بازگشت

اي پيامبر حق آمد و باطل نابود شد


روايات، در مورد کيفيت آغاز نهضت ظهور و زمان آن، اندکي با هم تفاوت دارند ولي آنچه بهتر به نظر مي رسد اين است که امام عليه السلام نخست در ميان سيصد و سيزده تن از ياران خود ظهور مي کند آنگاه غروب نهم محرم، يک يک داخل مسجدالحرام شده و نهضت مقدس خود را بعد از نماز عشاء با ارسال پيام براي اهل مکه آغاز مي کند. سپس ياران او در آن شب بر حرم و شهر مکه مسلط مي شوند... و در روز دوازدهم محرم پيام خود را متوجه جهانيان به زبان و لغت آنان مي نمايد...

سپس تا وقوع معجزه در زمين فرو رفتن لشکر سفياني، در مکه باقي مي ماند آنگاه با



[ صفحه 314]



سپاه خود که مرکب هزار و يا بيشتر است رهسپار مدينه مي گردد.

شايان توجه است که روايات، آغاز نهضت امام عليه السلام را از مکه: با واژه هاي «ظهور، خروج، و قيام» بيان مي کند و به نظر مي رسد که اين تعبيرات داراي يک مضمون باشند ولي برخي روايات بين ظهور و خروج فرق مي گذارد. و نهضت امام عليه السلام در مکه را «ظهور» و حرکت وي را از آنجا به سوي مدينه «خروج» مي نامد و يادآور مي شود که ظهور امام عليه السلام در مکه با حضور ياران خاص او انجام مي پذيرد در حاليکه خروج وي از مکه به سوي مدينه زماني رخ ميدهد که تعداد ياران حضرت به ده هزار تن برسد و لشکر سفياني در زمين فرو رود، از عبدالعظيم حسني رضوان الله عليه نقل شده که فرمود:

«به امام جواد عليه السلام گفتم اميدوارم شما همان قائم اهل بيت محمد (ص) باشيد که زمين را از عدل و داد پر مي نمايد همانگونه که مملو از ظلم و بيداد شده باشد، فرمود: اي ابوالقاسم ما اهل بيت پيامبر (ص) جملگي قائم به امر خدا و هدايت کننده به دين خدا هستيم، اما من آن قائمي که خداوند بوسيله او زمين را از لوث وجود کفار و منکرين پاک مي سازد و سراسر گيتي را از عدل و داد سرشار مي گرداند. نيستم، او کسي است که ولادتش از مردم مخفي و شخص او از ديده آنها پنهان و به نام وي او را خواندن بر آنان حرام است او همنام رسول الله (ص) و هم کنيه اوست و او کسي است که زمين زير پايش پيموده مي شود و هر دشواري بر او آسان مي گردد... ياران او به عدد اصحاب بدر سيصد و سيزده تن مي باشند و از دورترين نقاط جهان گرد او جمع مي شوند و اين فرموده خداوند است «هر جا باشيد خداوند همه شما را گردهم مي آورد که او بر هر چيز تواناست» چون اين تعداد از مردم زمين گرد او جمع شوند او ظهور مي نمايد و چون شمار يارانش به ده هزار رسد باذن خدا خروج مي نمايد و پيوسته دشمنان خدا را به هلاکت مي رساند تا اينکه خداوند متعال خشنود شود، در اينجا عبدالعظيم فرمود: گفتم: اي سرور من چگونه امام قائم از خشنودي خداوند آگاه مي گردد؟ فرمود: چون خداوند، رحم در دل او مي افکند» [1] .

