تأثير عوامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي در تفکرات ديني
عوامل اجتماعي و اقتصادي و سياسي در تفکرات و عقايد ديني و اعتقاد به ظهور مهدي چه اثري داشته است؟
از ديدگاه جهان بيني الحادي همه امور و حوادث را بايد به علل تاريخي و مادي نسبت داد.
اما از ديدگاه جهان بيني ديني از بين تفکرات گوناگون و عقايد مختلف، آن چه اصيل و حق است منبع آن وحي و دعوت انبيا و درک فطري خود بشر است که از آن تعبير به هدايت عقل و فطرت و وحي و نبوت مي شود.
از نظر اين ديدگاه همه راه هاي انحرافي و افکار مضرّ معلول علل مادي و تاريخي و اغراض شخصي و نقص فرهنگ اجتماعي و تربيتي است و عقائد ديني مأخوذ از وحي و نبوت همه اصيل و واقعي هستند و زمينه اي در فطرت بشر دارند.
تاريخ و گذشت زمان و علم بشر و علل مادي آن ها را به وجود نمي آورد. بلکه منشأ اعتقاد به اموري چون مبدأ رسالت انبيا و امامت ائمه (عليهم السلام) و همه عقايد حقه عقل و فطرت انساني و وحي عن الله است.
بر اين اساس حتي در پيدايش اعتقاد به ظهور مهدي منجي (عليه السلام) هيچ عامل اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي مؤثر نبوده و نيست. منشأ و مأخذ آن اخبار انبيا و صحف آسماني و رهنمودها و اخبار و سخنان شخص حضرت خاتم الانبيا (صلي الله عليه وآله وسلم) و حضرت اميرالمؤمنين و سائر ائمه (عليه السلام) است.
گرچه دعاوي دروغين در مورد مهدويّت بر اساس مقام پرستي و غرض هاي سياسي بوده است. مع ذلک از تحليل و شناختن ريشه اصلي بروز اين دعاوي و ظهور مدعيان دروغين به اين واقعيت هم مي رسيم که يک حقيقت مسلّمي در کار بوده که اين دعاوي و تحريفات در اطراف آن پيدا شده و دست آويز اشخاصي قرار گرفته است.
چنانکه در اصل اعتقاد به خدا و وحي و نبوت مي بينيم که يک واقعيت هاي وجود دارد و زمينه قبول آن ها هم در دل مردم موجود است که افرادي فرصت طلب از اين امر سوء استفاده کرده در طول تاريخ ادعاي خدايي يا پيامبري کرده اند.
و مسأله مهدي (عليه السلام) نيز ـ چون از طرف خود پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) مطرح شده و صحابه از آن حضرت شنيده و بازگو کرده اند ـ يک واقعيّتي است که مورد قبول همه بوده است.
به همين خاطر مورد سوء استفاده قرار گرفته است و افرادي آن را براي اغراض مختلف ـ که در اغلب سياسي بوده است ـ دستاويز قرار داده اند.
اگر مسأله مهدويّت واقعيت نداشت، افرادي اين همه در اطراف آن به تحريف دست نمي زدند، پس اين سوء استفاده ها خود اين مطلب را ثابت مي کنند که اين مسأله به عنوان يک واقعيت مورد پذيرش همه بوده است.
حوادث ممکن است بشر را به حقايق راهنمايي کند، همان طور که حضرت ابراهيم (عليه السلام) آن موحد بزرگ، با استفاده از حوادث خداشناسي را به مردم آموخت.
آن حضرت چون شب شد ستاره اي را ديد، اول گفت: اين است پروردگار من. ولي چون ستاره غروب کرد گفت:
(لا اُحِبُّ الآفِلينَ). [1] .
[«غروب کنندگان را دوست ندارم!».].
با استفاده از اين حادثه طلوع و غروب ستاره حضرت ابراهيم (عليه السلام) مردم را تعليم مي دادند به اين که ستاره نمي تواند خدا باشد.
پس از آن ماه طلوع و غروب مي کند و از اين حادثه نيز نتيجه مي گيرد که ماه هم خدا نمي تواند باشد.
سپس آفتاب طلوع و غروب مي کند و از آن هم به همان ترتيب نتيجه مي گيرد.
بدين وسيله از همه عقايد شرک آلود بيزاري مي جويد و مردم را به خالق جهانيان راهنمايي مي کند.
پس حوادث مي توانند انسان را به حقايق برسانند، اما حقايق اعتقادي را نمي توان معلول حوادث دانست.
بلي اين را مي توان گفت که: گذشت زمان موجب تقويت اعتقاد مردم به آل علي (عليه السلام) و رسوخ تفکر شيعي در دل هاي آن ها شد. اما اگر کسي بگويد تشيع و غيبت امام (عليه السلام) به مرور زمان مطرح و تکميل شده است اين حرف صحيح نيست چون دليل هاي زيادي که به آن ها در بحث هاي قبلي اشاره شد اين نظر را تکذيب مي نمايد.
کسي نمي تواند بگويد اخبار ائمه (عليه السلام) که همه را از زبان پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نقل فرموده اند، همه ساختگي مي باشند چرا که تمامي آن ها علاوه بر تواتر به همراه خود قرينه هاي خارجي دارند، در حقيقت مثل خبر از شهادت عمار مي باشند که رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:
«تقتلک الفئة الباغية». [2] .
[«تو را گروه ستم کار خواهد کشت».]
کسي نمي تواند بگويد بعد از اين که عمّار به دست معاويه و لشکرش شهيد شد اين حديث جعل گرديد. يعني حديث، معلول آن حادثه است. چرا که قبل از اين واقعه اين روايت را صحابه نقل مي کردند. همين طور است مسأله امامت ائمه (عليهم السلام) که از زبان سه نفر از آن ها يعني علي و امام حسن و امام حسين (عليهم السلام) نقل شده است که پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمودند:
تعداد ائمه دوازده نفر است [3] که آخرين آن ها هم نام من است [4] و در خارج همچنين واقع شده است. با اين حال کسي نمي تواند ادعا کند که اين احاديث ساختگي مي باشند و بعد از وقوع اين امور ساخته شده اند.
پاورقي
[1] سوره انعام (6)، آيه 76.
[2] بحارالانوار، ج 18، ص 123.
[3] مدرک پيشين، ج 36، ص 286، ح 106.
[4] مدرک پيشين، ص 368، ح 233.