بازگشت

پاکسازي زمين از وجود ستم و ستمکاران


در نگاه نخست چنين بنظر ميرسد که پاک ساختن زمين از لوث ستم و برچيدن بساط طاغوتها و ستمگران امري ناممکن است و گوئيا زمين با آه و ناله مظلومان خو گرفته و



[ صفحه 352]



فريادرسي ندارند و جهان به تحمل وجود شوم ستم پيشگان عادت کرده است تا جائيکه دوره اي را سراغ نداريم که خالي از وجود ستمگران باشد. چرا که آنان به سان درخت هرزه و پليد مي ماند که داراي ريشه هاي محکمي در جامعه است بگونه اي که اگر يکي از آنها برکنده شود، ده برابر به جاي آن مي رويد و اگر ظالمان در نسلي نابود شوند گروه گروه در نسلهاي ديگر بوجود مي آيند.

ولي خداوند حکيم چنين مصلحت دانسته است که زندگاني انساني بر اساس قانون نزاع حق و باطل و خير و شر برقرار باشد و براي هر چيز حد و مرزي و براي هر عصر و زمان سرنوشتي و بالاخره براي ظلم و بيداد هم سرانجامي تعيين نمودن است.

در تفسير اين آيه شريفه:

«آن روز بدکاران به صورت هايشان شناخته شوند پس به اموي پيشاني و با پاهايشان گرفتار شوند» [1] .

از امام صادق (ع) روايت شده است که فرمود:

«خداوند آنها را همواره مي شناسد ولي آيه در مورد قائم نازل گرديده که مجرمان را از سيما و صورتشان مي شناسد و او و يارانش با شمشير آنها را تنبيه کردني» [2] .

و از اميرمؤ منان (ع) منقول است که فرمود:

«خداوند، ناگاه بوسيله مردي از ما اهل بيت گشايشي (براي مسلمانان) بوجود آورد، پدرم فداي آن فرزند بهترين کنيزان باد... هم اوست که (دشمنان) در مدت هشت ماه بجز شمشير و کشتار از او چيزي دريافت نخواهند کرد» [3] .

از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود:

«پيامبر خدا(ص) با ملايمت و نيکي در ميان امت خود رفتار مي کرد و با مردم انس مي گرفت و قائم با کشتار (دشمنان) رفتار مي کند و توبه کسي را نمي پذيرد. او با



[ صفحه 353]



عهدنامه اي که همراه دارد به اين کار مأمور مي گردد واي بر کسي که با وي دشمني کند» [4] .

مراد از عهدنامه اي که همراه اوست، همان عهدنامه معروف است که از جد بزرگوارش رسول خدا(ص) با خود دارد و چنانکه وارد شده است در آن نامه اين جمله وجود دارد. «بکش، باز هم بکش و توبه کسي را نپذير» يعني توبه هيچ مجرم و جنايتکاري را قبول مکن.

و نيز از امام باقر(ع) روايت شده است که فرمود:

اما شباهت داشتن مهدي (ع) به جد گراميش رسول خدا(ص) قيام و ظهور او با شمشير و کشتن دشمنان خدا و رسول او و ستمگران و طاغوت هاست وي بوسيله شمشير و ايجاد ترس در دل دشمنان پيروز مي گردد و لشکريان او شکست نمي خورند. [5] .

از امام جواد(ع) نقل شده است که فرمود:

«پيوسته به کشتن دشمنان خدا ادامه مي دهد تا خداي از وي خشنود گردد و او زماني از خشنودي خداوند آگاه مي شود که در دل خود احساس رحم و دلسوزي کند» [6] .

و نيز از آن بزرگوار در همين مأخذ روايت شده است که فرمود:

«وقتي شمار لشکر او (مهدي) به حد نصاب يعني ده هزار تن برسد به فرمان خدا خروج نمايد و پيوسته دشمنان خدا را از دم تيغ بگذراند تا آنکه خداوند از او خشنود شود. پرسيدم: چگونه از خشنودي خدا آگاه مي گردد؟ فرمود: خداوند مهر و رحمت در دل او مي افکند»

بلکه در روايات آمده است که برخي از ياران او دچار شک و ترديد شده و نسبت به کثرت خونريزي و کشتار ظالمان بدست وي به او اعتراض ‍ مي کنند. از امام باقر(ع) روايت شده که فرمود:

«وقتي او (مهدي) به ثعلبيه مي رسد مردي از بستگان وي که از لحاظ جسماني و شجاعت قوي ترين مردم، بجز حضرت مهدي است بر مي خيزد و مي پرسد، اي فلان چه مي کني؟ به



[ صفحه 354]



