بازگشت

نهضت ظهور مقدس


روايات، دلالت دارد که نهضت و انقلاب مقدس حضرت مهدي (ارواحنا فداه) در مدت چهارده ماه کامل مي گردد، در شش ماهه اول، امام عليه السلام در اضطراب و نگراني به سر مي برند و حوادث را به طور نهان، توسط ياران خود رهبري مي کند و در هشت ماه بعدي در مکه ظهور مي کند و رهسپار مدينه و آنگاه راهي عراق و قدس مي گردد و با دشمنان خود وارد نبرد مي شود، جهان اسلام را به طور يکپارچه تحت فرمان و اطاعت خود در مي آورد: آنگاه با روميان (غربيها) پيمان آتش بس مي بندد، چنانکه خواهد آمد.

پيش از نهضت ظهور حضرت مهدي عليه السلام دو حادثه رخ مي دهد که آن دو به منزله نشانه اي الهي است که آن حضرت آمادگي لازم را جهت ظهور مقدس خويش آغاز مي نمايد:

حادثه اول: وقوع کودتايي است در سرزمين شام که به رهبري عثمان سفياني انجام مي گيرد، اما مردم تصور مي کنند که اين کودتا از نوع کودتاهايي است که معمولا در کشورهاي عربي و اسلامي اتفاق مي افتد.

ولي يهوديان و غربي ها، دشمنان امت اسلامي آن را گام مؤ ثري، در يکپارچه نمودن منطقه پيرامون فلسطين، بدست رژيمي نيرومند از دست نشانده هاي خود به شمار مي آورند که بتواند با قدرت و توان، در کنترل اوضاع منطقه بکوشد و از عمليات نظامي عليه آنها جلوگيري



[ صفحه 278]



نمايد. و مهمتر از آن، اين که همين نيروي نظامي منطقه است که در برابر نخستين نيروهاي اعزامي ايراني که به سوي قدس در حرکتند مي ايستد و در مرزهاي عراق آنان را مشغول مي سازد.

کساني که نسبت به روايات مربوط به سفياني آگاهي و شناخت دارند و مي دانند که ماجراي سفياني، توسط پيامبر صلي الله عليه و آله وعده داده شده است مي گويند: خدا و پيامبرش راست فرمودند، منزه است پروردگار ما و البته وعده پروردگار حتمي و عملي است... و دلهايشان نسبت به ظهور مهدي موعود ارواحنا فداه اميدوار مي شود و درباره او سخن بسيار مي گويند و در ياري رساندن به وي اعلام آمادگي مي کنند.

حادثه دوم: ندائي آسماني است به مردم جهان که همه و اهل هر زباني به زبان خود آن را مي شنوند. صدائي است قوي و نافذ از آسمان و از هر سمت مي آيد، خفته را بيدار مي کند و نشسته را بر پا مي دارد، مردم از اين صيحه آسماني به ناله و فرياد در آمده و از خانه هايشان بيرون مي آيند تا ببينند چه خبر است! آن ندا مردم را به خودداري از ظلم و کفر و درگيري و خونريزي و به پيروي از امام مهدي عليه السلام دعوت مي کند، حضرت را با نام خود و پدرش مي خواند!

روايات مي گويد تمام انسانها در برابر اين نشانه الهي وعده داده شده، سر تسليم فرود مي آورند، زيرا که تفسير اين گفته خداوند است:

«اگر بخواهيم از آسمان معجزه اي بر آنها فرو مي فرستيم که در برابر آن سر تسليم فرود آورند.» [1] .

ناگزير اين سؤ ال مصرانه و عالمگير پي در پي بر سر زبانها مي افتد و در رسانه هاي تبليغاتي، همه جا گفته مي شود که مهدي کيست؟ و او کجاست؟

اما همين که مي شناسند وي رهبر مسلمانان و از خاندان پاک پيامبر صلي الله عليه و آله است و بزودي در حجاز ظهور خواهد کرد، مبادرت به ايجاد شک و ترديد، پيرامون صداي معجزه آساي آسماني و برنامه ريزي و توطئه جهت ضربه زدن به موج جديد اسلامي و به شهادت رساندن رهبر اين نهضت، حضرت مهدي عليه السلام مي نمايند، اما ايمان آورندگان به غيب که روايات مربوط به اين



[ صفحه 279]



صوت را شنيده اند آگاهند که اين ندا همان نداي حق وعده داده شده است و سر بر سجده شکر مي نهند و بر خشوع دلهايشان در پيشگاه خداوند افزوده مي شود. آنان همواره از آن حضرت سخن مي گويند و جوياي او مي شوند و خود را جهت ياري وي مهيا مي کنند.