و نيز اعمش از ابووائل کرده است که اميرمنان عليه السلام به فرزندش ‍ حسين عليه السلام نگاه کرد و فرمود:



[ صفحه 315]



«اين فرزند من سرور و سالار است، چنانکه پيامبر صلي الله عليه و آله او را سيد و سالار ناميد و خداوند بزودي از سلاله وي مردي به جهان بياورد همنام پيامبرتان که در صورت و سيرت چون او باشد وقتي خروج نمايد که مردم به خواب غفلت فرو رفته و حق و حقيقت مرده و ظلم و بيداد آشکار شده باشد به خدا اگر قيام نکند گردنش را مي زنند، با ظهور و قيام وي اهل آسمان و ساکنان آن شادمان مي شوند و زمين را از عدالت سرشار مي کند بگونه ايکه قبل از آن از ستم و جور پر شده باشد» [2] .

جمله حضرت که «اگر خروج نکند گردنش را مي زنند» نشانگر اين است که دستگاههاي امنيتي دشمنان اندکي قبل از ظهور به جريان امر پي برده و نزديک است که نقشه او کشف شود، به گونه اي که اگر خروج و قيام نکند تهديد به قتل مي شود.

ابراهيم جريري از پدر خود روايت کرده است که گفت:

«نفس زکيه جواني است که خاندان محمد (ص) نامش محمد بن حسن، بي جرم و گناه کشته مي شود و چون او را مي کشند هيچ عذر خواهي، براي آنان در آسمان و زمين باقي نمي ماند، در اين هنگام خداوند قائم آل محمد را در ميان گروهي بر مي انگيزد، آنان در انظار مردم از سرمه چشم باريکتر و پنهان ترند وقتي خروج مي کنند مردم براي آنها اشک مي ريزند، زيرا تصور مي کنند آنان را دستگير خواهند کرد اما خداوند، شرق و غرب جهان را براي آنها مي گشايد، آگاه باشيد که آنان مومنان حقيقي هستند و بدانيد که بهترين جهاد، در آخرالزمان، خواهد بود» [3] .

اين روايت مؤ يد آن است که حضرت مهدي عليه السلام در آغاز کار با تعدادي اندک از ياران ظهور مي کند به نحويکه مردم به حال آنان دلسوزي مي کنند و تصور مي کنند که بزودي دستگير و کشته مي شوند.

از امام باقر عليه السلام منقول است که فرمود:

«همانا قائم از راه کوه ذي طوي با سيصد و سيزده مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر فرود مي آيد تا اينکه به حجرالاسود تکيه داده و پرچم پيامبر را بر مي افرازد، علي بن حمزه گفت:



[ صفحه 316]



اين مطلب را در حضور امام کاظم عليه السلام عرض کردم امام فرمود: نوشته اي است، گشوده!» [4] .

مراد از روايت، اين نيست که امام عليه السلام با يارانش قبل از ورود به مسجدالحرام از ذي طوي ظهور مي کند بلکه منظور اين است که آمدن امام عليه السلام و اصحابش به مکه از راه ذي طوي و يا آغاز حرکت آنان به مسجد از آنجا صورت مي گيرد و پرچم پيامبر (ص) طبق روايات نزد حضرت مهدي عليه السلام است که بعد از جنگ جمل گشوده نشده تا آنکه حضرت قائم (عج) آن را مي گشايد و بر حسب روايات، ميراث پيامبر (ص) و پيامبران ديگر نيز با آن حضرت خواهد بود.

و معناي گفته امام عليه السلام «و نوشته گشوده» که در حاشيه اين روايت ذکر فرموده است اين است که آن حضرت نامه گشوده اي براي مردم بيرون مي آورد و شايد هم اين نوشته، همان عهدنامه معروف باشد که با بيان و املاء پيامبر (ص) و خط اميرمومنان عليه السلام بوده است، چنانکه روايت موجود در همين منبع بدان اشاره مي کند.

از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است که فرمود:

«مهدي از گردنه کوه طوي با سيصد و سيزده مرد به عدد رزمندگان جنگ بدر، فرود مي آيد تا آنکه مسجدالحرام مي شود و در مقام ابراهيم چهار رکعت نماز مي گزارد و به حجرالاسود تکيه مي زند و پس از حود و ثناي خدا و ياد و نام پيامبر (ص) و درود بر او، لب به سخن مي گشايد بگونه اي که هيچ يک از مردم، چنان سخن نگفته باشد. و نخستين کساني که با او دست بيعت مي دهند جبرئيل و ميکائيل عليه السلام مي باشند» [5] .

