دگرگوني علوم طبيعي و وسائل زندگي
روايات مربوط به حضرت مهدي (ع) بسياري از امور غير مادي را براي نسل هاي گذشته و معاصر بيان مي کند از جمله وسائل ارتباط جمعي و ابزار بصري و پژوهشگري و جنگ افزارها و سيستمهاي اقتصادي و حکومت و قضاوت و چيزهاي ديگر، که ظاهرا برخي از آنها کرامت و معجزه است که خداوند متعال آن را بدست حضرت و يارانش جامه عمل مي پوشاند. ولي بسياري از آنها نتيجه تحول علوم طبيعي و بهره گيري از قوانين و نعمت هاي الهي است که بصورت مواد و عناصر در زمين و آسمان در دسترس انسان قرار گرفته است. روايات متعددي دلالت دارد که تحولي که در علوم طبيعي توسط حضرت مهدي (ع) انجام مي پذيرد جهشي در پيشرفت زندگي بشريت در روي زمين و تمام زواياي آن خواهد بود. از اين رو امام صادق (ع) مي فرمايد:
«دانش بيست و هفت حرف (شعبه و شاخه) است و مجموع آنچه پيامبران آورده اند دو حرف است و مردم تا آن روز بيش از آن دو حرف را نمي دانند و چون قائم قيام کند بيست و پنج حرف بقيه را برون آورده و در ميان مردم منتشر مي سازد و بدين سان مجموع بيست و هفت جزء دانش را نشر مي دهد» [1] .
اين روايت هر چند به علوم پيام آوران الهي ناظر است، ولي علاوه بر علم و شناخت خداوند و رسالت او و آخرت، به دانش هاي طبيعي نيز توجه دارد که طبق اخبار رسيده، پاره اي از اصول همين دانش ها را نيز پيامبران (ع) به انسانها آموخته اند و آنها را به اين علوم راهنمائي کرده و جزئي از دريچه هاي آن را به روي آنان گشوده اند. از جمله آموختن خياطي توسط حضرت ادريس و کشتي سازي و نجاري توسط حضرت نوح (ع) و زره سازي بوسيله حضرت داوود و سليمان به مردم انجام گرفته است... و بعيد نيست مراد از علم در اين روايت هم علوم دين و هم علوم طبيعي باشد به اين معني که نسبت علومي که در اختيار مردم است با علومي که حضرت مهدي (ع) به آنان مي آموزد نسبت 2 و 25 است (دو بيست و پنجم).
[ صفحه 367]
از امام باقر (ع) روايت شده است که فرمود:
«بدانيد که ذوالقرنين در انتخاب دو ابر رام و سرکش مخير گرديد و او ابر رام را برگزيد و ابر سرکش، براي دوست و محبوب شما (مهدي) ذخيره گرديد، راوي گفت: سؤ ال کردم: ابر سرکش کدام است؟ فرمود: ابري که در آن غرش رعد و صاعقه و يا برق وجود داشته باشد که محبوب شما بر آن سوار مي گردد. بدانيد که او بر ابر سوار گرديده و با اين وسائل بالا مي رود، وسائل آسمانها و زمين هاي هفتگانه که پنج طبقه آن آباد و دو تاي آن ويران است» [2] .
و از امام صادق (ع) منقول است که فرمود:
«در زمان قائم شخص مؤ من در حاليکه در مشرق بسر مي برد، برادر خود را که در مغرب است ديده و نيز آنکه در مغرب است برادر خويش را در مشرق خواهد ديد» [3] .
و نيز فرمود:
«چون قائم ما قيام نمايد خداوند گوش و چشم شيعيان ما را چنان تقويت مي کند که بين آنها و امام (ع) پست و پيک وجود نداشته باشد بگونه ايکه وقتي امام با آنها سخن مي گويد آنان مي شنوند و او را مي بينند و امام در جايگاه خود قرار دارد» [4] .
و از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
«وقتي کارها در اختيار صاحب الامر قرار گيرد خداوند متعال پستي هاي زمين را مرتفع و برجستگي هاي آنرا هموار مي گرداند بگونه اي که دنيا در پيش او همچون کف دستش باشد کداميک از شما اگر در کف دستتان مويي باشد آنرا نمي بينيد؟»
و روايت شده است که: «ستوني از نور، از زمين تا آسمان براي او نصب مي گردد و اعمال بندگان خدا را در آن مي بيند و در زير صخره اي در اهرام مصر علومي براي وي ذخيره گرديده است که دست قبل از او بدان نمي رسد.» [5] .
[ صفحه 368]
و روايات ديگري که مجال بحث و بررسي کامل و تفسير و توضيح آنها نيست. مثلا بخشي از آنها درباره تحول علوم بطور کلي و تغيير توانائي هاي ذهني و ابزارهاي ويژه مؤ منان و بعضي ديگر درباه وسائل و کرامات امام عصر (ع) و يارانش سخن مي گويد از آن جمله روايتي است که از امام باقر (ع) نقل شده است، حضرت فرمود:
«گوئيا من ياران قائم را مي بينم که بر شرق و غرب جهان احاطه پيدا کرده اند و همه چيز تحت فرمان آنهاست، حتي درندگان زمين و پرندگان شکاري آسمان در پي رضايت آنها خواهند بود و همه چيز حتي اين نقطه زمين بر نقطه ديگر آن اظهار فخر و غرور مي کند و مي گويد: امروز مردي از ياران قائم بر من قدم نهاد و عبور کرد» [6] .
و نيز از آن بزرگوار نقل شده است که فرمود:
«چون قائم قيام کند در هر منطقه اي از مناطق زمين، مردي را (بعنوان نماينده) مي فرستد و مي گويد دستورالعمل تو در کف دست توست، چنانچه أمري برايت پيش آمد که آن را نفهميدي و حکمش را ندانستي به کف دست خود نگاه کن و بر طبق آنچه در آن است عمل نما» [7] .
اين روايت در کتاب يوم الخلاص به منابعي نسبت داده شده که آنها را در آن کتابها نيافتم. و ممکن است اين جريانها به صورت اعجاز و کرامت براي آنان اتفاق افتد و يا بر اساس قواعد علمي و وسائل و ابزار پيشرفته انجام پذيرد.
پاورقي
[1] بحار ج 52 ص 336.
[2] بحار ج 52 ص 321.
[3] بحار ج 52 ص 391.
[4] بحار ج 52 ص 236.
[5] کمال الدين صدوق ص 565.
[6] بحار ج 52 ص 327.
[7] غيبت نعماني ص 319.