اصل روايات مربوط به اين نداي آسماني که مردم را به پيروي از امام مهدي عليه السلام دعوت نموده و او را با نام خود و پدر بزرگوارش ياد مي کند، در منابع شيعه و اهل سنت، فراوان آمده است. و بعيد نيست که به حد تواتر معنوي [2] برسد. ابن حماد، اين روايات را در نسخه خطي خود، در صفحات 59 و 60 و 92 و 93 و غير اينها. و مجلسي در بحار ج 52 ص ‍ 119 و 287 و 289 و 290 و 293 و 296 و 300 و غير آن روايت کرده اند، از امام صادق عليه السلام نقل شده است که فرمود:

«منادي از آسمان نام صاحب اين امر را، بانگ مي زند که فرمانروائي از آن فلاني فرزند فلان است پس کشتار براي چيست؟» [3] .

و نيز آن حضرت فرمود:

«و صيحه رخ مي دهد، يکي در آغاز شب و ديگري در پايان شب دوم، هشام بن سالم گويد پرسيدم: چگونه است؟ فرمود: صيحه اي از آسمان است و صيحه ديگر از سوي ابليس، پرسيدم: چگونه اين يکي از ديگري باز شناخته مي شود؟ فرمود: کسي که به آن گوش فرا دهد، بيش از آنکه بوجود آي آنرا تشخيص مي دهد» [4] .

از محمد بن مسلم منقول است که گفت:

«منادي از آسمان نام قائم را ندا مي کند به گونه ايکه هر کس در شرق و غرب جهان باشد آنرا مي شنود در اثر آن صدا، خفته بيدار مي شود و ايستاده مي نشيند و نشسته به پاي مي خيزد، و



[ صفحه 280]



آن صداي جبرئيل روح الامين است» [5] .

از عبدالله بن سنان نقل شده است که گفت:

«خدمت امام صادق عليه السلام بودم، شنيدم مردي اهل همدان به امام مي گويد: که عامه (اهل سنت) ما را نکوهش مي کنند و مي گويند: شما عقيده داريد که ندا کننده اي از آسمان به اسم صاحب اين أمر ندا مي کند! حضرت در حاليکه تکيه داده بود خشمناک شد و نشست، آنگاه فرمود: اين مطلب را از من روايت نکن، بلکه از پدرم نقل نما. و از اين بابت بر شما ايرادي نيست، شهادت مي دهم که پدرم مي فرمود: سوگند به خدا اين مطلب در کتاب خدا آشکار است که مي فرمايد:

اگر بخواهيم معجزه اي از آسمان، بر آنها فرو فرستيم که در برابر آن سر تسليم فرود آورند [6] .

سيف بن عميره گويد:

«نزد ابوجعفر منصور بودم که بدون مقدمه گفت اي سيف بن عميره، بي ترديد، از آسمان ندا کننده اي نام مردي از خاندان ابوطالب را مي خواند، گفتم: فدايت شوم، اي اميرمؤ منان، اين مطلب را روايت مي کنيد! گفت: آري، سوگند به آن کس که جانم در اختيار اوست، اين روايت را با گوش خود شنيدم، گفتم اي اميرمؤ منان تاکنون من اين روايت را نشنيده ام. گفت: اي سيف! اين سخن، حق است و اگر چنين ندائي برآيد، ما نخستين اجابت کننده آن خواهيم بود، مگر نه اين است که آن ندا مردم را به سوي مردي از عموزادگان ما فرا مي خواند گفتم: مردي از فرزندان فاطمه عليهاالسلام؟ گفت: آري اي سيف اگر اين سخن را از ابوجعفر محمد بن علي نشنيده بودم و تمام اهل زمين آن را نقل مي کردند هرگز از آنها نمي پذيرفتم ولي او محمد بن علي (امام باقر عليه السلام) است» [7] .

در نسخه خطي ابن حماد ص 92 از سعيد بن مسيب منقول است که گفت:

«فتنه اي بوجود مي آيد که در آغاز گويي بازيچه کودکان است به گونه اي که هر گاه از



[ صفحه 281]



گوشه اي آرام گيرد از جانب ديگري سر برمي آورد و اين فتنه پايان نمي پذيرد مگر آنگاه که منادي از آسمان ندا مي کند: آگاه باشيد که فرمانرواي شما فلاني است. ابن مسيب دستهاي خود را به هم پيچيد به گونه ايکه آنها مي لرزيد، آنگاه سه بار گفت: اين است فرمانرواي بر حق شما»

در همين مأخذ آمده است:

«چون ندا کننده اي از آسمان بانگ زند که حق با آل محمد است، در آن هنگام نام مهدي بر سر زبانها جاري شود و محبت او در دلها قرار گيرد و مردم انديشه اي جز او ندارند»

و نيز آمده است:

«سعيد به نقل از جابر و او از امام باقر براي ما نقل کرده که حضرت فرمود: ندا کننده اي از آسمان ندا مي کند، آگاه باشيد که حق در اهل بيت محمد است و ندايي ديگر از زمين بانگ برمي آورد که بدانيد حق در خاندان عيسي و يا در خاندان عيسي و يا در خاندان عباس است، (ترديد از من است). و همانا نداي زميني از شيطان است تا مردم را نااميد سازد. (شک کننده ابوعبدالله نعيم است»)

