بازگشت

پرسشهايي که مي شود


نکته اي که در اينجا يادآوري آن مناسب است اين است که: يکي از بيماريهاي خطرناک و مسري، بيماري ترديدو شک پذيري در مسائل ديني و مذهبي است. مانند آنکه يک آمادگي و گرايشي به اين پذيرش فراهم شده باشد، شبهه ها، شک ها، و مغلطه کاري ها را بدون تحقيق و بررسي کامل مي پذيرند، و به عکس در مسائل عصر، و علمي، و اجتماعي، و تربيتي و آنچه به دروغ تجدّد و ترقّي، و محصول دنياي مادّي و ماشيني، و اجتماعات غربي و شکستن سدهاي اخلاقي است، زود پذيري و زودباوري رايج شده، و حتي خرافات را به جاي حقايق مي پذيرند، و رفتارهاي ننگين، و کردار زشت، و ناپسند بيگانگان را به جاي آداب حسنه بر مي گزينند، و با افتخار، و بي چون و چرا از آنها تقليد مي کنند.

در سنت هاي ديني، و دستورات اسلامي تا مي توانند خورده گيري هاي ناهنجار، و بي معني مي نمايند، و از فلسفه و فائده آنها مي پرسند ولي عادات و آداب اجانب را در لباس و خوراک، و مو و سبيل، و امور اجتماعي و خانوادگي، و فرهنگي، ندانسته و بدون اينکه فايده اي از آن در نظر بگيرند، سرمشق خود قرار داده، و بلکه غالباً با علم به ضرر از بيگانگان پيروي مي کنند.

در احاديثي که در کتابهاي معتبر روايت شده، و مردان خبير و اهل فن و اطلاع به آن اعتماد کرده اند شبهه مي کنند، و نمي پذيرند، در حالي که خبرهاي مؤسسات خبرسازي و شايعه پردازي را، با وجود هزار علت و احتمال جعل و دروغ، قبول مي کنند.

بديهي است اين حال ناشي از ضعف اخلاق و جهل و غفلت و خودباختگي، و تسليم کورکورانه افکار و عادات بيگانگان بودن است.

پاره اي هم پيدا شده اند که با القاي شبهه، و استهزاء، و مسخره کردن آداب ديني يا خودداري از انجام وظايف اسلامي مي خواهند خود را در جمع روشنفکران وارد، و اهل تحقيق و منطق معرفي نمايند.

اين روش در سطحهاي مختلف، و پيرامون موضوعات متنوع ظاهر مي شود. از مسائل اصول دين، و الهيّات، و محرمات، و مستحبات، و مکروهات، سخني مي گويند و به طور تحقير آميز و استفهام پرسش مي نمايند.

ما آنچه ديده ايم بيشتر اين افراد يا از صلاحيت علمي محروم، و عامي و بي سوادند و يا اينکه مي خواهند با اين روش خود را نوانديش معرفي کرده، و در جمع برخي جوانان و کساني که با مسائل ديني آشنائي کامل ندارند، و باور کردن بسياري از حقايق برايشان دشوار است جائي باز کنند، و صاحب مکتبي شوند.

اينها بيشتر براي فريفتن و اِغفال افراد خام و نپخته، حتي از الفاظ داغ، و اصطلاحات و لغات انگليسي و فرانسه و اسامي مکتبهاي گوناگون نيز استفاده کرده، و کساني را که غرب زده، و عاشق الفاظ فرنگي مآبانه هستند، فريفته و در اشتباه مي اندازند. چون اگر ساده، و بي پيرايه سخن بگويند مقاصدي که دارند آشکار شده و بيشتر مردم ملتفت مي شوند و کالاي آنها را نمي خرند. پس در لابلاي الفاظ و لغات بيگانه يا اصطلاحات جديد مي گويند تا افراد غير وارد، گمان کنند سخن آنها مبتني بر يک اساس مسلّم علمي جديد، و فلسفه پذيرفته شده تازه است.

