چگونگي ارتباط ميان پيري و مرگ
همواره چنين به نظر مي آيد که ميان پيري و مرگ ارتباطي حتمي و قطعي وجود دارد به طوري که به محض رسيدن عمر به مراحل بالا بايد صد در صد مرگ فرا برسد. اين تصور به دليل وضع جاري و عرف و عادت است. در زندگانيهاي معتاد بشري چنين است که پيري (در حد متعارف از 80 ـ 90 سال تا 120) همراه با مرگ است ليکن اين وضع معتاد نمي تواند دليل کليّت آن باشد. ميان «کليّت» و «عموميّت» فرق است. کليّت آن است که حتي يک مورد استثنا نداشته باشد. و ما ديديم که در گذشته و حال ميان پيري متعارف و مرگ رابطه اي کلي نبوده است بلکه در مواردي استثنا پيش آمده است، پيري منجر به مرگ نگشته است بلکه انسان سالخورده ي کهن سالهاي سال ديگر نيز زندگي کرده است. و اين موارد متعدد هم بوده است. همچنين ميان طول عمر و پيري نيز رابطه اي چندان قطعي و کلي وجود ندارد رابطه اي که بي استثنا باشد. در تحقيقات جديد نيز به اين مسائل اشاره شده است چنانکه در يکي از منابع اطلاعاتي مي خوانيم:
لزومي ندارد که پير شدن را در همه ي موارد يک «سير طبيعي» تلقي کرد. به دنبال ساليان دراز تحقيقات ژرف و گسترده، انجمن انژيولوژي آلمان فدرال، گزارش اميدبخشي بدين گونه منتشر کرد، که اکنون مي توان با اقدام بهنگام از پير شدن مغز جلوگيري کرد.
نيز در همان منبع آمده است:
دکتر مورتون، استاد روانپزشکي دانشگاه شيکاگو، در يک کنفرانس اعلام داشت که مرگ انسان مدتها قبل از حادث شدن آن، در بدن انسان جايگزين مي شود، اما اين موضوع هيچگونه ارتباطي به سن اشخاص ندارد.
در اينجا خوب است اشاره کنم به بحث عميق و زيباي عالم و متفکر اسلامي شهيد، آيت اللّه سيّد محمّد باقر صدر، درباره ي مسائل مربوط به مهدي ـ ارواحنا فداه ـ، در رساله ي «بَحثٌ حَولَ المَهدي».
وي در اين رساله از جمله مباحثي درباره ي طول عمر مطرح مي کند و اين موضوع را از نظر منطقي ـ فلسفي و از نظرِ علمي و از نظر عملي مورد گفتگو قرار مي دهد و آشکار مي کند که امکان طول عمر علاوه بر نظرگاه فلسفي، از نظرگاهِ علمي نيز قابل قبول است. وي در همين بحث اشاره مي کند به دو نظريه ي «سببيّت»، و «اِقتِران»، و عدم رابطه ي ضروري ميان پديده ها ـ بنابر نظريات علم جديد ـ و امکان هرگونه استثنا و تخلف در قوانين علمي و استقرائي.
عالم و متفکر شهيد سپس در خلال همين بحثها به مسأله اي ژرف و لطيف نيز اشاره مي کند، مي گويد:
نمي دانم، آيا اين ـ بواقع ـ يک تصادف است که دو تن فقط دو تن در تاريخ انسان بپا خيزند و عالم بشريت را از محتواي فاسد خود خالي کنند و سپس آن را از نو بسازند؟ و اين هر دو عمري دراز داشته باشند، بسيار درازتر از عمرهاي متعارف! يکي نقش خود را در گذشته ي تاريخ ايفا کند، يعني: نوح پيغمبر که قرآن کريم بصراحت مي فرمايد که 950 سال در ميان قوم خود زيست. و پس از طوفان جهان بشريت را از نو بنا کرد. و ديگري نقش خود را در آينده ي تاريخ ايفا نمايد، يعني: مهدي، که تا کنون بيش از 1000 سال در ميان قوم خود زيسته است. و او نيز به هنگام ظهور خود جهان بشريّت را از نو بنا خواهد کرد.
ما که طبق فرموده ي قرآن کريم نوح را با 1000 سال عمر مي پذيريم، چگونه مهدي را نپذيريم؟!