و در ص 60 از ابن مسعود از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت کرده است که فرمود:

«چون صداي آسمان در ماه رمضان شنيده شود بدانيد که در شوال هياهوي شديدي است و در ذي قعده جدا شدن قبيله ها و خونريزي در ذي حجه اتفاق مي افتد و سه بار فرمود: اما محرم چه محرمي خواهد شد، چه دور است، دور. در اين ماه مردم در اثر آشوب ها کشته خواهند شد، سؤ ال کرديم اي رسول خدا صيحه آسماني چيست؟ فرمود: اين صيحه در نيمه ماه رمضان و شب جمعه خواهد بود. و صدايي است که شخص خوابيده را بيدار مي کند و ايستاده را مي نشاند و زنان نجيب و پوشيده را از پرده ها بيرون مي آورد... در شب جمعه. و در سالي که زلزله ها زياد است، وقتي نماز صبح جمعه را به جاي مي آوريد به خانه هاي خود برويد و در پنجره ها را ببنديد و خود را بپوشانيد و گوشهايتان را ببنديد وقتي آن صوت را شنيديد سر به سجده بگذاريد و بگوئيد: سبحان القدوس، سبحان القدوس، سبحان القدوس هر کس چنين کند نجات يابد و هر کس نکند هلاک شود»

و روايات ديگري که در اين باره از منابع شيعه و سني مي گويد ممکن است واقعا صداي



[ صفحه 282]



ابليس باشد. همچنانکه در جنگ احد فرياد برآورد: که محد صلي الله عليه و آله کشته شد و ممکن است فرياد ابليس، اما بوسيله دستياران و اعوانش، يعني شياطين تبليغات چي جهاني باشد، که با پيشنهاد آنان براي روياروئي با موج جهاني اسلام که نداي آسماني، آنرا ايجاد مي کند، از طريق ندايي مخالف و متشابه آن به مقابله برخيزند.

اما نبردي که نداي آسماني، دعوت به آتش بس آن مي کند، بعيد نيست همان جنگ جهاني باشد که قبلا درباره آن سخن گفته شد و گفتيم که ممکن است آن جنگ، جنگي هسته اي نباشد بلکه به شکل جنگ هاي متعدد و مطابق با آنچه که روايات آن را در سال ظهور که جنگ هاي فراواني رخ مي دهد، باشد.

چنانکه بايد توجه داشت که بين روايات مربوط به زمان وقوع نداي آسماني، اندک تفاوتي وجود دارد، چون برخي از آن روايات چنانکه ملاحظه کرديد، آنرا در ماه رمضان و بعضي ديگر چنانکه در بحار ج 52 ص ‍ 789، آنرا در ماه رجب ذکر مي نمايد، دسته اي ديگر از روايات، مانند آنچه در نسخه خطي ابن حماد ص 92 آمده است، آن را در موسم حج و در ص ‍ 93 همان نسخه آن را در ماه محرم بعد از کشته شدن نفس زکيه ذکر مي کند. و از بعضي روايات استفاده مي شود که نداي آسماني، نداهاي متعدد مي باشد حتي بخشي از روايات بر اين امر صراحت دارد به گونه ايکه يکي از دانشمندان، نداهاي وارد شده در منابع شيعه را تا هشت مورد بررسي کرده است و در منابع اهل سنت نيز نزديک به همين رقم ديده مي شود، اما آنچه بهتر به نظر مي رسد اين است که، آن تنها يک نداي آسماني است که در ماه رمضان شنيده مي شود و تعدد آن ناشي از اختلاف روايات، در تعيين زمان آن مي باشد، و الله العالم.

پس از اين دو نشانه، يعني، خروج سفياني در ماه رجب و نداي آسمان در ماه رمضان، تا زمان ظهور حضرت مهدي عليه السلام در ماه محرم، نزديک شش ماه باقي است. منابع روائي اهل سنت، شماري از اقدامات امام عليه السلام را در اين برهه بيان مي کند کند که مي توان آن را در پيوستن آن حضرت به ياران خود در مدينه منوره و سپس در مکه مکرمه و ديدار وي با کسانيکه از اطراف جهان با شوق و اضطراب جهت بيعت با او، در پي آن حضرت مي باشند، خلاصه نمود که از آن جمله هفت تن از دانشمندان اسلامي کشورهاي مختلف هستند که بدون قرار قبلي، امام را در مکه ملاقات مي کنند و هر يک در شهر خود از سيصد و سيزده نفر از افراد متدين



[ صفحه 283]



و مخلص بيعت گرفته اند و در جستجوي حضرت مي باشند تا از جانب خود و پيروانشان، با آن بزرگوار بيعت مي نمايند به اين طمع که امام عليه السلام آنان را بپذيرد و آنها از ياران وي که پيامبر صلي الله عليه و آله وعده فرموده است، محسوب شوند، و بزودي بيان آن خواهد آمد. و در منابع شيعه، اين شش ماه را مرحله ظهور غير علني بعد از غيبت کبري، قلمداد مي کنند و مراد از روايت اميرمؤ منان عليه السلام که: «ظاهر شدن او اندکي ابهام آميز است تا اينکه نام و يادش همه جا را فرا گرفته، آنگاه ظهور مي کند» اين است که در آغاز، امام عليه السلام به تدريج ظهور مي کند و آنگاه مسئله ظهور براي مردم روشن و آشکار مي گردد و احتمال دارد ظهور تدريجي حضرت، بدين جهت باشد که امر ظهور و پذيرش مردم به معرض ‍ آزمايش گذاشته شود، تا مسئله ظهور واضح شده و جا بيفتد.