به هر حال در عين حال که معتقديم بايد باب بحث و نظر و پي جوئي و تعقل و بررسي آزاد، به روي همه باز باشد، و از اين جهت از کسي گله نمي کنيم بلکه از آن استقبال کرده، و آن را سبب تنوير افکار و روشن شدن حقايق، و تجلي هر چه بيشتر انوار معارف اسلام مي دانيم، به اين اشخاص نيز نصيحت مي کنيم که آقايان! اشتباه کاري و تدليس، و اظهار شک و ترديد، شبهه سازي و مسخره کردن حقايق، و سست کردن عقايد عامّه از راه تمسخر و استهزاء، و بيانات جسارت آميز، و حمله به اين و آن، دشنام دادن، و مردم را به هم بدگمان کردن، و سرگردان نمودن، و انديشه هاي سوء را رشد دادن کار آساني است. آنچه مشکل و دشوار است، و کار همه کس نيست مردم را بر يک اصول صحيح استوار داشتن، و متحد کردن، و از شبهه و شک خارج گردانيدن، و به سوي يک مسير معقول و مقرون به خير و سعادت دنيا و آخرت راهنمائي کردن است که فقط انبيا و اوليا و رجال الهي از عهده اين خدمت برآمده اند. و حتي فلاسفه، و حکما نيز در جنبه ايجابي و مثبت اين موضوع نتوانستند مقام سازنده و مؤسس داشته باشند.

آنانکه نقش مخرب را بازي کرده، و خواستند اين کاخ با عظمت، و اين يگانه پناهگاهي را که انبيا به امر خدا براي مردم ساختند، خراب و ويران سازند، سرانجام جز ايجاد نابساماني و بي مأخذي و بي مقصدي و لا مسلکي، چه دردي را درمان کردند؟، و بر کجاي اين همه زخمهائي که پيکر جامعه انسانيّت از دست جهل و ناداني و فساد اخلاقي و تکبر و حسد و غرور و جاه پرستي برداشته، مرهمي گذارند.

اگر در بيان اين نکته بيش از حد اين کتاب سخن طولاني شد، براي اين است که معلوم باشد حقيقت جوئي، و تلاش براي بالا بردن سطح معرفت و بصيرت و روشن شدن اذهان، و تحصيل يقين کامل تر، و همچنين مجاهده براي جستن حق، يک مطلب است، و شبهه سازي و مسخره کردن حقايق و اتکاء به غرور، و دانستن يک سلسله الفاظ فريبنده و توخالي، مطلب ديگر است. آن کساني که رجال قهرمان آن ميدان مقدس هستند، با افرادي که در ميدان دوّم خود نمائي مي کنند از زمين تا آسمان فرق دارند، و نبايد آنها را به هم اشتباه کرد، و شبهه سازي را حقيقت جوئي شمرد.



اي بسا ابليس آدم رو که هست

پس بهر دستي نبايد داد دست



اي بسا ابليس آدموار زشت

که برد انسان به دوزخ نه بهشت



پرسش هائي که پيرامون اين دعا مي شود، چهارده پرسش است به اين شرح:

1- اعتبار دعا از جهت سند

2ـ جمله «ليت شعري أين استقرت بک النوي بل أي أرض تقلک أو ثري أبرضوي أو غيرها أم ذي طوي = اي کاش مي دانستم که در کدام زمين قرار داري، آيا در کوه رضوي يا ذي طوي يا نه اينجا و نه آنجا؟» چه ارتباط به امام زمان عليه السلام دارد، و چرا سراغ آن حضرت را در «ذي طوي»، و کوه «رضوي» مي گيرند، و حال آنکه رضوي به عقيده فرقه کيسانيه جايگاه، و محل اختفاء و غيبت محمّد حنفيه است که معتقد بودند در اين کوه از انظار مخفي، و از آنجا ظهور خواهد کرد، و امام زمان عليه السلام نه در غيبت صغري، و نه در غيبت کبري، و نه پس از ظهور هيچ رابطه اي با اين کوه ندارد، و اساساً غيبت آن حضرت به اين صورت نيست که در جاي مخصوصي قرار گرفته باشند بلکه در همه جا و هر مکان بخواهند حاضر مي شوند، و اين ما هستيم که آن ولي خدا را نمي شناسيم، و تشخيص نمي دهيم.

بنا بر اين، سؤال از اينکه تو در کدام جايگاه مخفي بسر مي بري، ظاهراً با نوع غيبت حضرت مهدي موعود شيعه اماميه سازگار نيست؟

3ـ از مطالعه دقيق متن دعا که از ائمه اثني عشر: به تصريح، و ترتيب نام برده نشده، و پس از حضرت امير المؤمنين عليه السلام که به تفصيل از مناقب و فضايل آن حضرت سخن مي گويد، ناگهان و بي واسطه به امام غائب خطاب مي کند، با از سؤال (سؤال دوّم) بيشتر در ذهن طرح مي شود.

