بازگشت

دو تلقي از انسان


اين دو نوع بينش درباره حرکت تکاملي تاريخ، نتيجه دو نوع تلقي از انسان و هويت واقعي او و استعدادهاي نهفته او است. بنابر يکي از اين دو تلقي، انسان در ذات خود فاقد شخصيت انساني است. هيچ امر ماوراء حيواني در سرشت او نهاده نشده است، هيچ اصالتي در ناحيه ادراکات و بينشها و يا در ناحيه احساسات و گرايشها ندارد.



[ صفحه 51]



بنابراين تلقي اگر پرسيده شود انسان ايده آل، انسان کامل، انسان نمونه، آنچه انسان بايد آن باشد و فعلا نيست چيست؟ پاسخ اينست که هيچ چيز، هر چه محيط به او بدهد همان است که بايد باشد. خود انسان چيست که اگر از او گرفته شود از خود بيگانه شده است؟ باز پاسخ اينست که هيچ چيز يک ماده خام. به هر صورت و هر شکلي که در آيد صورت خود اوست

بنابراين تلقي آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غريزه در او موجود است جنبه هاي حيواني او است. از اينرو انسان موجودي است اسير منافع مادي، محکوم جبر ابزار توليد، در اسارت شرائط مادي اقتصادي، وجدانش ، تمايلاتش، قضاوت و انديشه اش، انتخابش، جز انعکاسي از شرائط طبيعي و اجتماعي محيط نيست، آيينه اي است که جز محيط خود را نمي تواند منعکس سازد، طوطيي است که در پس آيينه شرائط محيط قرار گرفته است، و بر خلاف اجازه محيط طبيعي و اجتماعي کوچکترين جنبشي نميتواند بکند، ماده خامي است که در او اقتضاي حرکت به سوي مقصد و هدف ويژه اي نيست

اما بنابر تلقي فطري از انسان، انسان موجودي است داراي سرشت الهي، مجهز به فطريت حقجو و حق طلب، حاکم برخويشتن و آزاد از جبر طبيعت و جبر محيط و جبر سرشت وجبر سرنوشت



[ صفحه 52]



بنابراين تلقي از انسان، ارزشهاي انساني در انسان اصالت دارد، يعني بالقوه به صورت يک سلسله تقاضاها در سرشت او نهاده شده است، انسان به موجب سرشت هاي انساني خود خواهان ارزشهاي متعالي انساني است، و به تعبير ديگر خواهان حق و حقيقت و عدالت و مکرمتهاي اخلاقي است و به موجب نيروي عقل خود مي تواند طراح جامعه خود باشد و تسليم سير کور کورانه محيط نباشد و به موجب اراده و نيروي انتخابگري خود طرحهاي فکري خود را به مرحله اجرا در مي آورد. وحي به عنوان هادي و حامي ارزشهاي انساني او او را ياري ميدهد و راهنمائي مينمايد

بدون شک انسان از محيط و شرائط خود متأثر مي شود، ولي اين تأثر و تاثير يک جانبه نيست، انسان نيز روي محيط خود تاثير مي کند اما - نکته اصلي اين جا است - تأثير انسان بر روي محيط صرفا به صورت يک عکس العمل جبري و غير قابل تخلف نيست، انسان به حکم اين که موجودي آگاه، آزاد، انتخابگر، با اراده و مجهز به سرشتهاي متعالي است، احيانا عکس العملهائي انجام ميدهد بر خلاف آنچه يک حيوان نا آگاه و محکوم محيط انجام مي دهد



[ صفحه 53]



خصلت اساسي ويژه اي انسان که معيار انسانيت اوست و بدون آن از انسانيت فقط نام مي ماند و بس، نيروي تسلط و حاکميت انسان بر نفس خويش و قيام عليه تبه کاريهاي خود است، روشنيهاي حيات انساني در طول تاريخ از همين خصلت ناشي مي شود و اين خصلت عالي در نظريه ابزاري ناديده گرفته شده است