مقدمه
الم تر کيف ضرب الله مثلاً کلمة طيبة کشجرة طيبة أصلها ثابت وفرعها في السماء تؤتي اُکلها کل حين باذن ربها ويضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذکرون [1] : اي رسول ما آيا نديدي که چگونه خدا کلمه پاکيزه را به درخت زيبائي مَثَل زده که اصل ريشه آن ثابت و شاخه آن به آسمان کشيده شده است و به اذن خدا همه وقت ميوه هاي خوبي مي دهد. خدا اين چنين مثالهاي واضح و روشن براي ياآوري مردم مي زند.
بدون ترديد عقيده به ظهور مهدي عليه السلام يک عقيده کاملاً اسلامي است که ريشه هاي ثابت آن در کتاب و سنت بطور صحيح و متواتر قرار دارد، و در اينکه نمي توان آن را از دعوت اسلامي جدا ساخت، هيچگونه شک و ترديدي نيست.
آياتي از قرآن مجيد و حجم هنگفتي از احاديث و اخبار، چنان اين اعتقاد را تحکيم و استوار نموده اند که حتي انکار آن مانند انکار اصل رسالت و نبوت در بعضي از روايات، کفر شمرده شده است.
اگر ما از اين قرن خودمان که قرن چهارده هجري است، تا عصر مقدّس رسالت را بررسي کنيم، مي بينيم که اصل ظهور مهدي عليه السلام در تمام اين چهارده قرن، در بين صحابه و تابعين و علماء و محدثين و ادباء و شعراء و خلفاء، همواره يک موضوع ثابت و غير قابل انکار بوده است و شخصيتهاي سرشناس علمي و ادبي و سياسي، به آن مؤمن و معتقد بوده اند.
اگر چه از کتابهائي مثل کتاب منتخب الاثر کثرت اين اخبار و احاديث از طرق شيعه و اهل سنت معلوم مي شود. هم اکنون کتابي جامع تر که از حيث مصادر و مآخذ و مدارک، و مطالب علمي و تحقيقي، شايد دو چندان يا بيشتر نسبت به کتاب مذکور شود، در دست تأليف است که حيات امام عليه السلام و مشخصات آن حضرت را از جهات مختلف روشن مي سازد، اما با قطع نظر از تتبّعات گسترده مي توان گفت که براي مردمي که کم و بيش، اهل اطلاع و تحقيق و مراجعه به کتابهاي اسلامي در رشته هاي حديث و تفسير و تاريخ و کلام و مذهب مي باشند، دو نقطه حسّاس در اين مسأله واضح و مسلّم است:
نخست اينکه: مسأله ظهور حضرت مهدي عليه السلام يک مسأله اسلامي خالص است که مسلمانان آن را از زبان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله شنيده و از آن حضرت فرا گرفتند و مانند هو موضوع بديهي اسلامي ديگري نياز به اثبات ندارد.
و ديگر اينکه: تعيين او در فرزند منحصر بفرد حضرت امام حسن عسکري عليه السلام نيز عقيده اي است که از اهل بيت رسالت، قبل از ولادت حضرت مهدي عليه السلام يعني قبل از سال 255 هجري و قبل از ولادت پدر بزرگوارش گرفته شده است، و اهل بيت: هم اخبار خود را مستند به رسول خدا صلي الله عليه و آله داشته اند. علاوه بر احاديثي که از طرق اهل سُنّت نيز در اين باب رسيده است. [2] .
و احتمال اينکه اين اخبار و احاديث پس از ولادت حضرت، يا در زمان غيبت صغري يا کبري منابع حديثي و متون شيعه وارد شده باشد، بطور قطع، غير عقلائي و مردود است.
زيرا کتابهائي که اين احاديث در آنها ضبط است، کساني آنها را تأليف کرده اند که احتمال اين که کلمه اي جعل نمايند، در حق آنها داده نمي شود و به وثاقت و صدق امانت، معروف و مشهورند.