البته روايات، فرازهايي از خطبه آن حضرت و يا نخستين پيام وي را که براي اهل مکه ايراد مي فرمايد و نيز دومين پيامي را که براي مسلمانان جهان ابلاغ مي کند، آورده است. از آن جمله در نسخه خطي ابن حماد از ابوجعفر امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود:

«مهدي هنگام نماز عشاء ظهور مي کند و حاليکه پرچم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و پيراهن و شمشير او را با خود دارد و داراي نشانه ها و نور و بيان است. وقتي نماز عشاء را بجاي آورد با صداي رسا و بلند خود مي فرمايد: اي مردم خدا به ياد شما مي آورم، شما



[ صفحه 317]



اينک در پيشگاه خدا ايستاده ايد. او حجت خود را برگزيد و پيامبران را برانگيخت... و کتاب آسماني فرو فرستاد. و شما را امر کرد که چيزي را شريک او قرار ندهيد و اطاعت و فرمانبرداري خدا و رسول او را بنمائيد و زنده نگهداريد آنچه راکه قرآن زنده نگه داشته است و بميرانيد آنچه که ميرانده است (ترک کنيد آنچه را که قرآن نهي کرده است) و طرفداران راستي و هدايت و پشتيبان تقوا باشيد. زيرا نابودي و زوال دنيا نزديک شده و اعلان وداع نموده است... و من شما را به خدا و رسول و عمل به کتاب خدا و ترک باطل و احياء سنت او دعوت مي کنم. سپس او به همراه سيصد و سيزده مرد به شمار ياران بدر که همچون ابر پائيزي پراکنده اند و زاهدان شب و شيران روزاند. بدون قرار قبلي، ظهور مي کند و خداوند سرزمين حجاز را براي مهدي مي گشايد وي، هر کس از بني هاشم را که در زندان بسر مي برد آزاد مي سازد. آنگاه درفش هاي سياه در کوفه فرود مي آيد و گروهي را جهت بيعت به سوي مهدي عليه السلام گسيل مي دارند و آن حضرت لشکريان خود را به سراسر جهان گسيل داشته و ستم و ستم پيشگان را از ميان بر مي دارد و همه سرزمين ها بواسطه او به عدالت و راستي و درستکاري در مي آيند» [6] .

تعبير «ابرهاي پائيزي» براي اين است که ابرهاي پائيزي در آسمان پراکنده شده و سپس بهم متصل مي گردند. نخستين بار اميرمؤ منان عليه السلام اين تشبيه را درباره گردآمدن ياران مهدي عليه السلام بکار برده است که در نهج البلاغه خطبه 166 و در «کلمات شگفت شماره 1» آن حضرت آمده است شايد اين تعبير را حضرت امير عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه واله اقتباس کرده باشد و احتمال دارد ظهور مهدي عليه السلام و گرد آمدن يارانش در مکه چنانکه قبلا اشاره کرديم در فصل پائيز و يا آخر تابستان واقع شود.

از ابوخالد کابلي منقول است که گفت: امام باقر عليه السلام فرمود:

«سوگند بخدا گوئيا قائم را مي بينم در حاليکه به حجرالاسود تکيه داده است و سپس خداي سبحان را به حق خويش سوگند ياد مي کند و آنگاه مي گويد:

اي مردم: هر کس در باره خدا با من بحث کند، من شايسته ترين مردم نسبت به خدا هستم.



[ صفحه 318]



اي مردم: هر کس درباره آدم با من بحث و مناقشه کند، من شايسته ترين مردم نسبت به آدم هستم.

اي مردم: هر کس در باره نوح با من بحث و مناقشه کند، من شايسته ترين مردم نسبت به نوح هستم.

