قدرشناسي
ديگر از راز و رمزهاي پيچيده ي نهان زيستي امام مهدي ـ ارواحنا فداه ـ بازشناسي ارزش و اهميت حضور امام معصوم در عرصه هاي مختلف جامعه بشري است. چو آنکه اين نعمت ناديده انگاشته شد، حرمان از جانب حق عزّ وجلّ ناشکران را لازم آمد زيرا:
قدر عافيت کسي داند که به مصيبتي گرفتار آيد
تا ارزش او بازشناسي شود و اين نعمت عظيم طالب و خواهان واقعي يابد!
از اين روست که بازگشت اين نعمت ـ به هنگام ظهور ـ چون خورشيدي که از کرانه ي غروب خود سر بر آورد، مانند شده است. [1] .
و اين بدان معناست که ناپديد شدن اين خورشيد هدايت ريشه يافته از امور اجتماعي بسياري است که يکي از مهم ترين آنها بي توجهي و قدرناشناسي از مقام ولايت و شخص ولي اللّه و امام معصوم زمان وکناره گيري از درياي بي کران دانش و حکمت و معارف او و سرتافتن از تربيت خداگونه وي و روي آوري به مظاهر پوچي و تباهي است و بدين علت است که چنين گوهري از کفها ربوده شده و تا هنگام خواهش صادقانه انسانها باز پس نمي گردد.
البته اين تنها موردي نيست که بين خلق و خالق چنين داد و ستد مي شود بلکه از ديرباز چنين بوده و در زندگاني بسياري از پيام آوران و فرزانگان الاهي اين نهان زيستي را با همين منظور مي توان مشاهده نمود. چنانچه در گفتار معصومان بدان اشاره رفته و حکمت غيبت امام مهدي ـ ارواحنا فداه ـ و انبياي الاهي را همانند دانسته اند. [2] .
حال نيز چنانچه درباره پيام آوران پروردگار مي يابيم که چون ملتها خواهان سامان يافتن واقعي جامعه خويش شدند و اصلاح حقيقي را از پروردگار طلب کردند و در آن اصرار و الحاح نمودند، آن گونه که ملت به ستوه آمده ي بني اسرائيل کردند و راهبر راستين خويش را تمني داشتند و از غفلت و حق فراموشي و قدرناسپاسي روي تافتند (چه آنکه موسي روزگاري در ميان آنان بود، ليک بناچار بدرود آن ديار گفت و تا سالها در مدين اقامت گزيد) پس آنگاه نعمت رهبري الاهي آنان را در بر گرفت و به سعادت نايل آمدند و خرمي دنيا را با شادکامي عقبي در هم آميختند.
بنابر آنچه پيش تر گفتيم نعمت حضور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ از همان کرانه که غروب نموده طلوع خواهد کرد و آن افق بازشناسي مقام و ارزش امام و احساس نياز جدي به وي در تمام عرصه هاي مادي و معنوي است. در تأييد اين سخن به خط سير غيبت و ظهور آن امام معصوم مي نگريم که چگونه حضور عيني ولايت به هنگام زندگاني ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ تا امام هادي و عسکري ـ عليهما السلام ـ به غيبت امام مهدي ـ ارواحنا فداه ـ انجاميد ليکن نه غيبت تمام عيار بلکه امام دستورات خود را توسط افرادي ويژه اعمال نموده و مردم نيز چالش هاي زندگي و روحي و جسمي خود را با رهبر خويش به همين ترتيب در ميان مي گذارند تا آنکه اين مقدار محروميت جامعه را هشيار نساخت و اين هشدار باش آنان را به اقدامي جدي وا نداشت و بي توجهي و قدرناشناسي عمومي ادامه يافت و بلکه شتابي بيشتر گرفت و سپس غيبت کبرا آغاز گرديد و ارتباط با محور انسانيت به سختي گراييد و جز مؤمنان عاشق و پاکباخته محضرش را نيافتند و جوّ فراگير رو به انحطاط و دوري از امام خود نهاد و کار بدانجا رسيد که:
يکي گفت: مرده است!
ديگر گفت: کشته شده!
آن ديگر گفت: در کجا مسکن دارد؟!!
و به يکبار نام و ياد او را از خاطرها زدودند و غيبت نيز به منتهي اليه انحطاط خويش رسيد.
با توجه به آنچه گفتيم، آيا جامعه اي اين چنين ناسپاس و غافل تربيتي را در سايه پنهان سازي امام معصوم و رهبر الاهي و مربي دلسوز نمي طلبد تا سرانجام جاي خالي او را در عرصه هاي گوناگون زندگي خويش بيابد و رفته رفته يادش را زنده دارد و نامش را گرامي شمارد و شوق وصال در سرش افتد و روي نياز به سويش آرد و دست تمني به دامنش درآويزد و در طلبش افتد و حضور او را در زندگي فردي خود بيابد و ظهورش را لحظه شمارد.
آري! اين همان حرکت به سوي ظهور اوست.
اميد که چنين باشيم!
پاورقي
[1] کمال الدين، 1 / 77.
[2] بحارالانوار، 52 / 91.