دعاي ندبه و آيه مودت
در جمله «ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم في کتابک فقلت قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة في القربي» چند ايراد شده است:
1ـ اينکه ضد قرآن است زيرا با آيه104 سوره يوسف: (وما تسألهم عليه من أجر) و آيه 86 سوره ص: (قل ما أسألکم عليه من أجر) و آيات ديگر، منافات دارد، پس چگونه در آيه «سوره شوري» که آيه مودّت است، و در دعاي ندبه آورده شده خدا فرموده بگو اجر رسالتم دوستي با اهل بيت من است؟
چگونه يک جا مي فرمايد اجر از شما نمي خواهم، و در جاي ديگر مي فرمايد مي خواهم؟
2ـ سوره شوري مکي است، و آن وقت امام حسن و امام حسين عليهما السلام نبودند، و اهل بيت و آيه تطهيري نازل نشده بود تا اينکه خدا بفرمايد به مشرکين چنين بگو؟
3ـ مشرکين، رسالت آن حضرت را قبول نداشتند، چگونه اولاد و عِترت او را دوست بدارند و آن را اجر رسالت حساب کنند؟
بنا بر اين، تفسير آيه اين نيست که بگو من اجري نمي خواهم مگر مودت خويشاوندانم را، بلکه اين آيه خطاب به مشرکين است. خدا فرموده: به مشرکين بگو مرا به خير شما اميد نيست، شر مرسانيد. يعني به ايشان بگو: از شما چيزي نمي خواهم تا خيال کنيد ادعاي من براي دنيا طلبي است، بلکه خويشي مرا با خودتان مراعات کنيد، زيرا رسول خدا با مشرکين قريش فاميل بود، پس در اين آيه مي خواهد بفرمايد مودت و خويشي مرا مراعات کنيد و مرا آزار و انکار نکنيد. در اينجا مفسريني که متوجه نزول آيه بوده اند «إلاّ» را به معني «بل» گرفته اند، و اگر غير اين باشد آيه لغو مي شود. و خدا که لغو نمي گويد. مفسرين شيعه و سني اکثراً بر خلاف ظاهر آيه سخن گفته اند.
جواب:
اذا أوجب الرحمان في الوحي ودّهم فأين عن الوحي العزيز ذهاب
وأين عن الذکر العزيز مذاهب وأين الي غير الاله إياب [1] .
اگر اين سخنان را يک نفر از نواصب و خوارج مي گفت، خيلي تعجب نداشت «فکل إناء بالذي فيه ينضح = از کوزه همان برون تراود که در اوست».، ولي از يک نفر که خود را در شمار محبان اهل بيت مي شمارد، ردّ قول اهل بيت: و پيروي از رأي عکرمه خارجي و دشمنان اهل بيت (در عصري که بعضي از نواصب هم انصاف مي دهند و اين آيه را دليل وجوب محبّت و مودّت عترت پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم مي گيرند) بسيار عجيب است.
براي اينکه اين موضوع کاملاً روشن شود، پيرامون اين آيه در چند مورد بحث مي کنيم:
1ـ مکان نزول آيه
2ـ تفسير آيه و اينکه با قطع نظر از روايات متواتر، موافق تر با ذوق مستقيم چه تفسيري است؟
3ـ ملاحظه تفسير آيه با آيات ديگر.
4ـ رواياتي که از طريق اهل سنت در تفسير اين آيه و موافق با اجماع شيعه رسيده است اينک بررسي را شروع مي کنيم:
مکان نزول آيه
اوّلاً، من نمي دانم چرا اين اشکال کننده، تمام آيات سوره شوري را مکي دانسته، و از استثنائي که علماي بزرگ علم تفسير، در کتابهاي تفسير، و اسباب النزول و غير آن کرده اند، غمض عين کرده است يا فرصت مراجعه نداشته، يا اگر مراجعه کرده، اشاره اي به آن نکرده و به طور قاطع در موضوعي که رأي او براي ديگران حجّت نيست، اظهار نظر نموده است.