در مورد اين مقطع، علاوه بر خبر قبل، تعدادي روايات ديگري نيز وجود دارد که از حيث سند صحيح شمرده مي شود و روشن ترين آنها مرقومه حضرت مهدي عليه السلام به نماينده خود، علي بن محمد سمري رضوان الله عليه است که فرمود:

«بزودي از پيروان من کساني مي آيند که ادعاي مشاهده مرا دارند، آگاه باشيد که هر کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني، ادعاي مشاهده نمود، افتراء بسته و دروغگوست و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» [8] .

ظاهرا منظور از مدعي مشاهده امام عليه السلام قبل از وقوع اين دو حادثه کسي است که ادعاي نمايندگي صاحب الأمر عليه السلام را داشته باشد نه صرف شرفيابي و به حضور ايشان رسيدن، بدون ادعاي نمايندگي و يا بدون سخن گفتن درباره آن. روايات زيادي از سوي عده اي از علماء و اولياء مورد اعتماد و شايسته درباره ديدار با امام عليه السلام رسيده است و شايد همين، سبب تعبير نمودن به جمله نفي مشاهده باشد نه نفي رؤ يت.

نوشته مبارک امام عليه السلام دلالت دارد بر اينک غيبت کبري با خروج سفياني و صيحه آسماني پايان مي پذيرد و غيبت بعد از آن شبيه به غيبت صغري بوده و مقدمه ظهور مي باشد، يعني امام عليه السلام در اين مدت از چشم ستمگران و سيستمهاي اطلاعاتي آن پنهان است ولي در



[ صفحه 284]



اين مدت با ياران خود تماس حاصل مي نمايد و شماري از ايشان شرفياب حضور وي مي شوند و حضرت نمايندگاني را به عنوان رابط خود و مؤ منين منصوب مي نمايد.

از روايات بعدي اينگونه به نظر مي رسد که امام عليه السلام پس از خروج سفياني، ظاهر مي شود سپس تا هنگام ظهور وعده داده شده خود در ماه محرم، پنهان مي گردد، در روايت حذلم بن بشير از امام زين العابدين عليه السلام آمده است که حضرت فرمود:

«وقتي سفياني خروج کند، حضرت مهدي عليه السلام نهان مي گردد و پس از آن دوباره ظاهر مي شود» [9] .

به عقيده ما، اين روايت، تفسيري جز آنکه امام عليه السلام بعد از خروج سفياني در رجب ظاهر، و آنگاه تا هنگام ظهور معين خويش در محرم نهان مي گردد، ندارد و روايت مشخص نمي کند که آيا ظهور پيش از نداي آسماني، در ماه رمضان است و يا بعد از آن؟

از امام صادق عليه السلام روايت شده است که فرمود:

«قائم قيام نمي کند مگر آنکه دوازده نفر، همگي اتفاق بر يک سخن کنند و گويند او را ديده اند اما آنها را تکذيب مي کنند» [10] .

به نظر مي رسد که آنان مرداني راستگو باشند، به دليل اينکه امام عليه السلام اتفاق نظر آنها را مبني بر ديار حضرت مهدي عليه السلام بيان مي کند و از تکذيب مردم نسبت به آنها تعجب ميکند و ظاهرا ملاقات آنها با حضرت، در همان دوره اي صورت مي گيرد که امام عليه السلام در نهان بسر برده و ظاهر مي شود تا تدريجا مسأله ظهور آشکار گردد و سرانجام نام و يادش بالا گرفته و ظهور مي کند.

بنابراين، حضرت مهيد عليه السلام در اين برهه نقش تقربيا کامل رهبري خود را ايفا نموده و با رهنمودهاي خويش در آن موقعيت حساس ‍ حکومت هاي زمينه ساز يمني و ايراني را رهبري مي نمايد و در کليه سرزمين هاي مسلمانان، با ياران خود که اولياء خدايند، ارتباط برقرار مي کند.



[ صفحه 285]



و اينک براي اينکه اقدامات امام (ع) در دوره ظهور کوتاه مدت، تصور کنيم بطور مختصر اعمال وي را در دوره غيبت، يادآور مي شويم. پاره اي از روايات آورده اند که امام (ع) در مدينه منوره مسکن مي گزيند و با سي تن ملاقات مي کند. از امام صادق (ع) روايت شده است که فرمود:

«صاحب اين امر را غيبتي است و ناگزير در آن غيبت، عزلتي مي باشد، بهترين منزلگاه وي مدينه است و در کنار سي تن از يارانش بسر مي برد و با وجود آنان، اضطراب و نگراني نيست.» [11] .

