بازگشت

شيعه و قيام مسلحانه


آيا از جمله شرط هاي امامت امام، قيام مسلحانه است؟ و آيا قيام مسلحانه به طور مطلق و در هر شرايطي جزء برنامه هاي شيعه است؟ يعني شيعه بايد همواره در حال نبرد مسلحانه با نظام هاي ستمگر حاکم باشد؟ يا اين که در اين موضوع نيز همان شرايطي که در امر به معروف و نهي از منکر مطرح است مورد نظر مي باشد؟ و ديگر اين که در قيام هاي مسلحانه عليه حکومت بني اميّه، شيعه چه نقشي داشته است؟

شيعه در برنامه جهاد با کفار غير از برنامه اسلام که در کتاب هاي فقه مشروحاً بيان شده برنامه ديگر ندارد که بسياري از فقها شرط وجوب آن را حضور امام و دعوت او به جهاد مي دانند.

ولي در دفاع از کيان اسلام و نواميس مسلمين و دفع هجوم دشمنان از حدود و ثغور اسلامي خواه اين فيزيکي باشد يا فرهنگي و يا اقتصادي يک تکليف واجب همگاني است و حتي به حکم آيه شريفه:

(وَ اَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوّة وَ مِن رِباطِ الخَيلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوّ اللهِ و عَدُوّکُم). [1] .

[«هر نيرويي در قدرت داريد، براي مقابله با آن ها ـ دشمنان ـ آماده سازيد! و همچنين اسب هاي ورزيده ـ براي ميدان نبرد ـ تا بهوسيله آن، دشمنِ خدا و دشمنِ خويش را بترسانيد!».]

آمادگي براي حفظ و حراست از مرزهاي فيزيکي و فرهنگي يک تکليف واجب الهي است. منتهي در جبهه جنگ و نبرد فيزيکي از طريق تهيه اسلحه نظامي و در جبهه دفاع فرهنگي و اقتصادي از طريق آماده کردن ابزارهاي خاص آن و در اين جهت عصر حضور امام (عليه السلام) با دوره غيبت فرق نمي کند.

همان طور که خانه مسلمان و عيال و مال و جان او بايد مأمون از خطر و هجوم بيگانگان باشد،

«و من قتل دون ماله فهو شهيد» [2] .

[«و هر کس که براي دفاع از دارايي خويش کشته گردد شهيد است».]

وطن اسلامي هم که خانه همه است بايد از خطر در امان باشد.

اين اجمال برنامه در برخورد با دشمنان خارجي است. امّا در برخورد با جريان هاي ضد اسلام داخلي و عواملي که از داخل منافقانه براي مقاصد جاه طلبانه به اسلام و مسلمين ضربه مي زنند، مواضعي که براي دفع اين مفاسد انجام مي شود بايد در حدّي باشد که بتواند آن حرکت ضد اسلامي را برطرف نمايد.

البته در مواردي که اين حرکت، کيان اسلام را در خطر اندازد يا احکام اسلام و امنيت جامعه اسلامي را در معرض تهديد قرار دهد و دفع اين خطر به حرکت نظامي نياز پيدا کند در چنين شرايطي قيام مسلحانه واجب مي شود.

خلاصه در تفکر شيعي بي تفاوتي در مقابل جريانات مخالف و ظالمانه محکوم است.

مسلمان بايد به تمام اموري که به عزّت و شوکت اسلام و مسلمين و اعلاء کلمة الله است ارتباط پيدا مي کند اهميت بدهد در هر مورد به وظيفه و تکليف خود عمل کند.

مع ذلک از شرايط امامت امام چنانکه به زيديّه نسبت مي دهند قيام مسلحانه نيست و چنين نيست که هر رهبر گروه مسلحانه هر چند از سادات و خاندان پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) باشد امام به حساب بيايد و کسي که به ظاهر قيام و مبارزه مسلحانه نداشت به اين بهانه نمي شود او را غير امام دانست، چنانکه در مورد امام زين العابدين و امام باقر و امام صادق (عليهم السلام) چنين بود. چون

اولا: سياست غير مسلحانه آن ها در اعلاء کلمه اسلام و حراست از حق و نگهباني از شرع در زمان خودشان از قيام مسلحانه کارسازتر بوده است.

