اهل مشرق و پرچمهاي سياه
اين حديث در منابع شيعه و سني وارد شده است و به عنوان روايت درفش هاي سياه و روايت اهل مشرق و روايت آنچه را که اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله بعد از وي با آنان روبرو مي شوند، شناخته شده است از طرفي آن را منابع گوناگون از عده اي از صحابه با اندکي تفاوت، در بين الفاظ و فقرات آن نقل کرده اند. برخي ديگر از روايات بخش هايي از آن را روايت کرده و تعدادي از آن منابع تصريح نموده اند که راويان اين خبر همه، ثقه هستند.
قديمي ترين منابع حديث اهل سنت که اين روايت و يا بخشي از آن از نقل کرده اند، عبارتند از:
ابن ماجه در سنن خود ج 2 ص 518 و 269 و حاکم در مستدرک ج 4 ص 464 و 553 و ابن حماد در نسخه خطي خود «فتن» ص 84 و 85 و ابن ابي شيبه در مصنف خود ج 15 ص 235 و دارمي در سنن خود ص 93 و متأخرين آنها اين روايت را از آنان نقل
[ صفحه 247]
کرده اند. و شايد روايتي را که عده اي از صاحبان صحاح، مانند ابن ماجه و احمدبن حنبل و ديگران نقل کرده اند که «گروهي از مشرق زمين خروج مي کنند و مقدمات حکومت حضرت مهدي را فراهم مي نمايند» بخشي از همين روايت باشد.
اينک عين عبارت حديث به نقل از مستدرک حاکم:
«از عبدالله بن مسعود نقل شده است که گفت: حضور پيامبر (ص) رسيديم، حضرت با رويي گشاده و غرق از سرور و شادي با ما روبرو شد، آنچه را که از حضرت سئوال کرديم پاسخ دادند، اگر ما ساکت مي شديم آن حضرت شروع به سخن مي نمود تا اينکه گروهي از جوانان بني هاشم گذارشان از آنجا افتاد و امام حسن و امام حسين (ع) در بين آنان بودند، تا چشم حضرت به آنها افتاد، در پي آنان افتاد و دو چشمان آن حضرت پر از اشک گرديد.. عرض کرديم: اي رسول خدا، همواره چيزي در چهره ات مي بينم که ما را ناراحت مي سازد، حضرت فرمود: «ما خانواده اي هستيم که خداي سبحان آخرت را بر دنيا، براي ما اختيار فرموده است، بزودي بعد از من، اهل بيتم در شهرها و سرزمين ها پراکنده و آواره خواهند شد، تا اينکه درفش هائي سياه از مشرق زمين به اهتزاز در آيد که حق را مي طلبند، اما حقوقشان را اداء نمي کنند، آنان دست از حق برنمي دارند، اما اجابت نمي شود ديگر بار درخواست مي کنند، به آنان اعتناء نمي شود، در اين صورت، دست به مبارزه زده و به پيروزي دست مي يابند، هرگاه کسي از شما و يا ذريه شما آن زمان را درک کرد بايد به پيشواي از اهلبيت من بپيوندد اگر چه با دشواري، بر روي برف سينه خيز برود، آنها درفش هاي هدايتند که آنها را بدست مردي از اهل بيت من مي سپارند، که نام وي مانند نام من و نام پدرش نام پدرم مي باشد، او مالک زمين گردد و آن را پر از عدل و داد مي کند آنگونه که از جور و ستم پر شده است»
اما در منابع روايتي ما، اين حديث را سيد بن طاووس در کتاب ملاحم و فتن ص 30 و 117 و مجلسي را بحار ج 51 ص 83 از اربعين حافظ ابونعيم، روايت بيست و هفتم، مربوط به آمدن حضرت مهدي (ع) از ناحيه مشرق و مشابه اين را در بحار ج 52 ص 243 از امام باقر (ع) روايت کرده است که فرمود:
«گوئيا مي بينم گروهي از مشرق زمين خروج مي نمايند و طالب حق اند اما آنها را اجابت نمي کنند، مجددا بر خواسته هاشان تأکيد دارند، اما مخالفان نمي پذيرند وقتي چنين وضعي را مشاهده مي کنند شمشيرها را بدوش کشيده در مقابل دشمن مي ايستند اينجاست که
[ صفحه 248]
پاسخ مثبت مي گيرند اما اين بار، خودشان نمي پذيرند تا اينکه همگي قيام مي کنند... و درفش هدايت را جز به دست تواناي صاحب شما (حضرت مهدي (ع» به کسي ديگر نمي سپرند، کشته هاي آنان شهيد محسوب مي شوند اما اگر من آن زمان را درک مي کردم خويشتن را براي ياري صاحب اين أمر نگه مي داشتم»
از اين روايت، با تعبيرات مختلف آن چند امر استفاده مي شود:
اول: اينکه اين روايت متواتر اجمالي [1] است، آنچه در اين روايت مضمون عمده آن را تشکيل مي دهد، خبر دادن پيامبر اسلام (ص) به مظلوميت اهل بيتش بعد از خودشان است و تنها امتي که حق آنان را استيفاء مي کنند کساني هستند که از مشرق به پا خاسته و مقدمه حکومت جهاني پيشواي خود حضرت مهدي (ع) را مهيا مي نمايند، در پي به قدرت رسيدن همين افراد است که امام (ع) ظهور مي کند و آنان درفش خود را تسليم آن حضرت مي نمايند، خداوند بوسيله وجود مقدس وي، اسلام را به جهانيان معرفي مي کند، او زمين را پر از عدل و داد مي کند.
