بازگشت

وساطت در فيض تکويني


هر گونه فيضي که از مبدأ فياض مي رسد، از طريق واسطه ي فيض افاضه مي گردد. در واقع فيض اعظم خود واسطه ي وجود و خلقت است. و به اعتباري خلقت اصلي خودِ اوست. او نخستين خلق است و سبب پديد آمدنِ ديگر مخلوقات. و فيض الاهي پيوسته از طريق او و امتداداتِ وجوديِ او به کاينات ايصال مي گردد. کسب فيض از مبدأ مُفيض، نيازمند به واسطه ي قابل است. واسطه ي قابل به قابليت خود فيض را کسب مي کند و به مستفيض مي رساند.

به تعبيري ديگر در اينکه همه ي هستي و سراسر کاينات و آنچه در عالم وجود هست ـ مجردات همه... و ماديات همه ـ از ذره و کوچکتر از ذره، تا کهکشانها و بزرگترين جهانها و عوالم، تمام به فعل الاهي تحقّق يافته است، سخني نيست فعل الاهي صادر از مشيّت و اراده است. و از مشيتِ غنيِّ مطلَق و اراده ي جواد علي الاطلاق افاضه و انعام مقصود است. بلکه بايد گفت: متعلَّق مشيت، همان افاضه و انعام است. حال، سخن در اين است که اين فيض رساني (افاضه) به موجودات، بيواسطه است يا با واسطه؟

واقع اين است که تعلق فيض به موجودات عالي و داني با واسطه است. و واسطه ي فيض نيز فيض است، بلکه حقيقت فيض همان است ـ چنانکه ياد شد.

حقيقت ولايت مطلقه همان فيض است و واسطه ي رسيدن فيض به ديگر کاينات. نفس وليِّ مطلق «وعاءِ مشيّت» است و مبدأ سَرَيان فيض الاهي است، و سرچشمه ي فَيَضانِ جود و وجود و ديگرِ فيوضات است به موجودات.

بنابراين نفس ولي (پيامبر يا امام) صاحب چنين مرکزيتي است در بطن هستي. و ملکوت او معبر تداوم هستي و فَيَضانِ جود و تسلسل آفرينش وجود است. از اين رو در احاديث بسياري آمده است که اگر حجت نباشد زمين نابود خواهد شد [1] .

به بيان ديگر جهان جهان سببيّت است همه چيز حساب شده است و بر اساس وسايط و اندازه و تقدير، تقديري از سوي مقدِّرِ عليم حکيم. در نفس همين جريان سببيّت، و تقدير ازلي عظيم، وجود وليّ، نخستين نقطه ي فَيَضان است، و مبدأ فَيَضانهاي ديگر. بدينگونه ولي، در بطن و متن هستي جاي دارد. و او خود، سبب همه ي افاضه ها و انعامهاست: هستي ولي، سببيّت دارد براي هستيهاي ديگر.

اين امر، در نظام حکيمانه ي وجود، چنان عام و شامل است ـ و در واقع قانون است ـ که مي بينيم حضرت آدم صَفيُّ اللّه ـ عليه السلام ـ نيز در مقام استفاضه ي توبه، بايد وسيله اي بجويد و تلقّيِ «کلمات» [2] کند (فَتَلَقّي آدمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات فَتابَ عَلَيْه). [3] «فاء»، در تعبير «فَتابَ»، براي تفريع و ترتيب است و اشاره است به همين تَرَتُّب و عليّت.


پاورقي

[1] کمال الدين: 203.

[2] اين کلمات (بر اساس حقايق علم حروف، بويژه آنچه از ائمه ي طاهرين رسيده است) ناگزير بايد اسمائي باشد (و حاکي از ذواتي که آنان نيز به اعتباري اسماء اللّه اند)، تا بتواند منشأ افاضه و وجه سَرَيانِ فيض قرار گيرد. اين است که در روايات ـ از طريق اهل سنّت و شيعه ـ رسيده است، که آن کلماتي که آدم صفي فرا گرفت و تلقي کرد، و آنها را واسطه ي فيض ربوبي قرار داد، نامهاي مبارک پنج تن بود.

[3] سوره ي بقره (2)، آيه ي 37.