همچنين بخش ديگري از روايات، دلالت دارد که آن حضرت در کنار خضر(ع) بسر مي برد، در اين زمينه امام رضا (ع) مي فرمايد:

«خضر (ع) از آب حيات نوشيد و از اين رو زنده است و نمي ميرد تا در صوراسرافيل دميده شود، البته او نزد ما مي آيد و به ما سلام مي دهد ما صداي او را مي شنويم ولي شخص او را نمي بينيم هر جا که نام او برده مي شود بايد بر او درود فرستاد، او در موسم حج حاضر شده و تمام مناسک آن را بجا مي آورد و در عرفات وقوف مي کند و دعاي مؤ منان را آمين مي گويد: و خداوند تنهايي قائم ما را بوسيله آن حضرت به انس و الفت، و وحدت وي را در کنار او به پيوستگي بدل مي سازد.» [12] .

از روايت گذشته و غير آن چنين به نظر مي رسد که آن سي تن ياران مهدي (ع) پيوسته عوض مي شوند يعني هرگاه يکي از ايشان وفات کند فرد ديگري جانشين وي مي گردد، گرچه احتمال دارد، خداوند متعال عمر برخي از آنها را مانند حضرت خضر و امام (ع) طولاني گرداند. و شايد منظور از أبدال که در دعاي نيمه ماه رجب از امام صادق (ع) وارد شده است، هم ايشان باشند، آنجا که بعد از درود بر پيامبر (ص) و خاندانش ‍ مي فرمايد:

«خداوندا بر مؤ منان شايسته (ابدال) و بزرگان و روزه داران و عبادت کنندگان و مخلصان و زاهدان و تلاشگران و مجاهدان راهت درود فرست.» [13] .



[ صفحه 286]



به احتمال قوي اين سي تن و يا بيشتر، که از اولياء خدايند، در اقداماتي که حضرت مهدي (ع) در غيبت خود انجام مي دهد، نقش دارند، روايات متعدد، نشانگر اين است که امام (ع) دست به فعاليت وسيعي زده و در سرزمين هاي مختلف، تحرک نشان مي دهد، او وارد کوخ ها و کاخ ها شده و به بازارها قدم مي گذارد و هر سال در مراسم حج حاضر مي گردد. و راز غيبت آن حضرت، کشف نمي شود مگر پس از ظهور وي، همانگونه که فلسفه و راز اقدامات خضر (ع) کشف نشد مگر بعد از آنکه موسي (ع) را بدان آگاه ساخت.

عبدالله بن فضل مي گويد: از امام صادق (ع) شنيدم که مي فرمود:

«براي صاحب اين امر، ناگزير غيبتي است که اهل باطل را به شک مي اندازد، پرسيدم: فدايت گردم چرا؟ فرمود: بخاطر چيزي که ما مجاز به کشف آن براي شما نيستيم، پرسيدم: راز غيبت امام (ع) چيست؟ فرمود: فلسفه غيبت امام همچون فلسفه غيبت حجتهاي گذشته الهي است و راز غيبت وي آشکار نمي شود مگر پس از ظهور آن حضرت، چنانکه راز اقدامات خضر (ع) يعني شکستن کشتي و کشتن پسر و ساختن ديوار، براي موسي (ع) روشن نشد مگر زمان جدا شدن آن دو از يکديگر. اي پسر فضل اين موضوع يکي از دستورات الهي و سري از اسرار خدا و غيبي از غيبهاي اوست... و هرگاه خداوند را حکيم دانستيم، بايد تمام افعال او را حکيمانه بدانيم گرچه راز آن بر ما روشن نباشد.» [14] .

از محمد بن عثمان عمري رضوان الله عليه منقول است که گفت:

«سوگند به خدا، صاحب اين امر هر سال در موسم حج حضور مي يابد و مردم را مي بيند و آنها را مي شناسد اما مردم در عين اينکه وي را مي بينند نمي شناسند» [15] .

و از امام صادق روايت شده است که فرمود:

«چگونه انکار مي کند امت من، اين را که خداوند متعال در مورد حجت خود، عملي را انجام دهد، همانگونه که درباره يوسف انجام داد؟ به اينکه در بازارهايشان راه برود و روي فرش هايشان قدم بگذارد و در عين حال او را نشناسند تا آنکه خداوند اجازه دهد که خود را به آنان معرفي نمايد آن چنان که به يوسف (ع) اجازه داد، وقتي که گفت: آيا مي دانيد چه



[ صفحه 287]



بر سر يوسف و برادرش آورديد و شما ناآگاه بوديد، برادران گفتند: تو حتما يوسف هستي؟! گفت: آري من يوسفم و اين هم برادرم مي باشد» [16] .

