معناي غيبت و چگونگي آن
غيبت را مي توان در اينجا به چند معني تفسير کرد:
1 ـ نخست بدين مفهوم که آن حضرت در درون جوامع بشري زندگي نمي کند و در دسترس مردم نيست ـ تا بسان ديگر انسانهاي عادي هر کس خواست او را ببيند و آشنا و بيگانه و دوست و دشمن او را ملاقات کنند ـ.
2 ـ دومين معناي غيبت اين است که: حضرت مهدي ـ ارواحنا فداه ـ در ميان همين جامعه و همين انسانهاست اما به قدرت خدا هرگاه اراده کند از برابر ديدگان آنان غايب مي گردد و ديدگان مردم ـ با اينکه آن حضرت موجود و حاضر است ـ او را نمي بينند همانگونه که موجودات ديگري چون فرشتگان، ارواح و... را ـ با اينکه به نص قرآن شريف همه در ميان جامعه ها هستند و در اين جهان موجودند، اما نمي بينند.
3 ـ سومين معناي غيبت اين است که آن حضرت در ميان مردم و جامعه زندگي مي کنند و حتي بنا بر رواياتي افراد جامعه آن حضرت را رؤيت مي نمايند در حالي که وي را نمي شناسند.
آنچه بديهي ست و بنا بر احاديث ضروري مي باشد اينکه معناي نخست به طور کلي و عمومي قابل پذيرش نيست. چه آنکه او ولي خدا و هادي و راهنماي حق خواهان است در نتيجه مي بايست به هنگام بروز ضرورتها و مصلحتها در جامعه مؤثر باشد، زيرا او براي انسان و هدايت او مأموريت يافته است. لذاست که آنچه از احاديث ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ استفاده مي شود. آميزه اي از معناي دوم و سوم است. هم هست ـ براي مشتاقان سالک ـ و هم نيست، ـ در نظر ظالمان و بد خواهان ـ در اين باره به سه آيه از قرآن کريم و سخنان ذيل آن اشاره مي کنيم.
1ـ خداوند در قرآن مي فرمايد: (وجعلنا من بين أيديهم سدّاً ومن خلفهم سدّاً فأغشيناهم فهم لا يبصرون). [1] .
وما در برابر آنان ديواري کشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديواري و بر ديدگانشان نيز پرده اي افکنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.
در مورد اين آيه مفسّرين از «عبداللّه بن مسعود» روايت کرده اند که: حق ستيزان قريش بر درب خانه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ گرد آمدند تا با او درگير شوند، آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گرديد و مشتي خاک بر سر و روي آنان پاشيد و آنان با اينکه حاضر بودند آن حضرت را نديدند.
و نيز از «ابن عباس» آورده اند که: قريش درب خانه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ اجتماع نمودند و گفتند: «اگر محمّد بخواهد داخل خانه شود، همگي بصورت يکپارچه بر ضد او بپا خواهيم خواست».
امّا پيامبر گرامي ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ وارد شد و خدا در برابر ديدگان و پشت سر آنان ديواري قرار داد که آنان پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ را نديدند. پيامبر نماز خواند و به خانه بازگشت و مشتي خاک بر سر و روي آنان پاشيد و آنان آن وجود گرانمايه را نديدند. هنگامي که پيامبر از آنجا گذشت، قريش خاک و گرد و غبار را که در هوا پراکنده بود ديدند و گفتند: «اين همان سحر و جادوي «ابن ابي کبشه» [2] يعني محمّد ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ است». [3] .
طبري، در تفسير آيه ي مبارکه روايتي آورده است که: ابو جهل گفت: «اگر محمّد را ببينم، چنين و چنان مي کنم». که اين آيه شريفه نازل گرديد:
(إنّا جعلنا في أعناقهم أغلالاً فهي إلي الاذقان فهم مقمحون وجعلنا من بين أيديهم سدّاً ومن خلفهم سدّا...). [4] .
ما در گردنهاي آنان غلهايي قرار داديم، از اين رو، سرهايشان بسوي بالاست و نمي توانند پايين بياورند. و ما در برابر آنان، ديواري کشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديواري و بر ديدگانشان نيز پرده اي افکنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.
عکرمه که اين روايت را آورده است مي گويد: پس از فرود آمدن اين آيه ي شريفه قريش به ابو جهل مي گفتند: «اين محمّد است». امّا او، آن وجود گرانمايه را نمي ديد و مرتب مي گفت: «کو؟ کجا؟... محمّد کجاست؟» [5] .
2 ـ خداوند مي فرمايد: (وإذا قرأت القرآن جعلنا بينک وبين الذين لا يؤمنون بالآخرة حجاباً مستوراً). [6] .
(اي پيامبر!) هنگامي که تو قرآن تلاوت نمايي، ما ميان تو و آناني که به قيامت ايمان ندارند، پرده اي ستبر قرار مي دهيم.