از تفاسير شيعه، مثل تفسير بسيار معتبر مجمع البيان، صرف نظر مي کنيم و تفاسير اهل سنت را در اينجا تا حدي بررسي مي نمائيم:
«تفسير قرطبي» (ج16، ص21) از «قتاده» و ابن عباس روايت کرده است که اين سوره مکي است، مگر چهار آيه آن که در مدينه نازل شده، آيه «قل لا أسألکم» تا آخر چهار آيه.
«زمخشري» در تفسير کشاف (ص208، ج4) مي گويد: اين سوره مکي است، مگر آيه23 و24 و25 و27 که مدني است.
«التفسير الواضح» (ص8، ج25) نيز به همين موضوع تصريح دارد.
«تفسير الخازن» (ص90، ج4) نيز از ابن عباس روايت کرده است که اين چهار آيه، که اول آنها «قل لا أسألکم...» است مدني است.
«مراغي» شيخ أسبق جامع أزهر در تفسير خود (ج25، ص25) مي گويد سوره مکي است غير از آيه 23 و24 و25 و26 و27 که مدني است (ص13، ج25).
«شوکاني» در فتح القدير (ص524، ج4) از ابن عباس و قتاده روايت کرده است که سوره مکي است، مگر اين چهار آيه «قل لا أسألکم» که مدني است.
«نيشابوري» در تفسير خود مي گويد: سوره مکي است مگر اين چهار آيه.
علاوه بر اين، مستفاد از رواياتي که جمعي ديگر از اهل سنت روايت کرده اند اين است که اين آيات مدني است، و مکي بودن اين سوره مورد اتفاق نيست.
مانند «واحدي» در اسباب النزول (ص280) و «ابن سلامه» در الناسخ و المنسوخ (ص273) و «عبدالجليل القاري» در شرح الناسخ و المنسوخ ابن المتوج (ص178)، و «تفسير بيضاوي» (ص123، ج4) و «تفسير ابي السعود» (ج5، ص34) و «تفسير نسفي» (ج4، ص105) و «طبري» (ج25، ص25) و «فخر رازي» (ص389، ج7) و «ابن کثير» (ج4، ص112) و «ذخائر العقبي» (ص25) و «حلية الاولياء» (ج3، ص201) و «مستدک الصحيحين» (ج3، ص172) و «الدر المنثور» و «اسد الغابه» و کتابهاي ديگر.
پس موضوع مدني بودن اين آيات، به حکم آنچه در اين کتابهاي معتبر نزد اهل سنت ضبط شده، قول مسلّم و مورد اعتماد و بلامعارض است زيرا در برابر اين قول، قول خاص به اينکه اين چهار آيه مکي باشد جز اينکه سوره شوري را بعضي مکي گفته اند، نداريم. پس اين قول بلا معارض و مثل خاص در مقابل عام است، علاوه بر اينکه اجماع اهل بيت صحت اين قول را اثبات و عموم مکي بودن سوره را مردود مي سازد.
ثانياً، امکان دارد که آيه سوره مکي باشد، ولي بعد از هجرت مثلاً در حجة الوداع در مکه نازل شده باشد [2] چون مقصود از مکي بودن تعيين تاريخ نزول نيست، بلکه غرض تعيين مکان نزول است و اين مطلب را در علم معرفت آيات مدني و مکي و کتاب هائي که در اين موضوع تأليف شده، شرح داده اند.
وثالثاً، چنانکه علماي علوم قرآن تصريح کرده اند، بعضي از آيات قرآن در مکه نازل شده است و حکم آن مدني است، و به عبارت ديگر مورد و مصداق آن، پس از نزول موجود يا معلوم شده، مانند بعضي آياتي که در مکه نازل شد، و در مدينه مصداق يافت. و مي گويند اين نحو تقدم و تأخر متعدداً واقع شده است (الاتقان ص37 ج1) بنا بر اين فرضاً اين آيات مکي باشد منافات ندارد که مراد مودت ذي القربي و عترت پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم باشد.
تفسير آيه
ما نخست تفاسيري را که بعضي از آيه کرده اند نقل مي کنيم، سپس تفسير صحيح آن را از اهل بيت عصمت که اعدال قرآن مجيد هستند بيان مي نمائيم.