بر اساس اين روايات و امثال آن، حالت امام (ع) در زمان غيبت خود، همچون حالت حضرت يوسف (ع) و نوع رفتار او در اين مدت همانند رفتار حضرت خضر (ع) است که قرآن، بخشي از شگفتيهاي آن را براي ما روشن مي سازد. حتي از اين روايات چنين استفاده مي شود که آن دو بزرگوار (خضر و مهدي (ع» با هم زندگي کرده و با يکديگر همکاري دارند.

البته بهتر است بگوييم که، بسياري از اقدامات آن حضرت، بدست ياران برجسته و شاگردانش انجام مي پذيرد. کساني که زمين و مسافت ها در زير پايشان در نورديده مي شود و خداوند آنان را بوسيله ايمانشان و آموزشهاي حضرت مهدي (ع) رهنمون مي سازد، بلکه در زمينه کرامات آنها مانند راه رفتن روي آب و در نورديده شدن زمين زير پاي آنان و غير آن، روايات و داستانهاي معتبري، حتي درباره کساني که از اولياء و بندگان شايسته خداوند، مقامي کمتر را دارا بوده اند، نقل شده است.

آري، خداي سبحان همواره امور و پديده هاي اين جهان را از بزرگ و کوچک آن، مطابق حکمت و راز آن جاري مي سازد... اما او حاکم بر اين اسباب و حکمت هاست و هرگونه و به هر صورت و بدست هرکس از فرشتگان و بندگانش که اراده فرمايد، اقدام مي کند... بسياري از پديده ها و امور که به نظر ما مي رسد از راههاي طبيعي بوجود آمده و يا مي آيد، اگر واقع امر بر ما روشن شود خواهيم ديد که دست غيب الهي در آن نقش ‍ داشته است، مثلا وقتي که مأمورين فرمانرواي ستمگر، تصميم گرفتند جلو کشتي اي را که خضر (ع) در آن رخنه و شکاف ايجاد کرده بود. بگيرند، چون آن را معيوب ديدند، به حال خود رها ساختند و توجه نداشتند که در آن دست غيبي دخالت داشته است، همچنين هنگامي که پدر و مادر آن پسر که عمر خود را با ايمان به خدا سپري کرده و به تکاليف الهي خويش عمل نمودند، نمي دانستند که اگر پسرشان زنده بماند، آن دو را به کفر و طغيان مي کشاند... و زمانيکه آن دو کودک يتيم بزرگ شدند و گنج خود را در زير ديوار محفوظ يافته و استخراج



[ صفحه 288]



کردند، معلوم نبود که اگر خضر (ع) ديوار را نمي ساخت آن گنج و جاي آن آشکار مي گشت...

وقتي اين سه حادثه را که از خضر (ع) در مدتي کوتاه همراه موسي (ع) سرزده است، خداوند در کتاب خود روشن مي نمايد ما بايد بسياري از آنگونه اعمال و رفتار او را در روزگار پربار و عمر طولاني وي در ذهن خود ترسيم نمائيم. در روايت، از پيامبر (ص) و اهل بيت او، اين گفته پيامبر آمده است که فرمود:

«خداوند برادرم موسي (ع) را رحمت کند که بر آن شخص دانا (خضر) تعجيل نمود. که اگر صبر پيشه مي کرد شگفتيهايي را از او مشاهده مي نمود که هرگز نديده بود.» [17] .

بنابراين ما مي توانيم کارهاي حضرت مهدي (ع) را در دوره غيبت تصور نماييم در حاليکه امام مهدي (ع) بنا به نقل همه مسلمانان مقامش از حضرت خضر (ع) برتر و بالاتر است، زيرا بر حسب روايت، وي يکي از هفت نفري است که از اهل بهشت و از برگزيدگان اولين و آخرين بشمار مي رود، از پيامبر عظيم الشأن اسلام نقل شده است که فرمود:

«ما هفت تن از فرزندان عبدالمطلب و سروران اهل بهشتيم: من، و حمزه، و علي، و جعفر، و حسن و حسين، و مهدي» [18] .

خدا آگاه است که حضرت مهدي (ع) و وزير او خضر و ياران شايسته وي و شاگردان آنها که اولياء خدا هستند در سراسر جهان و در حوادث بزرگ و کوچک آن، چه مي کنند... و طبيعي است که راز غيبت، و کارهاي آنان تا هنگام ظهورشان آشکار نشود. و اطلاعات ما نسبت به کارهايي که آن بزرگواران در روزگار ما و گذشته انجام داده و مي دهند در حد کم و يا در بخش کوچکي از آن کارهاست... و گاهي امکان دارد يکي از ما در زندگي خود مرهون عمل و يا بسياري از اقدامات آنان باشيم چه رسد به حرکت تاريخ و حوادث بزرگ آن.

