بازگشت

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدي با وحدت جامعه و حکومت جهاني


اجتماعات دنيا همواره در تحول و تغيير است و اوضاع اجتماعي ملل دائماً عوض مي شود روابط بين ملل، پيوسته در حال توسعه و گسترش است.

کوشش حکومتها براي بالا بردن سطح تجهيزات نظامي و دست يافتن به اسلحه هاي ويران کننده تر و خطرناک تر، هر روزه بيشتر مي شود، و ترس و وحشت از جنگ، ساکنان کره زمين را هر روز ناراحت تر مي نمايد.

هم اکنون طبق يک آمار، در هر دقيقه در دنيا هزار مليون دلار که در هر ساعت معادل شصت هزار مليون دلار مي شود، مخارج تسليحاتي حکومتهاي جهان است. [1] .

اگر اغراض شخصي، گروه بندي ها و منطقه سازي ها و سياستهاي خاص و اعمال نفوذ متنفذّين بزرگ، که بشر را به اختلاف و تعصبّات ناروا وادشته اند، و حرص و جاه و استثمار طلبي و انديشه استکبار و استضعاف مي گذاشت و فطرت بشر راهنماي او مي شد اکثريت مردم، اين گروه بندي هاي منطقه اي و اين هزينه هاي سرسام آور جنگي را محکوم مي کردند و خواهان آزادي از اين مليّت ها و وطنها مي شدند، و به سوي برادري و برابري گام بر مي داشتند و عضو يک خانواده و تابع يک جامعه مي شدند و شرق و غرب و آسيا و اروپا و آمريکا، با هم متحد شده و يک جامعه مشترک المنافع تشکيل مي داند.

کارشناسان اتمي دانشگاه هاروارد و انستيتوي تکنولوژي ماساچوست اعلام داشتند که دنيا قبل از سال 2000 ميلادي، محکوم به يک جنگ اتمي است مگر آنکه کليّه کشورهاي جهان، از حاکميّت ملي خود چشم پوشيده و يک دولت جهاني تشکيل دهند. اما تشکيل چنين دولتي در حال حاضر امکان پذير به نظر نمي رسد.

اين مسأله در سمينار کارشناسان اتمي دانشگاه هاروارد، و انستيتوي تکنولوژي ماساچوست عنوان شده و مجله ماهانه هاروارد در شماره ماه نوامبر خود، گزارش آن را نقل کرده است. [2] .

بنا بر اين از هر نظر که روي جامعه مطالعه شود، اين حقيقت معلوم مي شود که جامعه بايد توسعه و گسترش يابد، چنانکه گسترش يافته است. از زندگي و اجتماع خانواده به اجتماع قبيله و از اجتماع قبيله به اجتماع منطقه اي و کشوري و بالاخره به اينجا رسيده است که وحدت جهاني جامعه را مطرح کرده است.

يک روز يک خانواده، تحت رياست يک فرد بود جلوتر که آمد يک قبيله تحت سرپرستي يک رئيس اداره شده و امروز صدها مليون نفر در تحت يک حکومت و يک قانون اداره مي شوند. فاصله هاي فرهنگي متعدد به تدريج از بين مي روند و دنيا به سوي وحدتي اجتماعي حرکت مي کند.

بطور يقين، هر کس سعادت يک ملت را فقط بخواهد و براي رفاه و ترقي و پيشرفت يک جامعه خاص تلاش کند، طبعاً بدبختي و بردگي و عقب ماندگي جامعه هاي ديگر را خواهد خواست، يا اگر خيلي شريف باشد، نسبت به ديگران بي تفاوت خواهد بود.

تعليمات اسلام، بشر را به سوي جامعه جهاني مي برد، و اصولاً پياده کردن تعاليم اسلام در جامعه هاي بزرگ تر، هدفهاي اين دين را عملي تر مي سازد.

اسلام قبل از آنکه دين جامعه هاي کوچک باشد، دين جامعه جهاني است، و قبل از آنکه دين يک خانواده باشد، دين جامعه هاي کوچک است و جامعه هاي کوچک را به سوي جامعه بزرگ حرکت مي دهد. و اين امتيازات و اعتباراتي که از آن، جامعه هاي گوناگون به وجود آمده است، در اسلام رسميّت ندارد. اسلام افراد بشر را معارض يکديگر و در برابر يکديگر قرار نمي دهد، و تضادها و برخوردها و مزاحمت هائي که از اسم اين جامعه ها و رسمشان به وجود آمده است، همه بايد در جامعه جهاني اسلام که فقط به خدا تعلق دارد، و هيچ رنگ و نژاد و خصوصيات وطني در آن وارد نيست، و همه در آن مشترک مي باشند ادغام گردد تا آنجا که غير از مملکت خدا، که منزه از هرگونه ستمي بر اهل مملکت خود مي باشد، کشور ديگري وجود نداشته باشد سبحان من لا يعتدي علي أهل مملکته.

