بازگشت

گواهي سالار شهيدان


امام حسين (ع) در مثل ديشب براي شهداي عاشورا گواهي صادر کرده است که نشان دهنده مقام و مرتب آنها است. شهدا در ميان همه صلحا و سعدا مي درخشند، و اصحاب امام حسين در ميان همه شهدا. ميدانيد چه فرمود؟ و چه گواهي صادر کرد؟ در آنشب بعد از آنکه در مراحل سابق غربالهايي شده بود، و آنهائيکه لايق نبودند رفته بودند و لايقها مانده بودند، باز لايقها را براي آخرين بار آزمايش کرد. ديگران در اين آزمايش يک نفر هم رفوزه نشد



[ صفحه 125]



در شب عاشورا چه کرد؟ «فجمع اصحابه عند قرب الماء يا عند قرب المساء» (دو جور نوشته اند) آنها که گفته اند عند قرب الماء يعني خيمه اي داشت ابا عبدالله، که در آن خيمه مشکهاي آب بود، آن خيمه اختصاص داشت از روز اول براي مشکها که از آب پر ميکردند و در آن خيمه مي گذاشتند، آن خيمه را ميگفتند خيمه قرب الماء يعني خيمه مشکهاي آب اصحاب خودش را در آنجا جمع کرده بود، حالا چرا آنجا جمع کرد؟ من نمي دانم. شايد به اين جهت که آن خيمه در آن شب ديگر محلي از اعراب نداشت، چون مشکي آبي ديگر آنجا وجود نداشت. حداکثر آب داشتن همان بوده که ارباب مقاتل معتبر نوشته اند در شب عاشورا، حضرت ابا عبدالله فرزند عزيزش علي اکبر را با جمعيتي فرستادند و آنها موفق شدند و از شريعه فرات مقداري آب آوردند و همه از آن آب نوشيدند، بعد فرمود: با اين آب غسل کنيد، و خودتانرا شستشو بدهيد، و بدانيد که اين آخرين توشه شماست از آب دنيا. و اگر آن جمله عند قرب المساء باشد يعني نزديک غروب آنها را جمع کرد



[ صفحه 126]



به هر حال اصحاب را جمع کرد، و خطبه اي خواند که بسيار بسيار غرا و عالي است. اين خطبه عطف به حادثه اي بود که در عصر همان روز پيش آمده بود

شنيده ايد که در عصر تاسوعا تکليف يکسره شد و فقط مهلتي داده شد براي فردا، تکليف قطعي بود، بعد از قطعي شدن تکليف ابا عبدالله اصحاب را جمع کردند، راوي امام زين العابدين عليه السلام است که خودشان آنجا بوده اند، ميفرمايد: آن خيمه اي که امام عليه السلام اصحاب خود را در آن خيمه جمع کرد مجاور خيمه اي بود که من در آنجا بستري بودم، پدرم وقتي اصحابش را جمع کرد، خدا را ثنا گفت: «اثني علي الله احسن الثناء و احمد علي السراء و الضراء اللهم اني احمدک علي ان اکرمتنا بالنبوش - و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين»: من خدا را ثنا مي گويم، عالي ترين ثناها، هميشه سپاسگزار بوده و هستم، در هر شرايطي، قرار بگيرم

آنکه در طريق حق و حقيقت گام برمي دارد، در هر شرايطي قرار بگيرد، براي او خير است. مرد حق در هر شرايطي، وظيفه خاص خويش را مي شناسد و با انجام وظيفه و مسئوليت هيچ پيش آمدي شر نيست



[ صفحه 127]



در طريقت پيش سالک هر چه آيد خير او است در صراط المستقيم اي دل کسي گمراه نيست بر در ميخانه رفتن کار يک رنگان بود خود فروشان را به کوي ميفروشان راه نيست هر چه هست از قامت ناساز بي اندام ما است ورنه تشريف تو بر بالاي کس کوتاه نيست خودش هنگامي که داشت به طرف کربلا مي آمد، جمله اي در جواب فرزدق شاعر معروف در همين زمينه دارد که جالب است. بعد از آنکه فرزدق وضع عراق را وخيم تعريف مي کند، امام ميفرمايد: «ان نزل القضاء بما نحب فنحمد الله علي نعمائه و هو المستعان علي اداء الشکر و ان حال القضاء دون الرجاء فلم يتعد (فلم يبعد) من کان الحق نيته و التقوي سريرته». يعني اگر جريان قضا و قدر موافق آرزوي ما در آمد خدا را سپاس مي گوئيم و از او براي اداي شکر کمک ميخواهيم. و اگر بر عکس، بر خلاف آنچه ما آرزو مي کنيم جريان يافت، باز هم آنکه قصد و هدفي جز حق و حقيقت ندارد و سرشتش سرشت تقوا است، از هر غرض و مرضي پاک است، زيان نکرده (و يا دور نشده) است. پس بهرحال هر چه پيش آيد خير است و شر نيست