اين افراد، هر يک اين احاديث را از شيوخ خود و از کتب حديثي ديگري که قبل از ولادت پدر حضرت مهدي عليه السلام نوشته شده، و يا از واسطه هاي صد در صد مورد اعتماد، از مشايخ روات معاصر ائمه: و عصر تابعين و صحابه، روايت نموده اند.
هر کس به اين احاديث رجوع کند براي او جاي شک و شبهه اي باقي نمي ماند که عقيده به اينکه حضرت مهدي عليه السلام فرزند حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است، عقيده پيامبر گرامي اسلام، علي عليه السلام، فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ و امام حسن و امام حسين تا امام هادي: بوده است.
پاره اي از افراد مي گويند: از جنبه عقيده و استناد اين فکر، به رسالت اسلام مناقشه اي نداريم، اما مي توانيم آن را در سطح ديگري مورد بحث قرار داده و بگوئيم بسيار خوب ما هم قبول داريم که در صدها حديث و روايت موضوع مهدي مطرح است و جاي شک نيست که اين احاديث بطور تواتر از حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله و امير المؤمنين و ساير ائمه: صادر شده است و همه به آن اعتقاد داريم و اميدواريم اگر عصر ظهور را به فضل خدا درک کرديم در صف پيروان آن حضرت قرار داشته باشيم ولي سخن و بررسي به اينجا تمام نمي شود، ما مي خواهيم بپرسيم که، اين عقيده اسلامي به ظهور مهدي عليه السلام و حکومت جهاني او و اصلاحاتي که به دست او انجام خواهد گرفت، براي وضع فعلي ما و بر اعمال ما چه تأثيري دارد؟
مي خواهيم بدانيم از اين عقيده که سنّي و شيعه به آن اتفاق دارند، براي اصلاح امور اجتماعي و سياسي، و علاج اين همه مشکلات که با آن رو برو هستيم يا رو برو خواهيم شد، چه بهره اي مي توانيم بگيريم؟
عقيده به خدا، اعتقاد به روز قيامت و حساب و جزا، عقيده به نبوّت و امامت، همه با عمل ما ارتباط دارد و جهت زندگي ما و کار و کوشش ما را معين مي نمايد، اما اين عقيده از کدام نقش عملي برخوردار است، و در برابر قدرت زور و زر، و دروغ و فريب، و اين دستگاه هاي استعمار و استثمار و استضعاف، چه نقشي را مثبت يامنفي ايفا مي کند؟ و ما را چگونه و به چه سلاحي مجهّز مي سازد؟
ما نمي توانيم در دنياي امروز که کاروان مدنيّت، با شتاب به سوي ترقّي پيش مي رود، فقط از چنين عقيده اي که چهارده قرن است افکار را به خود مشغول داشته و رهبران اسلامم آن را تبليغ کرده اند، به جشن و چراغاني نيمه شعبان خود را قانع کنيم و از اين فکر مسؤوليت و تعهدي را درک ننمائيم که اين برداشت با روال عمومي اصول مسلّم اسلام و احکام قرآن و عقايد ديني ما که همه آنها سازندگي دارند، سازگار نيست.
اسلام دين و مکتب مبارزه، کوشش، انقلاب، اصلاحات و آئين علم و ترقّي است، اين عقيده هم بايد مردم را در اين جهت تشويق نمايد.
ما مي دانيم و تفسير سوء نمي کنيم، و نمي گوئيم عقيده به ظهور مصلح آخر الزمان، اثر سلبي و منفي دارد، مردم را از کار و مبارزه و اقدام و قيام و اعتراض باز مي دارد و سکون، سکوت، خفقان، سستي، گوشه گيري، انزوا و بي مسؤوليتي را شعار مؤمنين قرار مي دهد نه ما چنين نمي گوئيم، امّا مي گوئيم: با اينکه احکام اسلام در هيچ عصر و زمان تعطيل نمي شود و کساني که موضوع آن باشند، از آن معاف نخواهند بود، از اين عقيده از جنبه کمک به اجراي احکام و نظامات اسلام، چگونه بايد استفاده کرد و چگونه برداشتي داشته باشيم؟
اين سؤالي است که مي شود و اگر بسياري از افراد، آن را به زبان نياورند، چه بسا که در ذهنشان باشد.