خدا قسم که تو مردم را همچون گوسفندان از جلوي خود مي راني (يعني همچون شبان و يا گرگ گله گوسفند را رم مي دهد) آيا عهدنامه اي از پيامبر خدا(ص) داري و يا چيز ديگر؟ در اين هنگام شخصي که عهده دار بيعت (يعني مسئول گرفتن بيعت از مردم براي امام) است مي گويد: ساکت باش وگرنه گردنت را مي زنم، آنگاه قائم مي فرمايد: اي فلان خاموش باش، آري به خدا سوگند من منشوري از رسول خدا(ص) با خود دارم، اي فلان آن صندوقچه را بياور، صندوق را نزد او مي آورد و امام منشور پيامبر(ص) را مي خواند در اين وقت مرد معترض مي گويد: فدايت شوم اجازه بده سرت را ببوسم امام سر را جلو مي برد و او بين دو چشم وي را بوسه مي دهد باز مي گويد خدا مرا فداي تو گرداند دوباره با ما تجديد بيعت کن امام مجددا با آنها بيعت مي کند» [7] .

بي ترديد نشانه ها و يا نشانه اي وجود دارد که بوسيله آن ياران امام پي مي برند که آن نامه همان منشور معروف پيامبر(ص) است اما درخواست مجدد آنها براي تجديد بيعت با امام (ع) بدين جهت است که ايراد و اعتراض آنها خود نوعي اخلال در بيعت محسوب مي شود، (از اين رو درخواست بيعت دوباره مي کنند).

ممکن است برخي افراد، مجازات و قتل و نابودي ستمگران از سوي امام (ع) را سنگدلي و افراط در کشتار تعبير کنند اما در واقع آن کار مانند يک عمل جراحي است که براي پاکسازي جامعه اسلامي و ساير جوامع جهاني از لوث وجود سرکشان و ستم پيشگان ضرورت دارد و بدون آن هرگز بساط ظلم برچيده نشده و عدالت حاکميت پيدا نمي کند و اگر امام (ع) با سياست ملايمت و گذشت با آنان رفتار نمايد هرگز ترفندها و توطئه هاي جديد استکباري که ادامه حياتشان به آنها بستگي دارد از بين نخواهد رفت. زيرا ستمگران در جامعه هاي کنوني همچون شاخه هاي خشکيده يک درخت، بلکه مانند غده سرطاني هستند که بايستي براي نجات بيمار آن را ريشه کن نمود هر چند دشوار باشد.

و اما آنچه موجب آرامش خاطر ترديد کنندگان در اين سياست مي گردد اين است که امام عهدنامه معروفي را از ناحيه پيامبر (ص) با خود دارد و خداوند متعال به آن حضرت دانش



[ صفحه 355]



و آگاهي نسبت به مردم و شخصيت هاي آنان عنايت مي فرمايد و او در پرتو نور الهي به اشخاص ‍ مي نگرد و آنها را مي شناسد و دواي دردشان را مي داند از اين رو بيم آن نمي رود افرادي که اميد هدايت در آنها وجود داشته باشد بدست امام (ع) کشته شوند، چنانکه خداوند در داستان خضر و موسي (ع) راجع به کشته شدن آن جوان بدست خضر (ع) خبر داده که او بگونه اي عمل کرد که آن نوجوان، پدر و مادر خويش را به گردنکشي و کفر نکشاند. بلکه روايات نشانگر اين معناست که خضر (ع) با حضرت مهدي (ع) ظاهر شده و از ياران آن حضرت خواهد بود و ظاهرا آن بزرگوار از علم لدني خويش: «ما او را از جانب خود رحمت بخشيديم و از سوي خود وي را علم آموختيم» [8] در بارور ساختن بذر خوبيها و دفع شر از مؤ منان و از بين بردن تخم فساد و تباهي پيش از آنکه درخت تنومند پليدي گردد، استفاده مي کند... به احتمال قوي فعاليت هاي حضر (ع) و يارانش در حکومت مهدي (ع) آشکارا و علني است و آن بزرگواران بر مردم حق ولايت و بر قوانين و مقررات و اوضاع ظاهري در آن حکومت، حق نقض دارند. در روايات آمده است که حضرت مهدي (ع) بين مردم با حکم واقعي خداي سبحان، که خداوند آنرا به وي ارائه مي دهد، داوري مي کند از اين رو از هيچکس گواه و يا دليل و برهان نمي خواهد او در کشتن ظالمان و تبهکاران از دانش و بينش واقعي و لدني خود استفاده مي کند. و گاهي ياران او نيز در قضاوت و داوري بين مردم و بهلاکت رساندن مجرمان همين شيوه را انتخاب مي کنند. اما در ساير کارها با مردم بر اساس ظاهر افراد رفتار مي نمايند ولي خضر (ع) و يارانش داراي صلاحيت هاي ويژه اي مي باشند.


پاورقي

[1] رحمن 41.

[2] غيبت نعماني ص 127.

[3] شرح نهج البلاغه ج 2 ص 178.

[4] غيبت نعماني ص 121.

[5] بحار ج 51 ص 218.

[6] بحار ج 51 ص 157.

[7] بحار ج 53 ص 343.

[8] کهف 65.