«و احمده علي السراء و الضراء» من او را سپاس مي گويم، هم براي روزهاي راحتي و آساني، و هم براي روزهاي سختي



[ صفحه 128]



ميخواهد بفرمايد: من روزهاي راحتي و خوشي در عمر خود ديده ام، مانند روزهائي که در کودکي روي زانوي پيامبر مي نشستم، روي دوش پيامبر سوار مي شدم، اوقاتي بر من گذشته است که عزيز ترين کودکان عالم اسلام بودم، خدا را بر آن روزها، سپاس ميگويم ، بر سختيهاي امروز هم سپاس مي گويم، من آنچه پيش آمده براي خود بد نمي دانم، خير مي دانم. خدايا: ما ترا سپاس مي گوئيم که نبوت را در خاندان ما قرار دادي، خدايا: ترا سپاس مي گوئيم که علم قرآن را بما دادي، ما هستيم که قرآن را آنجوري که هست درک مي کنيم و مي فهميم، و ترا سپاس مي گوئيم که ما را با بصيرت در دين قرار دادي، فقيه در دين کردي، يعني توفيق دادي که دين را از روي عمق درک کنيم، روح و باطنش را بفهميم، زير و روي دين را آنجوري که بايد بفهميم، بفهميم

بعد چه کرد؟ بعد آن شهادتنامه تاريخي را درباره اصحابش و درباره اهل بيتش صادر کرد، فرمود: «اني لا اعلم اصحابا خيرا و لا اوفي من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بيتي»

من اصحابي از اصحاب خودم بهتر و با وفاتر سراغ ندارم



[ صفحه 129]



ميخواهد بفرمايد من شما را حتي بر اصحاب پيامبر که در رکاب پيامبر شهيد شدند ترجيح مي دهم، بر اصحاب پدرم علي که در جمل و صفين و نهروان در رکاب او شهيد شدند ترجيح مي دهم زيرا شرايط خاص شما از شرايط آنها مهمتر است. و اهل بيتي نيکوتر و صله رحم بجا آورتر و با فضيلت تر از اهل بيت خود سراغ ندارم، با اين وسيله اقرار کرد و اعتراف کرد بمقام آنها، و تشکر کرد از آنها

بعد فرمود: ايها الناس بهمه تان اعلام مي کنم، همه به اصحاب خودم و هم به اهلبيت خودم که اين قوم جز با شخص من با کس ديگر کار ندارند، اينها فعلا وجود من رامزاحم خودشان مي دانند، از من بيعت ميخواهند که بيعت نمي کنم، اينها چون فقط شخص من را مزاحم خودشان ميدانند، اگر من را از بين ببرند به هيچکدام شما کار ندارند، پس دشمن که بشما کار ندارد. اما من که شما با من بيعت کرديد به همه تان اعلام مي کنم که بيعت خودم را از شما برداشتم پس شما نه از ناحيه دشمن اجباري به ماندن داريد و نه از ناحيه دوست، آزاد مطلق، هر کس مي خواهد برود برود

رو کرد به اصحاب و فرمود: هر يک از شما دست يکي از خاندان مرا بگيرد (اهل بيت امام حسين کوچک داشتند، بزرگ داشتند، آنها هم که بودند، اهل آن ديار نبودند، و با آن محيط نا آشنا بودند، ميخواست بفرمايد که دسته جمعي اهل بيت من نروند، بلکه هر يکي از شما دست يکي از آنها را بگيريد و از معرکه خارج کنيد و برويد)



[ صفحه 130]



اينجاست که مقام اصحاب ابا عبدالله روشن ميشود، هيچ اجباري نه از ناحيه دشمن که بگوئيم در چنگال دشمن گرفتارند و نه از ناحيه حضرت که مساله تعهد بيعت بود، نداشتند، ابا عبدالله به همه شان آزادي داد

در همينجاست که مي بينيد آن جمله هاي پر شکوه را يک يک اهل بيت و اصحابش، به ابا عبدالله، در جوابش عرض کردند.