بازگشت

حق شهيد


تمام کساني که به بشريت به نحوي خدمت کرده اند، حقي به بشريت دارند، از هر راه: از راه علم، از راه فلسفه و انديشه، از راه صنعت، از راه اختراع و اکتشافات، از راه اخلاق و حکمت عملي. ولي هيچکس حقي به اندازه حق شهدا بر بشريت ندارد، و به همين جهت هم عکس العمل احساس آميز انسانها و ابراز عواطف خالصانه آنها درباره شهدا بيش از ساير گروهها است



[ صفحه 75]



چرا و به چه دليل حق شهدا از حق ساير خدمتگزاران بيشتر و عظيمتر است؟ البته دليل دارد. همه گروههاي خدمتگزار ديگر مديون شهدا هستند، ولي شهدا مديون آنها نيستند يا کمتر مديون آنها هستند، عالم در علم خود و فيلسوف در فلسفه خود و مخترع در اختراع خود و معلم اخلاق در تعليمات اخلاقي خود نيازمند محيطي مساعد و آزادند تا خدمت خود را انجام دهند ولي شهيد آن کسي است که با فداکاري و از خود گذشتگي خود و با سوختن و خاکستر شدن خود محيط را براي ديگران مساعد مي کند

مثل شهيد مثل شمع است که خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افکندن است، تا ديگران در اين پرتو که به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش بيابند و کار خويش را انجام دهند. آري، شهدا شمع محفل بشريتند، سوختند و محفل بشريت را روشن کردند. اگر اين محفل تاريک مي ماند هيچ دستگاهي نمي توانست کار خود را آغاز کند يا ادامه بدهد



[ صفحه 76]



داستان شهيد و غير شهيد داستان همان شمع و شاهد است که پروين به نظم آورده است:



شاهدي گفت به شمعي کامشب

در و ديوار مزين کردم



ديشب از شوق نخفتم يک

دم دوختم جامعه و بر تن کردم



کس ندانست چه سحر آميزي

به پرند از نخ و سوزان کردم



صفحه کارگه، از سوسن و گل

به خوشي چون صف گلشن کردم



تو به گرد هنر من نرسي

زانکه من بذل سر و تن کردم



شمع خنديد که بس تيره شدم

تا ز تاريکيت ايمن کردم



پي پيوند گهرهاي تو، بس

گهر اشگ به دامن کردم



گريه ها کردم و چون ابر بهار

خدمت آن گل و سوسن کردم





[ صفحه 77]





خوشم از سوختن خويش از آنک

سوختم، بزم تو روشن کردم



گرچه يک روزن اميد نماند

جلوه ها بر در و روزن کردم



تا فروزنده شود زيب و زرت

جان ز روي و دل از آهن کردم



خرمن عمر من ار سوخته شد

حاصل شوق تو، خرمن کردم



کارهائي که شمردي بر من

تو نکردي، همه را من کردم



انسان که در روز در پرتو خورشيد تلاش مي کند و يا شب در پرتو چراغ يا شمع کاري انجام مي دهد به همه چيز توجه دارد جز به آنچه پرتو افشاني مي کند که اگر پرتو افشاني او نبود همه حرکتها متوقف و همه جنب و جوشها راکد مي شد شهدا پرتو افشانان و شمعهاي فروزنده اجتماعند که اگر پرتو افشاني آنها در ظلمات استبدادها و استعبادها نبود بشر ره به جائي نمي برد



[ صفحه 78]



قرآن کريم تعبير لطيفي دارد درباره رسول اکرم که او را سراج منير چراغ نور افشان مي خواند. در اين تعبير مفهوم ظلمت زدائي که توأم با سوختن و روشن کردن است گنجانيده شده است. مي فرمايد: «يا ايها النبي انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذيرا» [1] «و داعيا الي الله بأذنه و سراجا منيرا»اي پيامبر تو را فرستاديم گواه و نويد دهنده و بيم رساننده و دعوت کننده به حق به اذن حق و چراغي نورافشان

مولوي با اشاره به آيه کريمه «يا ايها المزمل قم الليل الا قليلا» [2] مي گويد:



خواند مزمل نبي را زين سبب

که برون آي از گليم اي بوالهرب



هين قم الليل که شمعي اي همام

شمع، دائم شب بود اندر قيام



بي فروغت روز روشن هم شب است

بي پناهت، شير اسير ارنب است



ني تو گفتي قائد اعمي به راه

صد ثواب و اجر يابد از اله



هر که او چل گام کوري را کشد

گشت آمرزيده و يابد رشد



هين بکش تو زين جهان بي قرار

جوق کوران را قطار اندر قطار





[ صفحه 79]



آري، کلمه شهيد و مفهوم شهيد در ميان کلمات و مفاهيم اسلامي و در ذهن کساني که فرهنگشان فرهنگ اسلامي است کلمه اي و مفهومي نوراني و مقدس است از کلمات و مفاهيم ديگر برتر


پاورقي

[1] سوره احزاب، / 45.

[2] سوره مزمل / 1.