يکي از تفاسيري که از آيه شده است اين است که: بر تبليغ رسالت و تعليم شريعت مزدي نمي خواهم، مگر آنکه با يکديگر دوستي نمائيد، در آنچه سبب تقرّب به خداوند متعال مي شود. اين تفسير خلاف ظاهر است زيرا ظاهر «في القربي» نزديکي رحمي است و آيه شريفه ظهور در اين تفسير ندارد. و بعلاوه با آيه: (أم يقولون افتري علي الله کذباً) [3] = «آيا مي گويند بر خدا دروغ بسته است». که بر حسب تفاسير راجع به اين موضوع است، اين تفسير مناسبت ندارد.
قول ديگر آنکه به اين معني باشد: مگر آنکه مرا دوست داريد به واسطه قرابت و خويشي که من با شما دارم، و آزار ندهيد و انکار نکنيد. اين تفسير نيز صحيح نيست زيرا هم آيه مخصوص به قريش مي شود، بدون وجه اختصاص، و هم با صدر آيه که سخن از عموم عباد مؤمنين است، سازگار نيست. بعلاوه اين در خواست و پيشنهاد از کسي که مدعي رسالت است و عليه تمام عقايد و عادات و اوضاع يک جامعه اي قيام کرده، و مي خواهد بزرگترين انقلابات فکري و اجتماعي را به وجود آورد، به کساني که با دعوت او مخالفت دارند، و دعوت او را ضد تمام حيثيات خود مي دانند، و در مقام منع و دفع او از آئين و مسلک اجتماعي خود هستند، موافق عرف و منطق نيست زيرا نزاع، نزاعي نيست که ملاحظه قرابت و خويشاوندي بتواند آن را پايان دهد و التماس و خواهش در آن اثري داشته باشد، چنانچه آنها هم اگر به پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم پيشنهاد مي دادند که قرابت و خويشاوندي را رعايت نمايد و دعوت خود را ترک کند، منطقي نبود، و پذيرفته نمي شد.
پس اين تفسير ـ که ايراد کننده آن را پسنديده ـ به نظر بسيار سست، و با منطق قرآن مناسبت ندارد و خود به خود مردود است.
سومين تفسير اين است که مراد اين باشد که من براي تبليغ اجري نمي خواهم و مودت خويشاوندي باعث شده و مرا به تبليغ برانگيخته است، و اين وجه را «سيد قطب» در تفسير في ظلال (ج25، ص283) بيان کرده است، ولي اين تفسير از دو تفسير قبل سست تر و نامقبول تر است زيرا تبليغ احکام خدا و اداي رسالت، انگيزه اش علاقه و محبت خويشاوندي نيست که منحصراً به اين علت آنها را دعوت و تبليغ کرده باشد، بلکه علتش امر و فرمان خدا و أداي مأموريت و رسالت الهي است.
تفسير اهل بيت
به نظر مي رسد کساني که سه تفسيري را که به آن اشاره شد، مطرح کرده و دنبال نموده اند، غرضشان دست و پا کردن، و انکار فضيلت اهل بيت: و تعصب باطل مذهبي باشد. امّا تفسير صحيح اين آيه، و ساير آيات قرآن (که حجت و معتبر و تفسير به رأي و هوا و تعصب نباشد) تفسير اهل بيت: است، که اجماع دارند بر اينکه آيه در موضوع مودت و تعظيم ذي القربي و عترت پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم نازل شده است، و صحت انتساب اين تفسير به اهل بيت مثل امير المؤمنين و امام حسن و زين العابدين: از مسلّمات است، و علاوه بر شيعه، اهل سنت نيز در روايات متعدد آن را روايت کرده اند و معلوم است که کسي از اهل بيت، اعلم به علوم قرآن و شأن نزول و موارد آن نيست، و قول احدي بر قول آنها راجح نمي شود.