دوم: مراد از اينکه گروهي از مشرق خروج مي کند و داراي درفش هاي سياه اند. ايرانيان مي باشند اين مسئله مورد اتفاق همه صحابه که اين روايت و غير آن را نقل کرده اند و نزد تابعين که روايت را از صحابه دريافت نموده اند مي باشد و همچنين مورد اتفاق نظر کليه مؤ لفان بعد از آنان در خلال قرون گذشته بوده است، بگونه اي که ماجراي خروج و آمدن اين افراد، در آن زمان أمري کاملا روشن و ثابت بوده است. از اين رو يک نفر هم از آنان اشاره نکرده و اينکه، مراد از اين گروه مثلا اهل ترکيه و يا هند و يا جاهاي ديگري غير از ايران باشد. بلکه عده اي از راويان و مؤ لفان تصريح کرده اند که آنان ايرانيان هستند حتي نام خراسانيها در تعدادي از فقرات و عبارت هايي که از حديث، نقل شده وارد شده است، چنانکه در روايت مربوط به درفش هاي خراسان خواهد آمد.
سوم: نهضت و قيام آنان که با دشمني جهانيان و نبردي که در آن پيروز مي شوند، روبرو خواهد شد و بعد از آن حضرت مهدي (ع) ظهور مي کند.
چهارم: بر هر فرد مسلمان و نسل معاصر آنان واجب است که به ياري آنان برخيزند
[ صفحه 249]
هر چند که در شرايط دشواري بسر برند حتي اگر قرار باشد که براي ياري آنان روي يخ و برف راه رفته و حرکت نمايد.
پنجم: اينکه درفش آنان پرچم هدايت است يعني: حکومت و دولت آنان ماهيتي ديني و صحيح دارد، عملکرد و اهدافي که دنبال مي کنند با احکام اسلام و اهداف مقدس آن هماهنگ است بگونه اي که اگر مسلماني با آن همکاري کند به وظيفه شرعي خود عمل نمود و تکليف از او ساقط است.
ششم: اين روايت از آينده و غيب خبر مي دهد و يکي از معجزه هاي دال بر نبوت نبي اکرم (ص) مي باشد. به اين دليل که آنچه را آن بزرگوار راجع به مظلوميت اهل بيتش (ع) و آوارگي و پراکندگي آنان در چهار گوشه جهان اطلاع داده است در طول قرون گذشته محقق شده است تا جايي که ما خانداني را در طول تاريخ و در سطح جهان سراغ نداريم که مانند اهل بيت پيامبر (ص) و فرزندان حضرت علي (ع) و فاطمه (س) با تبعيد و آوارگي مواجه شده باشند.
با بيان اين مطلب، عبارت هاي موجود در روايت قبلي از امام باقر (ع)، اوصاف دقيقي از نهضت و قيام آنان را در بر دارد، از اين رو برخي از فقرات آن را مورد ارزيابي قرار مي دهيم... آنچه که به نظر من ترجيح دارد اين است که اين روايت به حديثي که قبلا از پيامبر (ص) نقل شد، تعلق داشته و يا مشابه آن است. گرچه امام باقر (ع) به اين موضوع تصريح نفرموده اند اما خود آن حضرت و ساير امامان (ع) فرموده اند آنچه را که نقل مي کنند از پدران بزرگوار خويش و از جدشان پيامبر (ص) است.
«گوئيا مي بينم گروهي از مشرق زمين خروج نموده اند» دلالت دارد که اين قيام مردم از وعده هاي حتمي خداوند متعال است و به همين سان هر جمله اي که در آن پيامبر (ص) يا امامان (ع) تعبير به «گوئيا آن را مي بينم و يا آن مسئله محقق شده» مي نمايند دلالت بر حتمي بودن و روشن و مبرهن بودن آن مسئله در ذهن شريف آنان و يقين داشتن به آن، دارد، مثل اين مي ماند که آن ماجرا را مي بينند، بلکه مي توان گفت دلالت بر ديدن آنان با بصيرت ويژه اي که خداوند آنان را امتياز بخشيده و متناسب با مقام پيامبر (ص) و مقام اهل بيت آن حضرت است، دارد.