به ياري خدا در اين رساله به اين پرسش پاسخ مي دهيم و رابطه ايمان و عقيده به ظهور مهدي عليه السلام را باکيفيات ذهني و فکري، با وحدت جامعه و حکومت جهاني، با مساوات اسلامي، با عدالت اجتماعي و زمامداري و با عدل و قسط، بررسي مي کنيم، تا معلوم شود که اين اعتقاد، در زندگي و مواقف حساس آن و در مبارزات و مجاهدات و تعيين جهت حرکت جامعه، چه نقش بزرگ و سازنده اي را ايفا مي نمايد.
تا روشن شود که اين عقيده، علاوه بر اينکه ايمان به يک واقعيّت است، يعني ايمان به وجود امام دوازدهم، فرزند حضرت امام حسن عسکري عليهما السلام است و علاوه بر آنکه از فروغ ايمان به نبوت مي باشد که لازمه آن ايمان به هر چيزي است که پيغمبر صلي الله عليه و آله از آن خبر داده است در طرز فکر و انديشه ما، و در چگونگي برداشت ما از مطالب و مسائل حياتي و در روابط اجتماعي و سليقه و روش اخلاقي و سياسي ما نيز مؤثر است.
ولا حولا ولا قوة الا بالله العلي العظيم
پاورقي
[1] سوره ابراهيم، آيه25.
[2] در قسمت اول طريق شيعه در روايات بحث مهدويت مراجعه شود به کتابهائي چون کمال الدين صدوق، غيبت نعماني و غيبت شيخ طوسي ـ عليهم الرحمه ـ و در قسمت دوم طريق اهل سنت در بحث مهدويت علاوه بر صدها مقاله و عبارت و به ويژه کتابهائي که اهل سنت در اين موضوع نگاشته اند، در اينجا سخن سه نفر از برجسته ترين علماي آنها را مي آوريم که چون هم عصر ما هستند، در خصوص اين موضوع ـ به ملاحظاتي ـ ارزش گفتارشان از علماي قديم، براي گروهي از نسل حاضر بيشتر است:
الف ـ احمد شاکر که از علماء و متخصصان فن حديث و رجال، در عصر ما شمرده مي شد، در کتاب مقاليد الکنوز صحّت احاديث راجع به حضرت مهدي عليه السلام را تصديق نموده، و آن را عقيده اي اسلامي شمرده است که بايد هر مسلمان بدان معتقد باشد.
ب ـ شيخ منصور علي ناصف، که از علماي ازهر و مدرّس دانشگاه زينبي است در کتاب غاية المأمول مي گويد: احاديث مهدي را جمعي از نيکان صحابه روايت کرده اند و بزرگان محدثين آن را نقل نموده اند علماي گذشته و حال، بر اين عقيده اند.
وي پس از اينکه تصريح به تواتر احاديث مي کند، مي گويد: اين توضيح، براي کسي که اندکي انصاف در نزد او باشد يعني هر کس ذره اي ايمان و اندکي انصاف داشته باشد در صحت اين احاديث، و ظهور حضرت مهدي عليه السلام ترديد نمي کند.
ج ـ ابو الاعلي مودودي، که از مشهورترين علماي اهل سنت است، در کتاب البيانات احاديث مهدي عليه السلام را بررسي کرده و مي گويد: اين احاديث، يک حقيقت اساسي را که قدر مشترک تمام احاديث اين موضوع است متضمن مي باشند، و آن اين است که پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله خبر داده که پيشوائي ظاهر مي گردد تا زمين را از عدل و داد آکنده سازد، و ستم و بيدادگري را محو و نابود نمايد و کلمه اسلام را بلند گرداند و رفاه را در خلق خدا عمومي و همگاني سازد.