خطاب بنا بر اين تفسير، عام و متوجه به همه امت است، و با تفسير: «ومن يقترف حسنة» که از امام مجتبي عليه السلام وارد شده و با تفسير آيه: «أم يقولون افتري علي الله کذباً» و آيه: «هو الذي يقبل التوبة...» موافق است و به هر حال تفسير اهل بيت، بنا بر مذهب شيعه، و بنا بر روايات متواتر از طرق اهل سنت، حجت و معتبر است و ترک آن جايز نيست زيرا أمن از ضلالت و گمراهي، بر حسب حديث متواتر ثقلين، در تمسک به آنها است و ما در کتابي که در حجّيت اقوال ائمه: و وجوب رجوع به آنها در تمام علوم اسلامي نگاشته ايم اين موضوع را بطور کامل با ادّله بسيار ثابت کرده ايم.
ملاحظه تفسير آيه با آيات ديگر
در اينجا لازم به تذکر است که استثناء بر اين چهار وجه، يا منقطع است يا متصل اگر منقطع باشد معني اين مي شود که مودت في القربي اجر نيست، که در اين صورت «الا» به معني «لکن» مي شود.
و اگر متصل و حقيقي باشد که فقط بنا به تفسير اوّل و دوّم و چهارم صحيح است و معنايش اين است که مودّت في القربي براي من مانند اجر است، اجري که سود آن براي اجر دهنده است نه گيرنده [4] .
چنانچه اين آيه هم بر همين معني دلالت دارد: (قل ما سألتکم من أجر فهو لکم) [5] = «بگو آنچه را از اجر از شما مي خواهم پس آن براي خودتان است». چون ثواب مودّت قربي نيز به خودشان عائد مي شود.
و اين عيناً مثل همان توصيه طبيب است به عمل به دستور و نسخه، زيرا مودّت قربي از ارکان بزرگ اسلام و مراجعه به آنها و پيروي و اطاعت از آنها، سبب استقامت بر امر دين و آشنائي به معارف و علوم اسلام، و مانع از انحراف از صراط مستقيم است، و اين لطف بياني است در اين موارد، براي اينکه مخاطب اشتياقش زياد شود مانند: (من ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً) [6] .
بنا بر اين، اين به هر معنائي که تفسير شود، و خصوص به تفسير صحيح که همان مودّت عترت پيغمبرصلي الله و عليه و آله و سلم است، هيچ ناسازگاري با آياتي مثل «قل ما أسألکم عليه من أجر» ندارد.
و مثل اينکه در خود دعا نيز به دفع توهم تنافي عنايت شده است، زيرا بلا فاصله پس از جمله:
«ثم جعلت أجر محمد صلواتک عليه وآله مودتهم في کتابک فقلت قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة في القربي» مي فرمايد: «وقلت ما سألتکم من أجر فهو لکم، وقلت ما أسألکم عليه من أجر الا من شاء أن يتخذ الي ربه سبيلا [7] ، فکانوا هم السبيل اليک والمسلک الي رضوانک = پس قرار دادي اجر محمد ـ صلواتک عليه وآله ـ رامودّت اهل بيت او در قرآن و گفتي بگو نمي خواهم از شما اجري را، مگر مودّت قربي و عترتم را. و فرمودي آنچه را از شما به عنوان مزد سؤال مي کنم، آن از براي شما است. و فرمودي سؤال نمي کنم بر تبليغ رسالت از شما مزدي را مگر کسي را که بخواهد بگيرد به سوي خدا راهي را (راه ولايت و مودّت اهل بيت) پس اهل بيت مي باشند راه به سوي تو، و محل سلوک به سوي خوشنودي تو».
آيا اگر ايراد کننده در همين دعاي ندبه دقت مي کرد جائي براي ايرادي که کرده مي ديد؟ و آيا مع ذلک احتمال منافات مي داد؟ انصافاً اين حقيقت از دعا که استشهاد به قرآن است نکته علمي و جالبي را متضمن است و لطف تعبيرات آيات را نشان مي دهد، و اين معني را مي پروراند که اجر رسالت، مودّت عترت است و سودش براي خود مردم است. و مانند اجرها و مزدهائي که سودش را مزد گيرنده مي برد نيست. و ديگر آنکه مودّت عترت، راه خدا است، و از کساني خواسته مي شود که بخواهند سالک راه خدا شوند.