اي مردم: هر کس در باره ابراهيم با من بحث و مناقشه کند، من شايسته ترين مردم نسبت به ابراهيم هستم.

اي مردم: هر کس درباره موسي با من بحث و مناقشه کند، من شايسته ترين مردم نسبت به موسي هستم.

اي مردم: هر کس در باره عيسي با من بحث و مناقشه کند، من شايسته ترين مردم نسبت به عيسي هستم.

اي مردم: هر کس در باره محمد با من بحث و مناقشه کند، من شايسته ترين مردم نسبت به محمد هستم.

اي مردم: هر کس در باره کتاب خدا با من بحث و مناقشه بپردازد، من آگاه ترين مردم به کتاب خدا هستم آنگاه به مقام ابراهيم رفته و دو رکعت نماز مي گزارد» [7] .

و در ديگر روايات پاره اي از کلمات اضافه آمده است، از آن جمله که مي گويد:

«اي مردم، ما خدا را بياري مي طلبيم کداميک از شما دعوت ما را اجابت مي کند، ما اهل بيت پيامبر شما محمد صلي الله عليه واله و سزاوارترين مردم به وي هستيم... من بازمانده و جانشين آدم و ذخيره نوح و برگزيده اي از سلاله ابراهيم و برگزيده خاندان محمدم.... هان کسي که در سنت رسول خدا با من به بحث و استدلال پردازد من به سنت رسول خدا از هر کس آگاه تر و سزاوارترم. خداوند سيصد و سيزده تن يارانش را بدون وعده قبلي گردا گرد وي جمع مي نمايد... آنها بين رکن و مقام با او بيعت مي کنند و با آن حضرت عهد نامه اي است که رسول خدا صلي الله عليه واله که فرزندان پيامبر از اجداد طاهرينشان به ارث برده اند»

بنا به گفته برخي روايات، مردي از ياران حضرت، در مسجد الحرام مي ايستد و



[ صفحه 319]



نخست آن بزرگوار را به مردم معرفي نموده و آنان را به شنيدن بيانات امام عليه السلام و اجابت وي، دعوت مي کند آنگاه امام عليه السلام ايستاده و به ايراد سخن مي پردازد.

از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده است که فرمود:

«مردي وابسته به او بر مي خيزد و ندا مي دهد: اي مردم! اين شخص، خواسته شماست که اينک نزدتان آمده است، شما را به همان اموري دعوت مي کند که پيامبر خدا صلي الله عليه واله دعوت مي فرمود، در اين هنگام مردم بپا مي خيزد امام نيز بر مي خيزد و خود آغاز سخن مي کند: اي مردم! من فلاني فرزند فلاني فرزند پيامبر خدا صلي الله عليه واله هستم شما را دعوت مي کنم به آنچه پيامبر خدا دعوت فرمود در اين وقت مردم بپاي خاسته و آهنگ کشتن او را دارند، اما سيصد و سيزده تن از ياران حضرت، از وقوع اين حادثه جلوگيري مي نمايند.» [8] .

معناي جمله مردي وابسته به او: يعني سلاله او و معناي بپا مي خيزند يعني مي ايستند تا مهدي عليه السلام را که زبانزد مردم شده و چشم انتظار وي هستند ببينند و احتمال دارد هدفشان اين باشد که بر مي خيزند و بخاطر ترس از رژيم حاکم، رو به بازگشت مي آورند.

و اما آنهائي که بسوي امام هجوم مي برند و آهنگ کشتن وي را دارند بي گمان از عمال رژيم حجاز هستند، روايت، دقيقا حالت مسلمانان را که با شوق و نشاط آمده و خواستار وي و در جستجويش هستند و نيز وحشت و خشم حکومت را در آن هنگام مي رساند.

