بازگشت

جاودانگي شهيد


يک کسي عالم است، و از راه علم به جامعه خدمت مي کند و در حقيقت از کانال علم از فرديت خود خارج مي شود و به جامعه مي پيوندد، شخصيت فرديش از مجراي علم با شخصيت اجتماع متحد مي گردد و آنچنانکه قطره با دريا متحد مي گردد. عالم در حقيقت، جزئي از شخصيت خود را، يعني فکر و انديشه خود را با اين پيوستن به اجتماع جاويد مي کند

يک نفر ديگر مخترع است، از طريق اختراعش به جامعه مي پيوندد، خدمتش به اجتماع اينست که فن خودش، صنعت خودش، و خودش را از راه صنعتش، در اجتماع خودش جاويد مي کند. يکي هنرمند است، مثلا شاعر است ، خودش را از طريق فن و هنرش جاويد مي کند

يک نفر معلم اخلاق است، اندرزگوست، خودش را از راه اندرزهاي حکمت آميزش که سينه به سينه منتقل مي شود، در جامعه جاويد مي کند

يکي هم شهيد است، از راه خون خودش، خودش را در اجتماع جاويد مي کند، يعني خون جاويد در اجتماع بوجود مي آورد



[ صفحه 105]



به عبارت ديگر: يکي به فکر خود ارزش و ابديت و جاودانگي مي بخشد و آن عالم يا فيلسوف است، يکي ديگر به فن و هنر يا صنعت خود ارزش و ابديت و جاودانگي مي بخشد و آن فنان و صنعتگر يا هنرمند است، و ديگري به حکمتهاي عملي و راهنمائيهاي خود. اما شهيد به خون خود، و در حقيقت به تمام وجود و هستي خود ارزش و ابديت و جاودانگي مي بخشد. خون شهيد براي هميشه در رگهاي اجتماع مي جهد. در حقيقت هر گروه ديگر به قسمتي از مايملک خود جاودانگي مي بخشد و شهيد به تمام مايملک خود. لهذا پيغمبر فرمود: «فوق کل ذي بر بر حتي يقتل في سبيل الله واذا قتل في سبيل الله فليس فوقه بر». يعني بالا دست هر نيکوکاري، نيکوکاري ديگري است، تا آنگاه که در راه خدا شهيد شود، همين که در راه خدا شهيد شد، ديگر بالا دست ندارد