«فخر رازي» در تفسير خود، (ج7، ص389 و 390) پس از مطالبي که در اين زمينه دارد مي گويد: «الا المودة في القربي» از باب قول شاعر است:
ولا عيب فيهم غير أنّ سيوفهم بها من قراع الدار عين فلول:
«وعيبي نيست در ايشان غير از اين که شمشيرهايشان از بس به زره پوشان خورده، خرد شده است».
پس معني آيه اين مي شود که: من طلب نمي کنم از اجر مگر اين را، و اين در حقيقت اجر نيست.
روايات اهل سنت
روايات و احاديثي که موافق با عقيده شيعه در تفسير اين آيه از طرق اهل سنت وارد شده، در جوامع بزرگ حديث و مسانيد و معاجم، و تفاسير و تواريخ، تخريج شده است، که از آن جمله چند حديث براي مزيد بصيرت و روشني چشم دوستان اهل بيت در اينجا نقل مي کنيم:
1ـ در تفسير ابي السعود (ص34، ج5) و تفسير نسفي (ج4، ص105) و کشاف (ص219 و 220، ج4) و تفسير الواضح (ص19، ج25) و تفسير قرطبي (ص21، ج16) و تفسير فخر رازي (ص390، ج7) و تفسير ابن کثير (ص112، ج4) و تفسير بيضاوي (ص123، ج4) و تفسير نيشابوري و فتح القدير (ص537) و ذخائر العقبي (ص25) و طبراني و ابن ابي حاتم و حاکم و احمد به نقل صواعق (ص168) و هيثمي در مجمع الزوائد (ج9، ص168 و ج7، ص103) و احياء الميت به فضايل اهل البيت (ح2) از ابن منذور و ابن ابي حاتم و ابن مردويه در تفاسيرشان، و طبراني در معجم کبير و جماعت ديگر همه از پيغمبر اکرم صلي الله و عليه و آله و سلم روايت کرده اند که چون آيه مودّت نازل شد، از آن حضرت سؤال شد که نزديکانت که بر ما مودّت و دوستي آنها واجب شده کيستند؟ فرمود: «علي وفاطمة وأبناهما = علي و فاطمه و دو پسر آنها».
و اين حديث را معاصرين از اهل سنت مانند عبدالفتاح مکي در کتاب «ملتقي الاصفياء في مناقب الامام علي و السبطين و الزهراء» (ص11) و شيخ محمد سعيد الکردي در «نشر الاعطار المحمدية في الديار الاسلاميه» (ص52، ج2) روايت کرده اند.
2ـ ابن حجر در صواعق (ص168) از ابوالشيخ و ديگران روايت کرده است که آنها نيز از اميرالمومنينعليه السلام نقل کرده اند که فرمود:
«فينا آل حم آية لا يحفظ مودتنا الا کل مؤمن ثم قرأ: قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة في القربي».
و متقي در کنز العمال (ج1، ص218) آن را روايت کرده است و خلاصه مضمون اين است که مي فرمايد: در شأن ما آل حم، آيه اي است که حفظ نمي کند مودّت ما را مگر کسي که مؤمن باشد. سپس اين آيه را «قل لا أسألکم...» قرائت فرمود.
صاحب مجمع البيان مي فرمايد: به اين معني کميت در اين شعر اشاره کرده است:
وجدنا لکم في آل حم آية
تأولها منا تقي ومعرب
3ـ تفسير طبري (ج5، ص16 و 17) از سعيد بن جبير و عمرو بن شعيب، و الدرالمنثور از ابن عباس، و تفسير قرطبي از علي بن الحسين عليهما السلام و عمرو بن شعيب و سدي روايت کرده اند که مراد از قربي، قرباي رسول خدا است، يعني: «الا ان تودوا في قرابتي وأهل بيتي = مگر اينکه نزديکان و اهل بيت مرا دوست بداريد». و در احياء الميت (ح1) از سنن سعيد بن منصور، از ابن جبير نقل کرده است.