نکته قابل توجه اينکه بعيد بنظر مي رسد که ياران خاص امام عليه السلام براي آزاد سازي حرم و مکه آن هم در چنان فضاي تروريستي که روايات بيان مي کند، کافي باشند، که مي توان از حادثه به شهادت رسيدن نفس زکيه بطرزي وحشيانه و به جرم اينکه مي گويد: من فرستاده مهدي عليه السلام هستم و فرازهايي از پيام امام عليه السلام را ابلاغ مي کند، به اين مطلب پي ببريم. بي ترديد امام مهدي عليه السلام علاوه بر آنچه را که خداوند از اسباب غيبي در اختيار وي قرار داده است وسائل طبيعي را نيز مهيا مي کند که مراسم سخنراني آن حضرت بنحو شايسته و کامل برگزار شود و سپس ‍ ياران او بتوانند بر حرم شريف و آنگاه بر مکه تسلط يابند و اين امر بدست صدها و يا هزاران تن از ياران يمني و ايراني و حجازي و حتي مکي وي که طبق روايات،



[ صفحه 320]



شماري از آنان با حضرت بيعت مي کنند، انجام خواهد گرفت، اينها نيروهاي انساني و نظامي هستند که براي پيروزي نهضت مقدس حضرت مهدي عليه السلام اقدام به کارهاي مهم و ضروري مي نمايند و زمام امور را در شهر مکه بدست مي گيرند و موج پشتيباني مردمي از آن حضرت را، به حالت انقلابي تکامل يافته تبديل مي سازند. همچنين نقش سيصد و سيزده نفر ياران خاص امام عليه السلام نقش ‍ فرماندهان و جهت دهندگان به فعاليت هاي ديگر ياران، خواهد بود.

اين سخن بدان معني نيست که نهضت ظهور حضرت مهدي عليه السلام نهضتي خونين است، چرا که روايات، وقوع هيچ درگيري يا کشتار را در مسجد الحرام و حتي در مکه نشان نمي دهد، از يکي از علماء شنيده بودم که ياران مهدي عليه السلام امام جماعت مسجد الحرام را در آن شب به هلاکت مي رسانند ولي من در اين مورد روايتي را نيافتم و آخرين مطلبي که بدست آوردم اين بود که صاحب کتاب الزام الناصب در ج 2 ص 166 بنقل از يکي از علماء آورده است که گفت:

«در روز دهم محرم حضرت حجت خروج مي کند و وارد مسجد الحرام مي شود در حاليکه هشت رأس بزغاله لاغره را پيشاپيش ‍ خود مي برد و خطيب آنان را بهلاکت مي رساند و چون خطيب کشته است آن حضرت از چشم مردم در کعبه غايب مي شود و چون شب شنبه فرا رسد برفراز بام کعبه مي رود و سيصد و سيزده تن ياران خود را ندا مي کند آنان از شرق و غرب زمين گرد او جمع مي شوند و صبح روز شنبه مردم را به بيعت با خود فرا مي خواند.»

اما اين گفته اولا روايت نيست بعلاوه، متن آن که به پاره اي از آن اشاره کرديم، ضعيف است.

بنابراين بهتر است که بگوئيم، نهضت ظهور آن حضرت، نهضتي است بدون خون ريزي، به سبب امدادهاي غيبي که براي امام عليه السلام وجود دارد و ترس و وحشتي که خداوند در دل دشمنان او مي اندازد و بخاطر موج مردمي که جويا و مشتاق ظهور وي هستند و نيز بواسطه نقشه متين و استواري که جهت تسلط بر حرم و مراکز قدرت و مواضع حساس مکه بدون خونريزي به اجرا در مي آيد... که بعيد نيست طرح اين عمليات به جهت پاسداري از حرمت حرم و قداست مکه مکرمه، مورد عنايت آن حضرت باشد



[ صفحه 321]