ثانياً: همان طور که در حديث محمود بن لبيد از حضرت زهرا (عليها السلام) روايت شده است «مثل الامام مثل الکعبة اذ يؤتي و لا يأتي» [3] وظيفه مردم است که گرد شمع وجود امام اجتماع کنند و براي نصرت او و اعلاء کلمه اسلام و پاس داري از اهداف دين اعلام حضور کنند در آن صورت امام به هر صورت که مقتضي باشد موضع گيري مي کند.

چنانکه اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از قتل عثمان وقتي مردم با آن شور و شوق از هر طرف براي بيعت با آن حضرت هجوم آوردند، مردم را بي جواب نگذاشتند. فرمودند:

«اما و الذي فلق الحبة و برأ النسمة لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علي العلماء الا يقاروا علي کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها و السقيت آخرها بکاس اولها و لالفيتم دنياکم هذه ازهد عندي من عطفة عنز». [4] .

[«آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدايي که دانه را شکافت، و انسان را آفريد، اگر نه اين بود که جمعيت بسياري گِرداگِردم را گرفته، و به ياري ام قيام کرده اند، و از اين جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئوليتي که خداوند از علما و دانشمندان ـ هر جامعه ـ گرفته که در برابر شکم خوارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها مي ساختم و از آن صرف نظر مي نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مي کردم، ـ آن وقت ـ خوب مي فهميديد که دنياي شما ـ با همه زينت هايش ـ در نظر من بي ارزش تر از آبي است که از بيني گوسفندي بيرون آيد!».]

و امّا در مورد قيام هاي مسلّحانه عليه بني اميّه غير از شورش هايي که از سوي خوارج برپا شد و هيچکدام هم به نتيجه نرسيد، انگيزه و علت سائر قيام ها خون خواهي از قاتلان حضرت سيدالشّهداء (عليه السلام) و اعتراض به مظلوميّت اهل بيت (عليهم السلام) بود و از جمله آن ها قيام عين الورده و قيام مختار است که در هر دو تعداد زيادي از شيعيان شرکت داشتند و سپس قيام جناب زيد و قيام هاي ديگر است که همه از محبّت و مودّت نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) و اعلام تنفّر و انزجار نسبت به بني اميّه ناشي مي شد، لذا مي بينيم مردي چون کميل در قيام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث شرکت مي جويد و يا در قيام اخير که منتهي به انقراض حکومت بني اميّه و قطع سلطه آن ها از اکثر ممالک اسلام شد.

انگيزه اصلي واقعه جان سوز کربلا، و شهادت دل خراش زيد بن علي (عليهما السلام) و يا در يک کلمه مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام) بوده است.

بنابر اين در اين قيام هاي بر ضد بني اميّه آن چه مهم بود نقش شيعه و استفاده از مواضع مظلومانه اهل بيت (عليهم السلام) است. هر چند بعد از شهادت سيدالشهداء (عليه السلام) سائر امامان در مقام قيام برنيامدند چون اوضاع را براي برقرار شدن حکومت عدل اسلامي از طريق قيام مسلحانه مناسب نمي ديدند، لذا در سنگرهاي ديگري به انجام تکاليف الهي خود در خصوص نشر احکام و دفع بسياري از بدعت ها پرداختند.

حتي در جريان آخرين قيام عليه بني اميه بعد از پيروزي تنها شخصيتي که براي زعامت از همه سزاوارتر بود امام جعفر صادق (عليه السلام) بود، ولي با اين که به آن حضرت اين کار را پيشنهاد کردند، امام صادق (عليه السلام) از پذيرفتن آن خودداري کرد و در پيش گرفتن چنين سياستي از جانب وي به اعتقاد شيعه در نتيجه يک فرمان از جانب پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) بود که بهوسيله وحي براي پيغمبر (صلي الله عليه وآله وسلم) خبر داده شده بود و به علاوه هر امامي تکليف خود را در برابر شرايط موجود بهتر از همه مي داند، و هميشه مهم تر را بر ساير امور مقدم مي نمايد، در اين مسأله هم اگر حضرت زعامت را مي پذيرفت، مصالح مهم اسلام ضايع مي شد، چون بر هر صاحب نظري روشن بود که در آن چنان شرايطي امکان اجرا احکام نوراني اسلامي و حاکميت بخشيدن به نظام عدل اسلامي فراهم نبود.


پاورقي

[1] سوره انفال (8)، آيه 60.

[2] بحارالانوار، ج 10، ص 226.

[3] بحارالانوار، ج 36، ص 352.

[4] نهج البلاغه صبحي الصالح، خ 3، قسمت 17.