4ـ ابن حجر در صواعق (ص168) از بزاز و طبراني از حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام در ضمن خطبه اي روايت کرده است که فرمود:
«وأنا من أهل البيت الذين افترض الله مودتهم وموالاتهم فقال: فينا أنزل علي محمد صلي الله و عليه و آله قل لا أسألکم... = من از اهل بيتي هستم که مودّت و موالاتشان را خدا واجب فرموده است پس فرمود در ما نازل شده است بر محمد صلي الله و عليه و آله و سلم: قل لا أسألکم...».
5ـ «حاکم» در مستدرک (ج3، ص172) نيز از حضرت مجتبي عليه السلام روايت کرده است که فرمود:
«وأنا من أهل البيت الذين افترض الله مودتهم علي کل مسلم فقال تبارک وتعالي لنبيه صلي الله و عليه و آله و سلم قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة في القربي، ومن يقترف حسنة نزد له فيها حسناً، فاقتراف الحسنة مودتنا أهل البيت = من از اهل بيتي هستم که مودتشان را بر هر مسلمان خدا واجب قرار داده و به پيغمبرش فرموده «قل لا أسألکم...» و به جا آوردن حسنه مودّت ما اهل بيت است. و صواعق نيز اين حديث را (در ص168) روايت کرده است.
6ـ طبري (ج25، ص25) به سند خود روايت کرده است که آنگاه که علي به الحسين عليهما السلام را به اسيري به دمشق آوردند، مردي از اهل شام به آن حضرت گفت:
سپاس خداي را که شما را کشت و مستأصل کرد و ريسمان فتنه را قطع نمود.
حضرت به او فرمود: آيا قرآن خوانده اي؟
مرد: آري.
امام: آيا آل حم را خوانده اي؟
مرد (از روي تعجب): قرآن خوانده ام و آل حم را نخوانده ام؟
امام: اين آيه را نخوانده اي: «قل لا أسألکم عليه أجراً الا المودة في القربي»؟
مرد: شما هر آينه ايشانيد؟
امام فرمود: بله.
و ابن حجر در صواعق (ص168) از طبراني، و ديگران اين حديث را روايت کرده اند.
7ـ حلية الاولياء (ج3، ص201) به سند خود از جابر روايت کرده است که مردي اعرابي به محضر پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم شرفياب شده و عرض کرد: يا محمد! اسلام را بر من عرضه بدار.
فرمود: شهادت بدهي به اينکه معبودي غير از خدا نيست، و اينکه محمّد بنده و فرستاده او است.
اعرابي: آيا مزدي از من مي خواهي؟
پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم: نه، مگر مودّت و دوستي نزديکان را.
اعرابي: نزديکان من، يا تو؟
پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم نزديکان من.
اعرابي: دست بده با تو بيعت کنم «فعلي من لا يحبک ولا يحب قرباک لعنة الله = بر آن کس که تو و نزديکانت را دوست نمي دارد لعنت خدا باد».
پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم: آمين.
و اين حديث را «زرقاني» در «شرح مواهب» و ديگران، روايت کرده اند (نشر الاعطار المحمدية في الديار الاسلامية ـ ص70 و 71).
8ـ طبراني در معجم کبير و اوسط، روايت کرده است که انصار خواستند براي رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم مالي جمع کنند. خدمت حضرت عرض کردند. خداوند اين آيه را نازل فرمود: «قل لا أسألکم عليه...» وقتي از خدمت حضرت بيرون آمدند، بعضي گفتند اين را فرمود: که ما در راه اهل بيت او جنگ کنيم، و آنها را ياري کنيم. اين آيه نازل شد: «أم يقولون افتري علي الله کذباً» تا «وهو الذي يقبل التوبة عن عباده» ـ... (مجمع الزوائد ص103، ج7).
و نظير اين روايت در شرح الناسخ و المنسوخ (ص179) و در صواعق (ص168) از بغوي و ثعالبي روايت شده و واحدي نيز در اسباب النزول (ص280) و ابن سلامه در الناسخ و المنسوخ (ص274 و 275) در هامش اسباب النزول آن را روايت کرده اند.