يکي از دانشمندان محقق مي گويد:

فکر گنجاندن بشريّت در وطن واحد، بدون توجه به جنس، رنگ، زبان و حدود جغرافيائي، هديه اي است که اسلام آن را به مدنيّت بشر اهدا کرده است.

اين وحدت جهاني، يگانه عامل نابود گر کينه هاي دولت ها، و دشمني و اختلافي است که مدنيّت و آباداني را به سوي نيستي و زوال کشانده است.

مسيحيّت اگر چه مانند اسلام، دين دولت است از اين جهت که دين بسياري از امم و اقوام است اما از جهت مساوات و برابري بين ملل و اقوام و نشر انسانيّت بين آنها، اسلام ديني عام و همگاني است، و شکست مسيحيّت در اين ناحيه آشکار است.

مسيحي هاي سفيد پوست همواره تا به امروز با مسيحيان سياه پوست، با اينکه در يک منطقه زندگي مي کنند، دشمني دارند.

در آمريکا نيز با اينکه باصطلاح مرکز دموکراسي است ـ حال به همين گونه است، و سفيد پوست نمي تواند با سياه پوست در زير يک سقف زندگي کند و همواره مسيحيّان غرب اعتقاد دارند که از مسيحي هاي شرق، بالاترند و به آنها اجازه نمي دهند که در کنائس و معبدهاي مخصوص معبدهاي مسيحيان غرب با آنها به عبادت بپردازند!

کما اينکه آنان که از طوائف پست هندي به مسيحيّت گرويده اند، مورد تحقير آنان که از طوائف به اصطلاح عالي آنها بوده اند مي باشند و از اينجا معلوم مي شود که مسيحيّت، امروز از تأليف و اتحاد جامعه انساني عاجز است، در حالي که اسلام توانسته است نظامي جهاني بر اساس برادري همگاني بين غربي و شرقي، سفيد و سياه و آريائي، سامي و هندي و زنگي ايجاد کند و بين آنها مساوات را برقرار نمايد.

سياه پوست و کسي که از طبقه پست باشد با سفيد پوست و طبقات به اصطلاح عاليه برابر است و مانند هر مسلمان ديگري محترم مي باشد، و به مجرد اسلام آوردن با همه افراد، رابطه برادري خواهد داشت و در هر مسجدي بخواهد، مي تواند خدا را عبادت کند، بلکه مي تواند دوش به دوش بزرگترين برادران مسلمان خود، از جهت مقام و موقعيت اجتماعي بايستد و با او بر سر يک سفره بنشيند.

اين به هم پيوستگي و مساوات اسلامي، در هيچ جمعيّت و دين و نظامي در تمام عالم شناخته نشده است و غير از اسلام، هيچ مکتب و آئيني نمي تواند دموکراسي جهاني را به صورتي صحيح و با رعايت مساوات بين جميع بشر برقرار نمايد. [3] .

ديگر جوامع و نظامات، اگر در ماهيتشان، اختصاص به يک منطقه يا يک نژاد، يا اهل يک زبان و يک کشور نباشد، حل اقل قابل اختصاص هستند.

مثلاً نظام دموکراسي، هم اکنون رنگ مملکتي و قاره اي پيدا کرده است، مثلاً مي گويند: دموکراسي فرانسوي، دموکراسي انگليس، دموکراسي آمريکائي وبا اينکه همه آنها دموکراسي است امّا مثلاً نظام دموکراسي انگليسي، با نظام دموکراسي سوئدي در برابر يکديگر قرار دارند و با هم رقابت اقتصادي سياسي مي کنند.

در جامعه و نظم کمونيسم نيز اين اختصاص و رنگ ملّي حفظ شده است. کمونيسم چين، کمونيسم شوروي، کمونيسم يوگوسلاوي، کمونيسم بلغار، کمونيسم مجار، و کمونيسم کوبا با يکديگر فرق داشته و هر کدام، اختصاص به منطقه اي دارند پس کمونيسم هم قابل اختصاص است و اين رژيمهاي کمونيستي در برابر هم و مقابل يکديگر قرار گرفته، و تضاد و اصطکاک منافع دارند.

پس ماهيّت رژيم دموکراسي و کمونيسم، جهاني بودن و يک جامعه بودن نيست، اما دين اسلام ديني جهاني است و هرگز جوامع و حکومتهاي متعدد اسلامي، امکان اختلاف ندارند.