4ـ جمله «وعرجت بروحه الي سمائک = و روح او را به آسمانت عروج دادي» نيز با إجماع و اتفاق، و آيات قرآن مجيد، و اخبار و احاديث که دلالت بر جسماني بودن معراج حضرت رسول خدا صلي الله و عليه و آله دارند، مخالفت دارد.

5ـ چگونه ممکن است اين دعا منسوب به يکي از امامان باشد که همه عاقل و کامل بودند؟ چگونه با اينکه هنوز امام زمان عليه السلام به دنيا نيامده بود، در اين دعا به او خطاب کرده اند: «ليت شعري أين استقرت بک النوي...؟ = کاش مي دانستم که در کجا سکونت داري...».

6ـ دعاي ندبه بعد از رسول خدا و ائمه هدي: پيدا شده، و به ايشان بسته شده و بدعت است؟

7ـ اين جمله دعا «وسألک لسان صدق في الاخرين فأجبته وجعلت ذلک علياً = و از تو براي خويش نام نيک بين آيندگان خواست، پس او را اجابت کردي و آن را عالي و بلند مرتبه قرار دادي». با قرآن مخالف است؟

8ـ جمله «وأوطأته مشارقک ومغاربک = و وارد ساختن او را به مشارق و مغارب خود» نيز مخالف با قرآن مجيد است؟

9ـ اين جمله: «وأودعته علم ما کان و مايکون الي انقضاء خلقک = و دانش کذشته و آينده، تا پايان آفرينشت را به وي وديعه دادي». نيز با قرآن مخالفت دارد؟

10ـ اين جمله: «ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم في کتابک... = سپس اجر محمد ـ صلواتک عليه وآله ـ را در کتاب خويش مودّت و دوستي و پيوند با ايشان قرار دادي...» نيز با قرآن سازگار نيست؟

11ـ پرسش ديگر اين است که اين دعا را در هزار مسجد و مکان مي خوانند، آيا امام در همه جا حاضر و شنوا و لا مکان و حاضر در هر مکان است، مانند خدا؟ البته خير، پس اگر در همه جا حاضر نيست، چرا در دعا مي خوانيم: «يابن السادة المقربين يابن النجباء الاکرمين = از زاده آقايان مقرب درگاه خدا اي زاده نجيبان گرامي» پس اين دعا خلاف عقل است؟

12ـ يکي از موارد ديگر که مخالف با عقل است، اين جمله است «يابن يس والذاريات يابن الطور والعاديات»؟

13ـ خواندن غير خدا شرک است و چون در اين دعا امام خوانده مي شود، پس خواندن آن کفر و شرک است؟

14ـ خواندن اين دعا، سبب رکود فعاليتهاي اسلامي، و خمود و تخدير افکار، و اقناع نفوس به ندبه و گريه، و مانع از اشتعال آتش ناراحتي ها و نارضايتي ها و انقلاب و قيام عليه اهل باطل مي شود، و افراد را از امر به معروف و نهي از منکر و تلاش و کوشش براي برقراري نظم صحيح اسلامي و حرکت و اقدام، باز مي دارد؟

شايد پرسش هائي که پيرامون اين دعاي شريف مي شود بيش از اين چهارده سؤال نباشد، که ما به حول و قوه الهي به هر يک جداگانه جواب مي دهيم.

تذکر مهم

معتبر دانستن دعاي شريف ندبه از اصول دين نيست، و معتبر نشناختن آن به صحت عقايد، و اصولي که در نزد شيعه معتبر است، خللي وارد نمي آورد.

اين موضوع يک مسأله فرعي است، و اظهار نظر در باره آن براي کسي که اهل اجتهاد باشد آزاد است، و من دوست نمي دارم که اين هم يک عنواني باشد که سبب تشکيل دو جبهه موافق و مخالف شود.

بله بعضي از شبهاتي که بر عدم اعتبار اين دعا القاء شده، و حکايت از دارا بودن يک سليقه و روش هاي خاص مذهبي، و گرايش به آراء فرقه وهابيه و نواصب و دشمنان عترت پيغمبر خدا صلي الله و عليه و آله دارد، مخالف مذهب شيعه و طريقه اهل بيت رسالت: است. «عصمنا الله وجميع إخواننا من الزلات وهدانا الي صراطه المستقيم».