9ـ ابن اثير در اسد الغابه (ج5، ص367) از حبيب بن ابي ثابت در ضمن حديثي قريب به اين مضمون روايت کرده است که شيوخ انصار به حضرت علي بن الحسين عليهما السلام عرض کردند: شيوخ ما براي ما حديث کرده اند که خدمت پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم رفتند، و از آن حضرت اجازه خواستند که خانه و اموال خود را به آن حضرت واگذار کنند، براي آنچه که خدا به آنها به سبب پيغمبر عطا فرمود و آنها را تفضيل و برتري داد و به سبب پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم گرامي داشت. خدا اين آيه را نازل کرد «قل لا أسألکم...»، شيوخ انصار به حضرت زين العابدين عرض کردند: «نحن ندلکم علي الناس». يعني ما کمک براي شما هستيم در برابر مردم.
10ـ ابن ابي حاتم از ابن عباس روايت کرده است در تفسير آيه «ومن يقترف حسنة» که اقتراف حسنه، مودّت آل محمد: است (إحياء الميّت، ج4).
11ـ ابن حجر در ذيل آيه پنجم از آيات نازل شده در مورد اهل بيت در صواعق (ص150) در ضمن حديثي از حضرت زين العابدين عليه السلام روايت کرده است که در جمله اوصاف ائمه اهل بيت: فرمود:
«الذين أذهب الله عنهم الرجس، وطهرهم تطهيراً وبرأهم من الافات وافترض مودتهم في الکتاب = آنچنان کساني که خدا رجس را از ايشان برده و پاک قرار داده پاک قرار دادني، و از آفات بري ساخته و دوستي ايشان را در کتاب واجب کرده است».
اينها برخي از رواياتي است که از طرق اهل سنت روايت شده است، و هر کس طالب زياده بر اين باشد مي تواند به کتاب «خصايص الوحي المبين في مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام» و «عمده» ابن بطريق، و «الفصول المهمة» رجوع نمايد.
آيا با اين همه روايات از اهل سنت، عجيب نيست اگر کسي که خود را شيعه مي داند، با عکرمه خارجي و اعداي اهل بيت موافقت نموده و تفسير مأثور از آنها را ترک کند، و با دشمنان آنها که فاقد علم و دانش، يا معاند و متعصب بوده اند، هم آواز شود؟
آيا کسي از حضرت علي بن ابيطالب، و حضرت مجتبي و حضرت زين العابدين و سائر ائمه: اعلم به تفسير قرآن و شأن نزول آن است؟
آيا اين همه نقلهاي أرباب تفاسير و روايات، در اينکه اين چهار آيه سوره شوري مدني است، کافي نبود که اقلاً ايراد کننده به طور قطع اين آيات را مکي نشمارد، وقول اهل بيت را رد نکند؟
حال که علي رغم تمام روايات وارده مي گويد: اين آيات مکي است، جا داشت در چنين مقامي که مي خواهد متن دعاي ندبه را تضعيف کند به قول مخالف هم اشاره اي نمايد و ميان دعوا نرخ تعيين نکند.
واقعاً من نمي دانم غرض از اين شبهه تراشي ها و انکار فضايل اهل بيت چيست؟
باشد تا روز داوري برسد و در دادگاه عدل الهي از رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم خجلت بکشند و از اين گفته ها و انکار فضايل اهل بيت آن حضرت پشيمان شوند.
اگر افرادي در قلب تشيع اين صداهاي ناهنجار را بلند کرده اند، ديگران از خارج به ولاي اهل بيت مي پيوندند.
و حتي فردي مثل عبدالباقي عمري فاروقي شاعر و اديب معروفي که نسبش به عمر بن الخطاب منتهي مي شود و ديوانش «الترياق الفاروقي» پر است از مدايح و فضائل ائمه اثني عشر بخصوص مناقب اميرالمؤمنين عليه السلام در قصيده «الباقيات الصالحات» در اين موضوع اينگونه داد سخن مي دهد:
سل الدّعي بن زياد الذي الي أبي أبي يزيد نُسبا
المصطفي وابنته وصهره لمن غدوا جداً واُماً وأباً
وقل تعالوا ندع لما نزلت مع النبي بالعبا من احتبا
وعهد لا أسألکم عليه من أجر لمن به الولا قد وجبا [8] .
