما بدوست امروزي نيست
يک عمر دم از مهدي موعود زديم
ديشب که رقم ز امر خدا مي کردند
دلسوختگان ترا صدا مي کردند
اي کاش که کاتبان قسمت امروز
ديدار ترا قسمت ما مي کردند
من چشم به خورشيد و به نورش دارم
در دل قبس از طور ظهورش دارم
صد بار اگر بميرم و خاک شوم
باز آرزوي درک حضورش دارم
اي دلشده اي که يار مهدي باشي
يک عمر در انتظار مهدي باشي
امروز درين جمع مشو غافل ازو
شايد که تو در کنار مهدي باشي
هر چند ره طلب بسي باريک ست
و ايام فراقش چو شب تاريک ست
خوش باش که از پرتو خورشيد اميد
پيداست ظهور حضرتش نزديک ست
از غيب جمال سرمدي پيدا شد
آئينه حسن ايزدي پيدا شد
از گلشن عسکري و باغ نرگس
يک شاخه گل محمدي پيدا شد