بايد توجه داشت که اين نوع عقيده به غيب الهي و عمل امام مهدي (ع) و خضر (ع) و مؤ منان برجسته و شايسته، با عقايد و نظريات اهل تصوف در مورد قطب و افراد پرهيزکار،



[ صفحه 289]



تفاوت دارد. گرچه در برخي جهات به آن شباهت داشته باشد حتي بعضي از آنان سعي مي کنند اين گونه صفات را بر حضرت مهدي (ع) و يارانش منطبق نمايند، در گفته کفعمي در حاشيه مصباح و همچنين سفينة البحار ماده (قطب) آمده است که:

«گفته اند: زمين از قطب و چهار نفر اوتاد (بزرگان) و چهل پرهيزکار و هفتاد فرد نجيب و سيصد و شصت فرد شايسته، خالي نمي ماند و قطب، همان مهدي (ع) است و اوتاد (بزرگان) از چهار نفر کمتر نيست، زيرا در دنيا همچون خيمه و مهدي به منزله ستون است و آن چهار تن به سان طنابهاي آن خيمه مي باشند و گاهي اوتاد بيش از چهار نفر و پرهيزکاران بيش از چهل و افراد نجيب فزون از هفتاد و شايستگان افزون تر از سيصد و شصت تن مي باشند و ظاهرا خضر و الياس (ع) نيز از اوتاد و پيوسته به اطرافيان قطب مي باشند.»

اما صفات اوتاد (بزرگان)، آنان يک لحظه از خدا غفلت نمي ورزند و از مال دنيا مگر به اندازه لازم و ضروري جمع نمي کنند و لغزشهاي بشري از آنها سر نمي زند، عصمت در آنها شرط نيست اما در قطب شرط است.

اما «ابدال» (پرهيزکاران) مرتبه ايشان کمتر از اوتاد (بزرگان) است و گاهي از آنها غفلت سر مي زند و با ذکر و ياد خدا آن را جبران مي کنند و عمدا از آنها گناهي صادر نمي شود.

اما صالحان و شايستگان که آنان مردان با تقوا و موصوف به عدالت اند، از آنان گناه سر ميزند ولي با استغفار و پشيماني آنرا تلافي مي کنند، خداوند مي فرمايد:

«کساني که تقوا پيشه کرده اند هرگاه از شيطان وسوسه و خيالي به آنها برسد همان لحظه خدا را به ياد آورند و بينائي و بصيرت پيدا کنند»

آنگاه راوي مي گويد هرگاه يکي از آنها، مرتبه اي از مراتب ياد شده را از دست بدهد فرد ديگري از مرتبه پايين تر جانشين وي مي گردد و اگر فردي از صالحان از دست برود، شخصي از ساير مردم جايگزين او مي شود.

و آنچه را که درباره الياس پيامبر (ع) بيان کرده اين است که او از جمله زندگان است و از کساني که خداوند بسبب حکمتي که خود مي داند عمرشان را طولاني نموده است، و بر طبق نظر عده اي از مفسران که در تفسير آياتي راجع به وي اظهار کرده اند و تعدادي از روايات که درباره او از اهل بيت (ع) رسيده است آن حضرت زنده است و خداوند



[ صفحه 290]



عمر او را همچون خضر طولاني نموده و آن دو بزرگوار هر سال در سرزمين عرفات و ديگر جاها با هم حضور پيدا مي کنند.

به هر حال، آنچه از روايات بر مي آيد اين است که دوره شش ماهه، يعني از خروج سفياني و نداي آسماني تا ظهور حضرت مهدي (ع) در ماه محرم، سرشار از تلاش و فعاليت امام (ع) و يارانش مي باشد و کرامات و معجزاتي بدست ياران و پيوستگان به آنها بوقوع مي پيوندد و آن رويدادي جهاني خواهد بود که ذهن مردم و دولتها را بطور يکسان مشغول مي دارد. اما ملتهاي مسلمان و مستضعف پيوسته درباره مهدي (ع) و کرامات وي و نزديک شدن زمان ظهور آن حضرت سخن مي گويند. و اين موج مقدماتي مردمي و مناسب با ظهور امام (ع) مي باشد، اما اين حالت در همان زمان، زمينه خوبي براي دروغگويان و شيادان مدعي مهدويت و تلاش در گمراه ساختن مردم مي باشد. در روايات آمده است که دوازده درفش قبل از ظهور حضرت برافراشته مي شود که ادعاي مهدويت مي کنند و دوازده تن از خاندان ابوطالب اند که هر يک درفشي را بر مي افرازند و مردم را بسوي خود دعوت مي کنند که تمام آنها درفش هاي گمراهي و تلاش هاي دنيوي است براي بهره بردن از موج گرايش مسلمانان و ملتهاي جهان به ظهور آن حضرت.