نظام اسلامي سعودي، نظام اسلامي سوري، نظام مصري و... با نظام جهاني اسلام قابل تعقّل و تصور نيست فقط يک شناسنامه است و آن هم شناسنامه مسلماني و بس و براي غير مسلمان هم شناسنامه در حمايت نظام اسلامي.

اسلام و نظامش را نمي توان به اهل يک منطقه، اختصاص داد که اهل آن منطقه، در برابر منطقه ديگر قرار گرفته و حکومت آنها در صدد استضعاف و استعمار حکومت مجاور بر آمده با مردم خويش، بيش از مسلمانان ديگر مناطق، برادري نمايند.

امت اسلام، امت واحده است و همه بايد خدا را پرستش بنمايند، و تعدد جوامع و امم، و پرستش افراد و اله هائي غير خدا و اتخاذ معبودهاي متعدد موجب شرک بوده و باطل مي باشد.

در قرآن مجيد مي فرمايد:

إنّ هذه اُمتکم امة واحدة وأنا ربکم فاعبدون [4] : به تحقيق که اين امت شما امت واحده است و تنها من پروردگار شمايم، پس مرا پرستش کنيد.

قرآن براي ناس مردم آمده است، و به مردم خطاب کرده است:

کعبه اولين خانه اي است که براي ناس بنياد شده است ان أول بيت وضع للناس للذي ببکة مبارکاً. [5] .

استفاده از آنچه در زمين است، براي عموم مردم حلال و مباح مي باشد ياأيها الناس کلوا مما في الارض حلالاً طيباً [6] قرآن، بيان و هدايت براي همه مردم است، هذا بيان للناس ـ هديً للناس. [7] .

فرستادن پيامبران و نزول کتاب بر آنان براي اين است که مردم قسط را بر پا دارند ليقوم الناس بالقسط. [8] .

پيغمبر براي ناس فرستاده شده است وأرسلناک للناس رسولاً [9] پرورگار ناس، پادشاه ناس، معبود ناس، خدا است قل أعوذ برب الناس ملک الناس اله الناس. [10] .

امامت نيز که يک بعد آن، زمامداري و تنظيم و تدبير امور جامعه است، پيشوائي و رهبري ناس است اني جاعلک للناس اماماً. [11] .

قرآن در همه جا و در هر مورد، تسليم به خدا و اسلام را که دين فطرت و دين جهاني است پيشنهاد نموده است:

قولوا آمنا بالله وما اُنزل الينا وما اُنزل الي ابراهيم واسعماعيل واسحاق ويعقوب والاسباط وما أُوتي موسي وعيسي وما أُوتي النبيون من ربهم لا نفرق بين أحد منهم ونحن له مسلمون [12] : بگوئيد که به خدا و آنچه به سوي ما نازل شده و آنچه به ابراهيم و اسعميل و اسحق و يعقوب و اسباط و به آنچه به موسي و عيسي داده شد و به آنچه به پيغمبران از جانب پروردگارشان عطا شده ايمان آورده ايم و بين احدي از آنها فرقي نمي گذاريم وما مسلمانيم.

جهان يک خدا دارد و به اين لحاظ واحد است، جامعه نيز بايد واحد باشد، يعني خدا در آن حاکم باشد وبا نظام الهي و قانون الهي، سير الي الله داشته باشد.

مردم بايد بکوشند تا در يک جامعه واحد زندگي کنند، و تعدد جوامع و افتراقات و استثمارهاي موجود در آنها را ريشه کن ساخته و خود يک امت واحده گردند.

عقيده به ظهور مهدي موعود، يعني عقيده به محقق شدن حکومت جهاني، عقيده به مجتمع واحد انساني، عقيده به مليّت و قوميّت همگاني و دين فطري انساني، آخرين و بلند پايه ترين اجتماع انساني، در مقابل بشر است و کاروان بشريّت به سوي آن نقطه مي رود و بشر بايد خواهان آن جامعه باشد.

هر کس چنين عقيده اي دارد، فکرش وسيع و مقصدش وسيع است. براي نفع يک جامعه، جامعه ديگر را استثمار نمي کند و براي سيادت يک گروه، گروههاي ديگر را برده و بيچاره نمي پسندد، و براي خاطر نژادي، نژاد ديگر را از حقوق انساني محروم نمي سازد.

براي اينکه يک طبقه مرفه باشد، طبقات ديگر را غارت نمي نمايد، و براي اينکه مردم يک کشور، تنعّم بيشتر و تجمل زيادتر و عياشي و شهوتراني بيشتر نمايند، مردم کشورهاي ديگر را عقب مانده نمي خواهد، و از ترقّي علم و صنعت و برخورداري آنها از مواهب و نعمتهاي خدا جلوگيري نمي کند.