و شافعي هم در اين مورد مي گويد:
ياأهل بيت رسول الله حبکم فرض من الله في القرآن أنزله
کفاکم من عظيم القدر أنکم من لم يصل عليکم لا صلاة له [9] .
و شمس الدين العربي هم در اين معني مي گويد:
رأيت ولائي آل طه فريضة علي رغم أهل البعد يورثني القربا
فما طلب المبعوث أجراً علي الهدي بتبليغه الاّ المودة في القربي [10] .
ديگري مي گويد:
هم العروة الوثقيي لمعتصم بها مناقبهم جائت بوحي وانزال
مناقب في شوري وسورة هل أتي وفي سورة الاحزاب يعرفها التالي
وهم آل بيت المصطفي وودادهم علي الناس مفروض بحکم واسجال [11] .
پاورقي
[1] زماني که واجب کرده رحمان در وحي (قرآن) دوستي ايشان را پس به کجا (وکه) از وحي عزيز رفتن است (مي توان رفت)؟ و به کجا از قرآن عزيز مذهب ها (رفتن ها يا محل رفتن ها) و به کجا به سوي غير خدا بازگشت است؟
[2] در مکي يا مدني بودن سوره و آيه، سه اصطلاح است که يکي از آن سه اين است که: مکي آن آيه و سوره اي است که در مکه نازل شده اگر چه بعد از هجرت باشد.
[3] سوره شوري، آيه24.
[4] حضرت مستطاب آيت الله العظمي آقاي حاج سيد محمد رضا گلپايگاني ـ متع الله المسلمين بطول بقائه ـ وقتي در اين مورد به مناسبتي بيان لطيفي فرمودند که خلاصه آن اين است که: مفهوم آيه، مثل اين است: طبيب بسيار حاذق عارف به امراض و معالجات، به بيماران خود بگويد، من از شما مزد و حق الطبابة (ويزيت) نمي خواهم، مزد من و ويزيت من اين است که شما به نسخه و دستوري که مي دهم عمل کنيد.
[5] سوره سبأ، آيه47.
[6] سوره بقره، آيه245.
[7] سوره فرقان، آيه59.
[8] بپرس از زنا زاده ابن زياد که به سوي پدر پدر يزيد نسبت داده شده است. مصطفي صلي الله و عليه و آله و دختر و دامادش، جدّ و مادر و پدر کيستند؟ و بگو آيه «تعالوا ندع» وقتي نازل شد، با پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم در عبا چه کسي بود. و عهد «لا أسألکم عليه من أجر» از براي چه کسي ولايت را واجب قرار داد. (الترياق الفاروقي، ص95).
[9] اي اهل بيت رسول خدا، دوستي شما واجب و فرضي است از خدا که در قرآن آن نازل کرده است. کفايت مي کند در بزرگي شما اينکه هر کس بر شما صلوات نفرستد، نماز براي او نيست. (الصواعق، ص146).
[10] ديدم ولايت خود را نسبت به آل طه فريضه اي است، که علي رغم اهل دوري، موجب قرب به خدا مي گردد. پس طلب نکرد پيغمبر صلي الله و عليه و آله و سلم بر تبليغ هدايت، مگر مودّت قربي (اهل بيت) را. (الصواعق، ص168).
[11] ايشان عروة الوثقي و دستگيره استوارند براي کسي که به آن چنگ زند. مناقب ايشان به وحي آمده است. مناقبي در سوره شوري و سوره هل أتي و سوره احزاب، که تلاوت کننده آنها را مي شناسد. و ايشان اهل بيت مصطفايند و دوستي ايشان نيز بر مردم به حکم خدا واجب شده است. (الفصول المهمه ابن صباغ المالکي، ص11).