بازگشت

مخالفان سياسي و مذهبي مسلمان


در ذهن برخي از شيعيان، اين انديشه وجود دارد که در حکومت امام که مروج مسلک اهل بيت است، ساير ارباب مذاهب، جايي نخواهند داشت و همه آنان مي بايست به ولايت علي (ع) گردن نهند. روش مهدي، با روش جدش، پيامبر و علي (ع) در برخورد با مخالفان متفاوت است. آنان، مأمور رحمت بودند و گذشت و مهدي، مأمور انتقام. اگر علي در برخورد با مخالفان مذهبي و سياسي گذشت مي کرد و از کردار افرادي مثل شورشيان بصره و يا خوارج مي گذشت، بر اثر نبودن شرايط انتقام بود، ولي در حکومت مهدي، مانعي براي شدت عمل با مخالفان وجود ندارد. دليلي که ممکن است براي اين مطلب ارائه کرد، رواياتي است که دلالت دارد روش برخورد مهدي (ع) با مخالفان، با روش برخورد علي (ع) با مخالفان بصري تفاوت دارد.

در روايت معلي بن خنيس از امام صادق چنين آمده است:

«ايسير القائم (ع) اذا قام بخلاف سيرة علي (ع).»

«فقال: نعم و ذاک ان عليا ساربا لمن والکف لانه علم ان شيعته سيظهر عليهم من بعده و ان القائم اذا قام سار فيهم بالسيف... و ذلک لانه يعلم ان شيعته لم يظهر عليهم من بعده ابدا.» [1] .

آيا روش قائم بر خلاف سيره علي (ع) است؟

فرمود: بلي. علي بعد از دست يافتن بر مخالفان، آنان را بخشيد، چون مي دانست دشمنان، پس از او بر شيعيانش مسلط خواهند شد. ولي قائم، با مخالفان با شمشير روبه رو مي شود، چون مي داند دشمنان هرگز بر پيروان او، مسلط نخواهند شد.

اين روايت و مانند آن، تا چه حد دلالت بر مقصود دارند؟

مروري بر روايات سيره مهدي (ع)، نشان مي دهد، در نظام آن حضرت، آزادي مذهب وجود دارد و مسلماني به جرم داشتن عقيده مخالف، مجازات نمي شود و خالفان مذهبي، حق اظهار عقيده دارند، به چند دليل:

1. در هيچ روايتي از منابع شيعي چنين مطلبي نقل نشده است که مهدي (ع) مخالفان را به ترک مذهب و پذيرش ولايت علي (ع) وا مي دارد. تنها در مواردي که از شدت عمل سخن به ميان آمده، بر خورد با ناصبيها و معاندان اهل بيت است [2] و بس. و ناصب، نه هر مخالف و غير موافق عقيده و مسلک اهل بيت، کسي است که دشمني با علي و ديگر امام (ع) را در سينه پرورانده و از اظهار سب و دشمني ابائي ندارد و در فقه شيعه، سب علي و ائمه، حکم سب پيامبر را دارد.

2. امام، در همه مراحل دعوت و فعاليت، به تبيين اهداف و علل اقدامات خود مي پردازند و جواب و نقطه ابهامي را براي مردم باقي نمي گذارد. مخالفان سياسي و مذهبي، با استفاده از جو آرامي که امام ايجاد مي کند، به بيان مواضع خود مي پردازند و جواب مي شنوند. از جمله، در منزل ثعلبيه، يکي از بزرگان بني هاشم، به سيره امام انتقاد مي کند و خواهان دليل شرعي براي آن مي شود.

امام، بر خلاف برخي از مأموران که خواهان شدت عمل با اين گونه انتقاد گرانند، به آرامي پاسخ مي دهد و با استدلالهاي مستند به سيره پيامبر، او را با خود همراه مي سازد. [3] .

3. امام، تنها با مخالفان مذهبي و سياسي که مسلحانه عليه امام و برنامه هايشان بپا خيزند، بر خوردي قهرآميز دارد. در مورد آنان نيز، از جاده انصاف بيرون نمي رود و با آنان مدارا مي کند. حضرت، پيشاپيش با مخالفان اتمام حجت مي کند و به قرآن و سنت پيامبر، با ايشان به گفت و گو مي نشيند. در مواردي که دشمن، کينه خود را آشکار مي سازد و، جنگ را مي آغازد و دست به خون ياران مهدي مي آلايد، امام دستور مقابله مي دهد. [4] .

اما در پاسخ آنان که به اين روايت استدلال کرده اند بايد گفت: «امام، روش علي (ع) را در مقابله با شورشيان بصره، در پيش ندارد» اولا، روايت در مورد مخالفان نظامي و پيمان شکنان است، نه مطلق مخالفت. و اين حق به امام داده شده است که براي شکستن شوکت مخالفان و جلوگيري از اجتماع دوباره آنان، فراريان را تعقيب کند و مجرمان را مجازات، چنانکه شيوه علي (ع)، در نبرد صفين بر آن بود. [5] .

ثانيا، روايت بر فرض درستي سند معارض است با سخن ديگري از امام صادق که مي فرمايد:

«و ينادي مناديه الا لاتتبعوا موليا ولا تجهزوا علي جريح و يسير بهم کماسار علي (ع) يوم البصرة.»» [6] .

منادي امام، فرياد بر مي دارد فراريان را تعقيب نکنند و مجروحي را نکشند. بمانند روش علي (ع) با بصريان، با آنان رو به رو مي شود.

در مورد ديگر، امام براي دعوت مسلمانان مکه نماينده اي مي فرستد، فرستاده حضرت، براي آنان سخن مي گويد و به کتاب خدا و سنت پيامبر احتجاج مي کند. گروهي از مخالفان، در کنار کعبه او را مي کشند. امام، خود به مکه مي آيد براي آگاهي بيشتر مردم، به تفصيل بر ايشان سخن مي گويد و بر کتاب خدا و سنت پيامبر از آنان بيعت مي گيرد و متعرض ‍ کس نمي شود. [7] .

در روايت ديگر، حضرت پس از آمدن به مکه، تنها کشندگان فرستاده خود را مجازات مي کند و چيزي بر آن نمي افزايد. [8] .

اين روايتها، نشاندهنده نرمش و عفو و رحمت امام در برخورد با مخالفان مذهبي و معتقدان به ديگر مذاهب است.


پاورقي

[1] «الغيبة» نعماني: 232.

[2] «فروع کافي»، ج 8: 227، دارالتعارف، بيروت.

[3] «بحارالانوار»، ج 52: 343.

[4] «همان مدرک»: 387.

[5] «وسائل الشيعه»، شيخ حر عاملي، ج 11: 55 - 56.

[6] «بحار الانوار»، ج 52: 388.

[7] «همان مدرک»: 307.

[8] «همان مدرک»، 308.