بازگشت

قلمرو رهبري امام


قلمرو رهبري امام هم چنانکه شامل هدايت مردم و بيان احکام و تفسير قرآن و دفع شبه ها است شامل امور سياسي و حفظ نظام جامعه و اجراي احکام و اقامه عدل و تأمين امنيت و دفاع از مرزهاي اسلام نيز مي باشد.

ارتباط اين دو بخش را با اصل امامت بيان کنيد و توضيح دهيد که شيعيان تا چه حدي اين مسأله را پذيرفتند؟

همان طور که اشاره شده است قلمرو رهبري شامل هر دو بخش است و در حقيقت اين دو بخش از يکديگر تفکيک ناپذير هستند، منتهي مسئله اي که مورد توجه و طمع سياست مداران و زورگويان غاصب بوده رهبري سياسي و در دست گرفتن زمام جامعه بوده است.

لذا مخالفت آن ها با ائمه (عليهم السلام) و اصل امامت در اين جهت متمرکز شده است و اگر در بخش هدايت امور ديني هم با آن ها مخالفت مي کردند يعني از طريق ساختن مراکز علمي، مکتب ها و مدرسه ها وارد ميدان مي شدند به خاطر آن بوده است تا مردم کمتر احساس نياز به هدايت ائمه (عليهم السلام) بنمايند و در نتيجه از آن ها فاصله بگيرند تا تحت تأثير تربيت ديني و معنوي آن ها واقع نشوند.

باز براي همين بود که از مطرح شدن آن ها در مراکز علمي و اجتماعي مي ترسيدند، چون مي ديدند ظهور توان علمي و هدايت هاي روشن گرانه آن ها موجب رشد و اقتدار تفکر شيعي و گرايش بيشتر مردم به اهل بيت (عليهم السلام) مي شود.

اين که مي بينيم در کتاب هاي کلامي امامت را از قول پيامبر (عليهم السلام) با عبارت: رياست بر کل امور دين دنياي بشر تعريف کرده اند، به نظر مي رسد در اين تعريف بيشتر به جنبه ولايت امام نسبت به امور جامعه و جانشيني او از پيامبر در زمام داري توجه داشته اند. چون بعد رهبري و زمامداري امور ديني و معنوي و عظمت علمي اهل بيت (عليهم السلام) قابل انکار نبوده است و از آنجا که ارشاد و هدايت مردم در امور ديني و معنوي به مسائل سياسي ارتباط پيدا نمي کرد، لذا مورد مخالفت جاه طلبان نبوده است.

و اگر مي خواستند در اين جهت هم به مخالفت با آن ها بپردازند مردم قبول نمي کردند، چون مردم از توان علمي آن ها با خبر بودند.

از مفهوم کلمه ولايت بيشتر زمام داري و مديريت شئون جامعه و حکومت و حفظ نظم استفاده مي شود.

آياتي مثل:

(اِنَّما وَلِيُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوة وَ يُؤتُونَ الزَّکوةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) [1] .

[«سرپرست و وليّ شما تنها خدا است و پيامبر او و آن ها که ايمان آورده اند همان ها که نماز را برپا مي دارند، و در حال رکوع، زکات مي دهند».]

و آيه (اَطيعُوا اللهَ وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الاَْمْرِ مِنکُم). [2] .

[«اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الامر[=اوصياء پيامبر ]را».]

و احاديث بسياري نظير حديث متواتر غدير هم اين برداشت را تأييد مي نمايد.

به جنبه امامت معنوي و رهبري علمي و ديني هم در درجه اول لفظ امام دلالت دارد، چنانکه در اين آيه مي فرمايد:

(وَ جَعَلناهُمْ اَئِمَّةً يَهدُونَ بِأَمرِنَا وَ اَوْحَينا اِلَيهِمْ فِعْلَ الْخَيراتِ) [3] .

[«و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما، ـ مردم را ـ هدايت مي کردند و انجام کارهاي نيک و... را به آن ها وحي کرديم».]

علاوه بر اين، آيات و روايات بسيار ديگري مثل احاديث ثقلين و سفينه و امان و ديگر روايات به اين معني دلالت دارند. لذا در روايت ثقلين آمده است که:

«بر اهل البيت پيشي نگيريد و از آن ها جلو نيفتيد».

يعني پيرو آن ها باشيد و اگر دقت بيشتري در مضمون آيات و روايات مذکور بشود معلوم مي شود که آن ها به هر دو بعد رهبري دلالت دارد، لذا شيعيان هميشه امام را صاحب هر دو مقام رهبري سياسي و رهبري معنوي مي دانستند و ديگران را غاصب مي شمردند.

اين حقيقت را ـ که به اعتقاد شيعه رهبري امام مطلق است ـ زمام داران غاصب هم مي دانستند و لذا بعضي مواقع هر چند مطمئن بودند که امام وقت قصد قيام ندارد، به عنوان مثال: منصور نسبت به شخص امام صادق (عليه السلام) اين عقيده را داشت. با اين حال احتياط را از دست نمي داد و همواره آن حضرت را تحت مراقبت مأموران سري خود قرار مي داد و کم و بيش به او مزاحمت هاي ايجاد مي کرد و سرانجام هم نتوانست وجود آن حضرت را تحمل کند، چون شيوه اي را که حضرت در پيش گرفته بودند براي حکومت خود خطرناک مي ديد، از همين رو آن حضرت را شهيد کرد.

هارون هم همين شيوه را در پيش گرفت، حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) را سال ها در زندان ها و تحت نظر نگاه داشت. چون مي دانست شيعه هر دو مقام رهبري معنوي و دنيوي را از آن امام (عليه السلام) مي داند.

از سوي ديگر نقش و عملکرد امامان که موجب حفظ تفکر شيعي و احکام اسلام مي شد بسيار با اهميت بود. مي توان آن را معجزه آن ها دانست و اين کار هم جز با تعليم خاص الهي ميسر نمي شد.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) آن سياست خاص را در پيش گرفتند، ولي امام حسين (عليه السلام) به آن نهضت عظيم دست زد. همين طور بقيه ائمه (عليهم السلام) هر يک به گونه اي عمل کردند. اگر چنين نمي کردند در زير آن ضربات مهلک هيچ راه و روشي که مخالف آن سياست هاي جبارانه باشد نمي توانست باقي بماند ولي مي بينيم مذهب تشيع باقي ماند و تا امروز هم در دنيا به عنوان سنبل اسلام راستين و نويد بخش حکومت عدل جهاني مطرح است.

يک نکته شايان توجه اين که ائمه (عليهم السلام) همه وعده مي دادند که رهبري معنوي و فکري و عملي در آينده ـ در عصر ظهور امام مهدي (عليه السلام) ـ با رهبري سياسي که پيش از اين از سوي زمام داران ظالم غصب شده بود، توأم خواهد شد و در سايه آن، همه اهداف اسلام تحقق خواهد يافت.


پاورقي

[1] سوره مائده (5)، آيه 55.

[2] سوره نساء (4)، آيه 59.

[3] سوره انبياء (21)، آيه 73.