بازگشت

کوتاهي مردم


يکي از مهمترين انگيزه هاي پنهان زيستي و رازهاي غيبت حضرت حجّت ـ ارواحنا فداه ـ اين است که مردم به حمايت و اطاعت آن حضرت برنخاستند و در وفا به پيمان ولايت، همداستان و يکدل نگشتند. يعني بايد علت اساسي غيبت را در خود مردم جستجو کرد و بايد جامعه را مسئول آن دانست.

چرا که خود در نامه اي فرمود: ولو ان اشياعنا ـ وفقهم اللّه لطاعته ـ علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخّر عليهم اليمن بلقائنا ولتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا علي حق المعرفة وصدقها منهم بنا، فما يحسبنا عنهم إلاّ ما يتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم [1] ، اگر شيعيان ما ـ که خداوند بر طاعتش موفقشان دارد ـ هم دل و هم رأي مي شدند که بر عهدي که بر گردن آنهاست عمل کنند، هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد و رستگاري با ديدار برخاسته از معرفت حقيقي و صدق راستين درباره ما به سوي آنان سرعت مي گرفت.

ليکن آنچه ما را از ايشان دور نگاه داشته کرداري ست که از آنان به ما رسيده و آن را زشت مي داريم و از آنان روا نمي شماريم.

آري! مسلم است وقتي جامعه پذيرش حجت الاهي را نداشته باشد و از فرمان او اطاعت نکند، حجّت خدا خانه نشين مي شود و اگر در خانه راحتش نگذارند و قصد جانش کنند، غائب مي شود و به زندگي پنهاني پناه مي برد، تا وقتي که شرايط ظهورش فراهم آيد و مردم با جان و دل دستوراتش را اجرا کنند.

حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ بر منبر مسجد کوفه فرمودند:

«واعلموا أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّ وجلّ ولکن اللّه سَيُعمي خلقه عنها بظلمهم وجورهم واسرافهم علي أنفسهم». [2] .

«بدانيد که زمين از حجّت خدا خالي نمي ماند، امّا خداوند در اثر ظلم و ستم و اسراف بر نفس (گناهان) مردم آنان را از ديدن او کور و محروم خواهد ساخت».

فقيه بزرگوار و محقق عاليمقام مرحوم علاّمه حلّي ـ قدس سره ـ، در شرح اين جمله ي خواجه نصيرالدين طوسي که گفته است: «وجودهُ لطفٌ وتصرُّفُه لطف آخر وعدمه منّا» وجود امام معصوم لطف است و زمامداري و تصرف او در کارها لطفي ديگر و فقدان وي از ناحيه ي مردم است. مي نويسد:

تماميت و کامل شدن لطف امامت به سه امر بستگي دارد:

1 ـ آنچه مربوط به خداوند تبارک و تعالي است و آن آفرينش وجود امام است و دادن قدرت و علم به او و معرفي وي به نام و نسبش، که اينها را خداوند متعال انجام داده است.

2 ـ آنچه در رابطه با خود امام است و آن اين است که امامت را بپذيرد و بر دوش کشد، و امام نيز وظيفه اش را به انجام رسانده است.

3 ـ آنچه بر مردم واجب و لازم است و آن اينست که با امام مساعدت نمايند، او را ياري کنند، دستوراتش را بپذيرند و فرمانش را اطاعت کنند، امّا مردم در اجراي اين مسئوليت، کوتاهي کردند و وظايف خود را نسبت به امام انجام ندادند، پس علت کامل نشدن لطف امامت از سوي مردم است، نه از جانب خداوند تبارک و تعالي و نه از ناحيه ي خود امام.

بنابراين اگر مردم به حسن اختيار بار مسئوليت خود را به دوش کشند و از امام زمان شان اطاعت و حمايت کنند، لطف امامت کامل گشته و حجت خدا زمام امور جامعه را به دست مي گيرد و ملّت را به سعادت مي رساند اما اگر به سوء اختيار امام را وا گذارند و دستوراتش را بکار نبندند، از کامل شدن لطف امامت مانع شده و زمام امور مملکت را به نااهلان و جاهلان سپرده به انحراف و گمراهي دچار مي شوند و اگر به اين مقدار هم قناعت نکرده، بر قتل امام مصمم گردند حجت خدا غائب مي شود.


پاورقي

[1] احتجاج طبرسي: 2 / 498.

[2] غيبت نعماني، باب دهم، ص 141.