چنان که مي بينيد امروز، ابرقدرتها با ديگران چنين معامله مي نمايند، و ملتها و حکومت هاي ابرقدرت ـ بلکه ملل و حکومت هاي ضعيف هم اگر بتوانند ـ همه خود را مي بينند و مي خواهند ديگران را ببلعند!

چنان که يهود، خود و نژادش را حزب برگزيده خدا مي شمارد و تمام افراد ديگر را که نژادشان اسرائيلي نباشد، بنده و برده و خادم يهود مي داند.

چنان که نژاد پرستان بي رحم بي شرف، سياه پوستان را در شکنجه قرار مي دهند، از هواپيما به زمين مي اندازند و ابرقدرتهائي هم که اعلاميه حقوق بشر را امضا کرده اند از اين جنايتها پشتيباني مي نمايند.

از نظر معتقد به ظهور حضرت مهدي عليه السلام بدترين جامعه ها و حکومتها، جامعه هاي استعمارگر و استضعاف طلب است که بايد با آنها مبارزه کرد و فکر و هدفشان، و سازمان و رفتارشان را کوبيد. اين جامعه ها درست در قطب مخالف جامعه مورد انتظار ظهور حضرت مهدي عليه السلام هستند و با هم از زمين تا آسمان فاصله دارند. اينها جهان را براي همه مي خواهند و آنها جهان را و همه را براي خود. اينها براي همه خوشبختي و سعادت مي خواهند و آنها براي ديگران بدبختي و فقر و جهل. اينها بيداري و رشد فکري بشر را دوست دارند و آنها از بيداري و رشد فکري بشر بيمناک کند و تا بتوانند از آن جلوگيري مي نمايند.

ولي هر طور هست، سرانجام ستمگران نابود مي شوند و پيروزي با اهل حق است و ديوارها و فاصله هاي جغرافيائي، فرهنگي و فکري، يکي پس از ديگري از ميان برداشته مي شود و شرک به مظاهر گوناگونش که در اجتماعات متعدد و مختلف، به صورت وطن پرستي [13] نژاد پرستي، فرد پرستي جلوه دارد، به توحيد تبديل مي شود و سرانجام آن موحّد حقيقي، آن يگانه وارث ابراهيم بت شکن، و فرزند عزيز و گرامي پيامبر اکرم، حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ را استقرار مي دهد.

مردمي که منتظر مهدي و تشکيل جامعه واحد جهاني هستند، بايد فکرشان نسبت به سازمان جهان روشن باشد و ملتفت باشند که اين عقيده، آنها را به سوي چه هدفي مي برد. اين پراکندگي هائي که در جهان کنوني اسلام است، مخالف روح اسلام و دعوت قرآن است و نمي توان آنها را شرعي و اسلامي شمرد، چون برنامه اسلام، يکي شدن جامعه و جهاني شدن آن است و اکنون اگر چه اسلام، گسترش تمام نيافته است، بايد جامعه اسلامي موجود، نمونه آن جامعه جهاني باشد.

سراسر جهان اسلام کنوني هم بايد، يک شکل حکومت، يک شعار و يک روز عيد، يک تاريخ و يک قانون داشته باشند. و اين سرزمين هاي پهناور حجاز، نجد، تهامه، يمن، اردن، سوريه، لبنان، فلسطين، مصر، ليبي، تونس، الجزاير، سودان، عمان، کويت، بحرين، ايران، افغان، قفقاز، ترکستان، ترکيه، پاکستان، بنگلادش، ماليزيا، اندونزي و نقاط ديگر، همه بايد يد واحد باشند، که هيج يک از آنها از ديگري جدا نبوده و اين اختلافات در بين آنها نباشد.

ظهور حضرت مهدي عليه السلام کاملاً با اين وحدت جامعه ارتباط دارد و آيات و روايات، اين نويد را داده اند و اوضاع جهان نيز، آماده شدن جهان را از هر جهت براي آن حکومت جهاني نويد مي دهد. حکومتي که شايد عملي شدن آن در چهارده قرن پيش، يک محال عادي بود، زيرا با نقص وسايل ارتباط در آن زمان، اداره جهان در زير يک پرچم و يک حکومت غير ممکن به نظر مي رسيد.