در تفسير اين آيه ي مبارکه آمده است که منظور از: (الّذين لا يؤمنون بالآخرة) عبارتند از: «ابو سفيان»، «نضر بن حرث»، «ابو جهل»، و «امّ جميل» همسر ابو جهل که نسبت به پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ شرارت بيشتري مي کردند و خداوند پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ را به هنگام تلاوت قرآن از برابر ديدگان آنان پوشيده مي داشت، آنان به سراغ حضرت مي آمدند و از کنارش مي گذشتند امّا او را نمي ديدند.
نکته اي که در اينجا جلب نظر مي کند و انسان را به شگفتي وا مي دارد اين است که قرآن مي فرمايد: (حجاباً مستوراً) پرده اي نهان و ناپيدا.
آري! ممکن است انسان در پس پرده اي باشد و ديگران با وجود ديدن آن پرده ي او را نبينند، اما قرآن بر اين نکته رهنمون است که خداوند پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ را در پس پرده اي مصون و محفوظ نگاه مي داشت که دشمنان شرارت پيشه نه پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ را مي ديدند و نه آن پرده را، گويي هر دو از نظر آنان پوشيده بود.
نکته ي ديگري که نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است که واژه (وجعلنا) در آيه نشانگر قدرت بي کران خداست و بيانگر اين واقعيت که «ما» در برابرشان ديواري قرار داديم...
و يا اينکه «ما» ميان تو اي پيامبر و کساني که ايمان به قيامت ندارند، حجابي ناپيدا افکنديم... که به قدرت الاهي تأکيد دارد.
3 ـ هم چنين خداوند در داستان سامري مي فرمايد: (قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من أثر الرسول فنبذتها...). [7] .
سامري گفت: من چيزي ديدم که آنان نمي ديدند، مشتي از خاکي که نقش پاي آن فرستاده ي خدا بر آن بود برگرفتم و در آن پيکر افکندم....
در اين آيه ي شريفه، سخن از گفتگويي است که ميان موسي ـ عليه السلام ـ با سامري، آن گوساله سازِ منحرف، جريان يافته است که قرآن اينگونه از آن گزارش مي دهد:
(فأخرج لهم عجلاً جسداً له خُوار). [8] .
و سامري براي بني اسرائيل تنديس گوساله اي را ساخت که نعره ي گاوان را داشت...
موسي ـ عليه السلام ـ از او پرسيد:
(... فما خطبک يا سامري، قال بصرت بما لم يبصروا به فقبضت قبضة من أثر الرسول فنبذتها...) [9] .
«و تو اي سامري! اين چه کاري بود که کردي؟»
او پاسخ مي دهد: «من چيزي ديدم که آنها نمي ديدند، من مشتي از خاکي که نقش پاي آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم و در آن پيکر بي روح افکندم....
مفسرين در اين مورد آورده اند: «سامري، جبرئيل را در شکل انساني ديد که پياده يا بر مرکبي از مرکبهاي بهشتي سوار است و پيام خدا و وحي او را بر موسي ـ عليه السلام ـ مي آورد در اين هنگام مشتي از خاک پاي او را برداشت و آن را بر آن پيکر بي روح افکند که بر اثر آن حيات در آن اسکلت بي جان پديد آمد».
به عبارت ديگر: منظور مفسرين اين است که «سامري» فرشته وحي را در حالي ديد که هيچ کس از بني اسرائيل که حاضر بودند، نديدند و هدف ما از ترسيم اين آيه ي مبارکه اين است که در نگرش قرآني ممکن است پديده و موجودي چون فرشته ي وحي براي انبوه ديدگان مخفي و ناپيدا باشد و براي برخي در همان حال و هوا، آشکار و ديدني.
پاورقي
[1] سوره ي يس، آيه ي 9.
[2] «ابن ابي کبشه» مردي از «خزاعه» بود که در مورد بت پرستي با قريش مخالفت کرد و نپرستيد و به همين جهت هنگامي که پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ مردم را به توحيد فرا خواند و بتها را مردود اعلان کرد، آن حضرت را به مرد ياد شده که از اجداد مادري پيامبر ـ صلّي اللّه عليه وآله وسلّم ـ نيز بود، تشبيه کردند.
[3] مجمع البيان، ج 8، ص 416، ذيل آيه.
[4] سوره ي يس، آيه ي 8 و 9 جامع البيان في تفسير القرآن، ج 22، ص 99.
[5] مجمع البيان، ج 6، ص 418.
[6] سوره ي اسراء، آيه ي 45.
[7] سوره ي طه، آيه ي 96.
[8] سوره ي طه، آيه ي 88.
[9] سوره ي طه، آيه ي 95 و 96.