مفضل بن عمر و جعفي از امام صادق (ع) نقل کرده است که گفت از آن حضرت شنيدم که مي فرمود:

«از نام بردن آن حضرت برحذر باشيد، بخدا سوگند امام شما سالياني از ديدگان تان پنهان خواهد شد، آنقدر که پاک و خالص شويد. و تا گفته شود آن حضرت مرده و يا هلاک گرديده است و يا به کدام منطقه رفته است، ديدگان مؤ منان در فراق او اشکبار مي شود و متلاطم و واژگون مي گردند و کسي نجات نمي يابد مگر آنکه خداوند از او پيمان گرفته باشد، ايمان در دل او جايگزين شده باشد و با روح خود او را تأييد نموده باشد و دوازده درفش مشابه به اهتزاز در مي آيد که هيچيک از ديگري باز شناخته نمي شود. مفضل گويد: من در اين لحظه گريستم، امام بمن فرمود: چرا گريه مي کني اي ابوعبدالله؟ عرض کردم چگونه گريه نکنم در حاليکه شما مي فرمائيد دوازده پرچم برافراشته مي شود که هيچ کدام از ديگري شناخته نمي شود. پس تکليف ما در آن زمان چيست؟ آنگاه امام (ع) به خورشيد که داخل ايوان مي تافت



[ صفحه 291]



نگريست و فرمود: اي ابوعبدالله اين خورشيد را مي بيني؟ گفتم آري فرمود: سوگند به خدا امر قائم ما از اين خورشيد روشن تر است» [19] .

يعني اضطراب و نگراني نداشته باشيد از اينکه قضيه حضرت مهدي (ع) با مدعيان دروغين مهدويت اشتباه شود زيرا امر مهدي (ع) از خورشيد روشن تر است، با توجه به نشانه ها و علاماتي که پيش از او و بعد از او پديد مي آيد و هيچگاه شخصيت او قابل مقايسه با مدعيان و دروغگويان نيست از سوي ديگر دو حکومت زمينه ساز ظهور حضرت مهدي يعني يمن وايران در حوادث جهان و شکوفايي ملتها موقعيت سياسي را بدست مي آورند و از اين رو نياز بيشتري به رهنمودهاي آن حضرت پيدا مي کنند.

بعلاوه آنچه از روايات و از ظاهر امور برمي آيد واکنش سياسي مهمي که در برابر موج انقلابي مردمي، بخاطر حضرت مهدي (ع) بوجود مي آيد، از سوي دشمنان او يعني سردمداران کفر جهاني و سفياني است که رهبر آنهاست و همانطور که روايات مي گويد: آنها عمليات خود را، در سر و سامان دادن به وضع عراق و حجاز متمرکز مي سازند به لحاظ اينکه آن دو کشور کانون ضعف منطقه بشمار مي آيند، زيرا عراق مرکز نفوذ زمينه سازان ايراني و ضعف حکومت مرکزي و حجاز نيز داراي خلا سياسي و درگيري قبيله اي در برابر حکومت آن و نفوذ زمينه سازان يمني مي باشد و مسئله مهم در حجاز اين است که مسلمانان چشم بدانجا دوخته و در انتظار ظهور حضرت مهدي (ع) هستند زيرا خبر سکونت امام (ع) در شهر مدينه و اينکه نهضت آن حضرت از مکه آغاز خواهد شد، در بين مردم منتشر مي شود از اين رو فعاليت سياسي و نظامي آنها عليه مهدي (ع) در حرم مکه و مدينه متمرکز خواهد شد و سفياني با حمله نظامي خود به شهر مدينه، به دستگيري و بازداشت گسترده اي از بني هاشم مي پردازد به اين اميد که حضرت مهدي (ع) در ميان آنهاست و بسياري از آنان را چنانکه گذشت، به شهادت مي رساند.

و از طرفي، هماهنگ با نبرد سفياني در عراق و حجاز، تحرکي نظامي از ناحيه غرب



[ صفحه 292]



و شرق در منطقه خليج فارس و درياي مديترانه بخاطر اهميت استراتژيکي منطقه رخ مي دهد و فرود آمدن نيروهاي روم در رمله و قواي ترک در جزيره، که در روايات متعدد از آن ياد شده است، در آن دوره و يا نزديک بدان خواهد بود.


پاورقي

[1] شعراء / 4.

[2] يعني عده زيادي روايت را با تفاوت الفاظ نقل مي کنند که با قطع نظر از الفاظ، اطمينان حاصل ي شود که اين معني از معصوم عليه السلام صادر شده است.

[3] بحار ج 52 ص 396.

[4] بحار ج 52 ص 295.

[5] بحار ج 52 ص 290.

[6] بحار ج 52 ص 292.

[7] ارشاد مفيد ص 404.

[8] بحار ج 51 ص 361.

[9] بحار ج 52 ص 213.

[10] بحار ج 52 ص 244.

[11] بحار ج 52 ص 157.

[12] بحار ج 52 ص 152.

[13] مفتاح الجنات ج 3 ص 50.

[14] بحار ج 52 ص 91.

[15] بحار ج 51 ص 250.

[16] بحار ج 51 ص 142.

[17] بحار ج 13 ص 301.

[18] بحار ج 51 ص 65 و صواعق المحرقه ص 158.

[19] بحار ج 52 ص 281.