بازگشت

اصالت عقل يا سمع در تشخيص امام


در مسئله امامت از بين عقل و نقل کدام مقدم است؟ به عبارت ديگر مسائل مربوط به بحث امامت بيشتر با دلائل عقلي قابل اثبات است يا با دلائل نقلي؟

چنانکه از خود سئوال نيز استفاده مي شود مسائل دو نوع هستند يک قسمت از آن ها مسائلي است که از طريق عقل شناسايي مي شوند و به وسيله اِعمال روش هاي منطقي و دلائل عقلي اثبات و مورد قبول واقع مي شوند مانند اصل اثبات وجود خدا و صفات ذاتيه کماليه او و لزوم نبوت يعني اثبات نبوت عامه و بخش ديگر مسائلي است که منحصراً از طريق نقل اثبات مي شود يعني راه ديگر براي اثبات آن ها غير از وحي و اخبار مخبر صادق، يعني پيغمبر ثابت النبوّه يا امام ثابت الامامه نيست در اين بين مسائلي هم هستند که از هر دو طريق قابل اثبات مي باشند البته در چنين صورتي دلايل نقلي ارشاد به دلائل عقلي مي کنند.

شخص کاوش گر بايد به اين جهت مسائل کاملا توجه کند و ببيند کدام بحث را از طريق عقل و کداميک را تنها از طريق نقل و يا از دو شيوه عقل و نقل مي توان اثبات کرد و در هر مورد از طريق و شيوه خاص خود آن مسأله وارد شود تا به نتيجه مناسب برسد وگرنه اگر بخواهد در مسأله نقلي صرف از طريق عقل وارد شود طبيعي است که به نتيجه نخواهد رسيد.

ممکن است برخي اين پرسش را مطرح کنند که در مسأله امامت اصالت عقل بر اصالت نقل ارجحيت دارد يا خير؟

پاسخش اين است که در مسأله امامت مثل مسأله نبوّت و شرايط نبي اثبات اصل امامت عامّه يعني اثبات اصل «نياز به وجود امام» و شرايط امام با عقل ثابت مي شود. البته اگر مسأله امامت از مسائلي بود که خارج از محدوده فهم عقل بود و عقل به طور مستقل آن را درک نمي کرد فقط با دلايل نقلي يعني ارشاد نبي اثبات مي شد زيرا اتکا و استناد به دليل نقلي در مورد اصل امامت به خلاف اصل نبوّت مستلزم دور نمي باشد ولي در مسأله نبوت مستلزم دور است.

بنابر اين مي توان دلائل نقلي امامت را هم مثل دلائل نقلي اصل نبوّت ارشاد به حکم عقل دانست.

و مسائلي چون شرط عصمت و چگونگي نصب امام و اين که اين کار به مردم واگذار نشده است يک اصل عقلي است. و دلايل نقلي موجود مؤيّد اين حکم عقل اند.

بديهي است با گروه هايي چون اشاعره که به حسن و قبح عقلي معتقد نيستند فقط از راه همان دلائل نقلي بحث مي شود. بعضي از آثار و فوايد وجود امام و امتيازات او فقط با دليل نقلي قابل اثبات است همان گونه که اين آثار و خواص براي پيامبر نيز از راه دليل نقلي اثبات مي شود.

در مسأله امامت خاصه نيز ـ مثل نبوّت خاصه که تصريح پيامبر پيشين دليل بر نبوّت پيامبر بعدي است ـ تصريح پيامبر بر امامت امام و همچنين تصريح امام سابق بر امامت امام بعدي، دليل بر امامت او است. با اين تفاوت که اصل در اثبات نبوّت راه معجزه است زيرا راه اصلي اثبات نبوّت اوّلين نبي منحصر در معجزه است و اين تنها دليل قابل اعتماد در دعوي نبوت است. هر چند انبيا بعد از او نبوّتشان هم از طريق تصريح نبيّ قبلي و هم از طريق معجزه قابل اثبات است و سنّت الهي هم بر اين جاري شده که پيامبران را با معجزه مبعوث فرمايد! چون اثبات نبوّت از طريق معجزه براي همگان قابل درک است.

ولي طريق تصريح پيامبر سابق فقط حجّت بر مؤمنين به آن پيامبر سابق مي باشد، به اين خاطر است که مي گوييم راه اثبات از طريق معجزه يک راه عمومي است که براي همه حجت است، مع ذلک اثبات صدور معجزه از نبي براي فردي که غايب از زمان و مکان صدور معجزه است منحصر در راه نقل است. البته فقط قرآن مجيد يگانه معجزه اي است که اثبات آن نياز به دليل نقلي هم ندارد، چون باقي است. چنانکه تصريح خود قرآن به عدم امکان آوردن مثل قرآن بر معجزه بودن آن در همه زمان ها دلالت دارد.

در مسأله امامت، امامت اوّلين امام فقط با تصريح پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) اثبات مي شود و چون در باب امامت عامه اثبات شده است که امامت امام به تعيين نبي از جانب خداوند است، معجزه اي که از امام ظاهر مي شود همان گونه که به طور مستقل دليل بر صدق دعواي امامت است، دليل بر نص نبي هم هست ـ اگر چنين نصي و تصريحي از پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) در دسترس نباشد و تمسک به دلايل عقلي بر مسأله امامت خاصه براي اثبات وجود نص است.

مثل اين که گفته شود بر پيامبر واجب است ـ با اين که خداوند حکيم بر طبق حکمت پيامبر را مأمور به تنصيص بر امامت نموده ـ امام بعد از خود را معين و معرفي کند، هر چند نص او از دسترس ما خارج شده يا اجمال پيدا کرده باشد يا در دلالت آن شبهه شود. چون ادعاي نص در حق احدي جز يک شخص معيّن ـ حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) ـ نشده است پس عقلاً فرد تعيين شده از جانب خدا و رسول غير از حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) نخواهد بود.

يا گفته مي شود چون شرط امام ـ که منصوب از جانب خدا و پيامبر براي زعامت در امور دين و دنياي بشر است ـ عصمت است و در حق احدي غير از حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) هم ادعاي عصمت نشده است، بنابر اين عقلاً حضرت علي بن ابيطالب (عليه السلام) امام منصوب و معصوم است.

همچنين در مورد امامت امام دوازدهم گفته مي شود که بر حسب ادّله نقلي زمين بدون امام و حجّت خدا ـ يا ظاهر يا غايب ـ نخواهد بود. و نبايد در اين مدت طولاني بيش از هزار سال سلسله امامت منقطع شود. و چون براي غير آن حضرت يا ادعاي امامت نشده است يا اگر ادعا شده، بطلان آن ثابت شده است پس غير آن حضرت که غايب هستند شخص ديگري امام نمي باشد وايشان امام هستند اگر وي امام نباشد ايرادهاي ديگري که در مسأله امامت عامه بحث اش گذشت دوباره مطرح مي شود.

در حالي که جايي براي طرح آن ها نيست چون نتيجه آن حرف ها به اموري چون صدور فعل قبيح از خداوند حکيم و... منجر مي شود که ذات خداوند از اين گونه امور پاک و منزّه است.