.... در آن شب، مکه، نفس راحت و آسوده اي مي کشد و پرچم حضرت مهدي عليه السلام برفراز مکه به اهتزار در آمده و نور وي از آن پرتو افکن است... در حاليکه دشمنان و خبرگزاريهاي جهاني آنها مي کوشند تا خبر پيروزي نهضت مقدس آن حضرت را سر پوش گذاشته و با تأخير آن را اعلام کنند و اگر هم زودتر کشف شد آن را حرکتي از سوي افرادي افراطي و مدعي مهدويت که قبلا تعدادي از آنان در مکه و ديگر نقاط نابود شده اند، وانمود کنند... و از طرفي دست به تحريک عوامل خود در داخل مکه مي زنند تا از رهبري نهضت و نيروهاي وي و نقاط ضعف آنان کسب اطلاع نموده و با ارائه و انتقال اين اخبار به نيروهاي سفياني بتوانند به دستور وي در سريعترين زمان ممکن خود را به مکه برسانند.

در روز عاشوراء که به گفته روايات روز شنبه است، مهدي عليه السلام وارد مکه مي شود تا بر جهاني بودن نهضت خويش تأکيد نمايد و تمام ملتهاي مسلمان و ملل جهان را به زبان خودشان مورد خطاب قرار مي دهد و از آنان عليه کافران و ستمگران ياري مي خواهد. از امام باقر عليه السلام روايت شده است که فرمود:

«قائم، روز شنبه که روز عاشورا است روزي که امام حسين (ع) در آن روز به شهادت رسيد ظهور مي کند» [9] .

در صورتي که روايت قبلي، ظهور آن حضرت را روز جمعه بعد از نماز عشاء بيان کرده بود، چگونگي جمع بين اين دو روايت را ما اين گونه ترجيح داديم که ظهور امام عليه السلام در دو مرحله انجام مي شود واسطه امام بر حرم در مکه شب دهم محرم است که مقدمه اعلان ظهور آن بزرگوار براي جهانيان در روز شنبه که روز عاشورا است خواهد بود.

و بي شک اين امر براي دول جهان حائز اهميت بوده و انعکاس فراواني در ميان ملل مسلمان دارد... بويژه زمانيکه امام عليه السلام آنان را معجزه وعده داده شده که بزبان جد بزرگوارش پيامبر اسلام صلي الله عليه واله بيان شده است با خبر مي سازد که بزودي اتفاق خواهد افتاد و لشکريان سفياني که اهل سوريه هستند و براي سرکوبي نهضت آن حضرت به سوي مکه مي آيند در زمين فرو خواهند رفت.



[ صفحه 322]



رواياتي که درباره مدت اقامت آن حضرت در مکه و اقدامات وي در آنجا سخن مي گويد اندک است. يکي از آنها مي گويد:

«امام در مکه تا زماني که خداي سبحان اراده کند باقي مي ماند» [10] .

روايت ديگري مي گويد: امام مهدي عليه السلام بر راهزنان کعبه شريف اجراي حد مي نمايد، ممکن است مراد از دزدان کعبه، حکام حجاز قبل از حضرت باشند... و بي گمان از اقدامات آن حضرت، ايراد خطابه براي ملل اسلامي و اعلان موضع سياسي جهاني خود مي باشد.

به گفته روايات، امام عليه السلام از مکه خروج نمي کند مگر پس از وقوع معجزه فرو رفتن سپاه سفياني در زمين، اما بنظر مي رسد که اين سپاه بعد از آشکار شدن حرکت امام به سرعت براي سرکوبي آن عازم مکه مي شود قبل از رسيدن به مکه خداوند آنها را در زمين فرو مي برد.