در عصر صدر اسلام، حکومت هاي به ظاهر اسلامي آن زمان که بر ممالک گسترده، تحت لواي اسلام و به نام اسلام، حکومت يافتند، امکان اين وحدت را با الهام از تعاليم اسلام ثابت کردند در حالي که وسائل ارتباط جمعي که هم اکنون، تمام عالم، توسط آنها به منزله يک مملکت و بلکه يک شهر شده است، امکان آن حکومت موعود را بيشتر کرده است و تا بدانجا که بسياري از مردان مشهور دنيا هم از آن سخن مي گويند و آن را به عنوان يک طرح مهم و ممکن و علاج نابسامانيها پذيرفته اند.

آينده هر چه بشود، هر چه اتفاق افتد، جنگ يا صلح، به سوي اين هدف، نزديک تر و نزديک تر خواهد شد.

در حديث آمده است:

اذا قام القائم المهدي، لا يبقي أرض الا نودي فيها شهادة أن لا اله الا الله، وأن محمداً رسول الله [14] وقتي حضرت قائم عليه السلام قيام فرمايد، زميني باقي نمي ماند مگر آنکه در آن ندا مي شود به شهادت لا اله الا الله ومحمداً رسول الله.


پاورقي

[1] روزنامه رستاخيز، شماره 899، نقل از سالنامه سال 1978 انستيتوي بين المللي پژوهش که مقر آن استکهلم است.

[2] اطلاعات شماره 14860، ص2، 24آبان 1354.

[3] محمد رسولاً نبياً، ص142 ـ 143 نقل به مضمون.

[4] سوره انبياء، آيه92.

[5] سوره آل عمران، آيه96.

[6] سوره بقره، آيه168.

[7] سوره آل عمران، آيه138.

[8] سوره حديد، آيه25.

[9] سوره نساء، آيه79.

[10] سوره ناس، آيه 1 ـ 3 در قرآن مجيد در 241 مورد، کلمه ناس آمده است خواننده عزيز، خود مي تواند آياتي را که با وحدت جامعه و نظام واحد جهاني ارتباط دارد، از بين آنها استخراج نمايد.

[11] سوره بقره، آيه124.

[12] سوره بقره، آيه136.

[13] گاهي مي گوئيم وطن دوستي و مقصود اين است که هر کسي براي عمران آب و خاک و شهر و دياري که در آن بزرگ شده و پرورش يافته کوشش کند، به ابناء وطن خود خدمت کند، براي پيشرفت علمي، صنعتي و ترقي اجتماعي آنها تلاش نمايد. اين نوع وطن دوستي بسيار پسنديده است.

انسان مديون اجتماعي است که در آن پرورش يافته و اگر دين خود را به آن ادا نکند، خائن است. اين نوع وطن دوستي، معنايش کوشش براي برتر بودن شهر و زادگاه خود، بر شهر برادر ديگر و بي تفاوت بودن نسبت به آنها، يا استثمار آنها نيست.

گاهي مي گويند وطن پرستي و غرضشان کوشش براي بيشتر متمتع گردانيدن يک جامعه است، هر چند که به پيچاره کردن و استثمار جامعه ديگري منتهي شود. يا غرضشان نگاه داشتن يک رژيم يا حکومت يک شخص يا غرضهاي کثيف ديگر است. اين گونه وطن پرستي است که از مظاهر شرک بوده و ترويج آن و دفاع از آن پوچ و بيهوده مي باشد.

گاهي يک نفر سرباز، براي اينکه حمله گروهي متجاوز و غارتگر را از جامعه و از وطنش دفع کند فدا کاري مي کند اين کار اگر وطن دوستي ناميده شود يا اسم ديگري داشته باشد، افتخار است. گاهي هم يک نفر جنگ مي کند سرسختي نشان مي دهد، براي اينکه تجاوز کند و قلمرو حکومت يک فرد يا يک رژيم را گسترش دهد يا فلان حزب و فلان حاکم را بر مردم تحميل کند، اين کار اگر هم وطن دوستي ناميده شود جنايت است.

چنانکه به عکس، گاهي شما کالاي يک منطقه را نمي خريد براي اينکه مي بينيد در آنجا سرمايه داري رشد يافته و آنها قصد استثمار دارند و مي خواهند شما را غارت کنند و هر چه بيشتر بدوشند و با نفوذ اقتصادي بر شما مسلط گردند، خود را قوي و شما را ضعيف سازند و برابري انساني را از بين ببرند.

اينجا بايد مبارزه کرد. بايد کالا را نخريد و مبارزه منفي را ادامه داد. بايد خودتان دست بکار شويد از آب و نان خود هم اگر کم گذاريد مؤسسات صنعتي بسازيد و از آنان خود را بي نياز نمائيد.

[14] ينابيع المودة، ص421 و منتخب الاثر، ف2، ب35 ـ 3.