آري سردمداران کفر غرب و شرق در برابر پيروزي نهضت حضرت مهدي عليه السلام واکنش شديدي از خود نشان مي دهند و آنچنان به خشم مي آيند که تسلط بر اعصاب خويش ندارند، چنانکه اما صادق عليه السلام مي فرمايد:

«وقتي درفش حق آشکار گردد، اهل شرق و غرب بر آن نفرين کنند، پرسيدم چرا؟ فرمود: به سبب آنچه را که از بني هاشم مي بينند» [11] و در روايتي «به سبب آنچه را که از اهل بيت او پيش از او مي بينند»

اين روايت نشانگر اين است که چند جنبش زمينه ساز، قبل از آن حضرت وجود خواهد داشت که رهبري غالب آنها را سادات بني هاشم بر عهده دارند و کفر جهاني از ناحيه اين جنبش هاي اسلامي و موج اسلام خواهي آنها، دچار دشواريهاي فراواني خواهد شد.

بنا به نقل روايات، امام مهدي عليه السلام پس از نصب فرمانروايي براي شهر مکه با سپاه



[ صفحه 323]



خود که مرکب از ده هزار و يا بيشتر است رهسپار مدينه مي گردد، امام باقر عليه السلام فرمود:

«با قائم بر اساس کتاب خدا و سنت رسول در مکه بيعت مي کنند و امام فرمانروائي را از ناحيه خود در مکه مي گمارد و آنگاه راهي مدينه مي شود در بين راه به وي خبر مي رسد که نماينده او را کشته اند امام به مکه باز مي گردد و فقط قاتل و يا قاتلان او را بهلاکت مي رساند.» [12] .

از امام صادق عليه السلام منقول است که فرمود:

«او اهل مکه را با حکمت و موعظه نيکو، به حق دعوت مي کند و آنها اطاعت مي کنند و آنگاه مردي از خاندان خود را بعنوان نمانيده خويش بر آنها مي گمارد و آهنگ مدينه مي نمايد. همينکه امام از مکه خارج مي گردد به نماينده او حمله ور مي شوند، از اين رو امام بسوي آنها باز مي گردد آنان سرافکنده و گريان و زاري کنان نزد امام مي شتابند و مي گويند: اي مهدي آل محمد! توبه توبه (از کرده خود پشيمانيم از ما درگذر) در اين وقت امام آنها را موعظه نموده و اعلان خطر مي نمايد و از تبهکاريها برحذر مي دارد و نماينده اي ديگر را از ميان آنها انتخاب نموده و سپس رهسپار مدينه مي گردد» [13] .

البته اين روايت، اشاره اي به جنبشي که با امام در مکه درگير مي شود ندارد و در روايت اول که مي گويد: قاتلان را مي کشد ممکن است مراد از آن افرادي باشند که نماينده وي را در مکه کشته اند.

امام عليه السلام در سر راه خود به مدينه، از محل فرو رفتن لشکر سفياني در زمين، عبور مي کند، چنانکه روايتي در تفسير عياشي از امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود:

«وقتي مردي از آنان آل محمد در حاليکه سيصد و سيزده تن او را همراهي مي کنند و پرچم پيامبر صلي الله عليه واله را با خود دارد، آهنگ مدينه مي نمايد تا اينکه (به محلي مي رسند) امام مي فرمايد: اينجا محل فرو رفتن لشکرياني در زمين به فرمان خداست و اين آيه اي است (مربوط به آنان) که خداوند فرمود: «آيا کساني که بديها را مکر و حيله نمودند، ايمن شدند که زمين آنان را فرو برد و يا از ناحيه اي که نمي دانند برايشان عذاب بيايد و يا آنها



[ صفحه 324]



را در برگيرد، در حال رفت و آمدشان که عاجز کنندگان نباشند.» [14] .


پاورقي

[1] بحار ج 51 ص 157.

[2] بحار ج 51 ص 120.

[3] بحار ج 52 ص 217.

[4] بحار ج 52 ص 307.

[5] بحار ج 52 ص 307.

[6] نسخه خطي ابن حماد ص 95.

[7] بحارج 52 ص 315.

[8] بحارج 52 ص 306.

[9] بحارج 52 ص 285.

[10] بحارج 52 ص 334.

[11] بحارج 52 ص 363.

[12] بحار ج 52 ص 308.

[13] بحارج 53 ص 11.

[14] نحل 46-47.