و نيز دلالت بر اينکه نهضت ايرانيان از طريق انقلاب است، زيرا مفهوم عبارت
[ صفحه 250]
«تحقيقا قيام مي کنند» نيز همين است و عبارت بعدي که «گوئيا مي بينم گروهي از مشرق زمين خروج مي نمايند و طالب حق اند اما آنها را اجابت نمي کنند، مجددا بر خواسته هايشان تاکيد دارند، اما مخالفان نمي پذيرند وقتي چنين وضعي را مشاهده مي کنند. شمشيرها را بدوش کشيده در مقابل دشمن مي ايستند، اينجاست که پاسخ مثبت مي گيرند ولي اين بار خودشان نمي پذيرند تا اينکه همگي قيام مي کنند»
اين حرکت زنجيره اي ايرانيان را مي توان به جنبش آنان در انقلاب مشروطه در هشتاد سال قبل تفسير و تأويل نمود، زيرا مردم خواستار اين بودند که عده اي از علماء و انديشمندان اسلامي بر قوانين کشوري نظارت داشته باشند، و آنچه را که منطبق با دستورات اسلام نيست نقض نمايند، نظام حاکم، در ظاهر آن را در قانوني اساسي 1906 ميلادي پذيرفت اما در واقع نپذيرفته بودند سپس در نهضت آية الله کاشاني و مصدق در سال 1951 يک بار ديگر خواستار اين معنا شدند به آنان اعتنائي نشد و در اين مرحله بود که آمريکا موفق شد با شکست انقلاب مردم، شاه را که آنروزها از ايران فرار کرده بود، ديگر بار به ايران باز گرداند، مردم با
[ صفحه 251]
مشاهده اين وضع سلاح برگرفته و در نهضت امام خميني آماده ايثارگري شده و با تظاهرات ميليوني در مقابل دشمن مقاومت کردند، در اين مقطع نيز شاه و اربابانش سعي در برآوردن خواسته هاي آنان داشتند بدين گونه که به آنان گفته شد که اجراي موادي را که قانون اساسي 1906 مبني، بر نظارت شش نفر از فقهاي اسلام را بر قوانين کشور عنوان نموده، خواهند پذيرفت. مشروط به اينکه شاه همچنان بر مسند قدرت باقي بماند، البته از ناحيه برخي از علماء اين طرح پذيرفته شد، اما امام خميني و توده ميليوني مردم ايران نپذيرفته و با ادامه نهضت مقدس اسلامي به پيروزي بر استکبار جهاني دست يافتند و نظام اسلامي را در کشور خود حاکم نمودند. مطمئنا آنان اين پرچم و درفش هدايت را در زمان ظهور حضرت مهدي (ع) به وي خواهند سپرد.
اما تفسير بهتر اين است که آنان «طالب حق مي باشند» از دشمنانشان، که ابرقدرتهاست به اينکه در شئون زندگي آنان دخالت ننموده و دست از اين مردم بردارند و بگذارند قوانين روح بخش اسلام را در کشورشان پياده کنند و از سلطه آنها رها بوده و داراي استقلال باشند. اما به آنان اعتنا نمي شود، تا آنکه آنها را مجبور به برگرفتن سلاح، در جنگ با آنان نمايد که مسلمانها در اين کشمکش و نبردها به پيروزي مي رسند، دشمنان با مشاهده اين وضع مي خواهند خواسته اوليه آنها را بدهند اما مشروط به اينکه، در ايران، اسلام را حاکم سازند و دست به صدور انقلاب نزنند، اما ديگر دير شده و شرائط دگرگون گشته و ايرانيان زير بار اين معنا نمي روند. پس از آن، انقلاب جديد مردم بوجود آمد «تا اينکه قيام کنند» و اين انقلاب به معناي رد نمودن آنچه را که به عنوان امتياز به آنها داده بودند و همچنين تاکيد بر ادامه حاکميت اسلام در جامعه اي به مراتب وسيع تر از ايران تلقي مي شود.. و بعد از اين وقايع ظهور حضرت مهدي (ع) به وجود مي آيد و پرچم مبارزه را بدست وي مي سپارند..
آنچه در تفسير دوم بگونه اي بهتر آمده اين است که خواسته هاي نهضت امام خميني مانند خواسته هاي انقلاب مشروطه و يا انقلاب آية الله کاشاني و مصدق نبوده، بلکه از ريشه و اساس خواسته هاي حکومت مشروع اسلامي به رهبري علماء اسلام است.
اما عبارت «دو شمشير را بر دوش کشيدند» به نظر نزديک مي رسد که تعبير از جنگ فعلي، و يا آمادگي کامل براي جنگ باشد.
بعيد به نظر مي رسد که اين جمله را بر مقاومت مردم، با تظاهرات ميليوني و شهادت طلبي آنان، در مقابل نظام پوسيده شاه بتوان تطبيق کرد، زيرا مردم در آن برهه اسلحه اي در دست نداشتند که بدوش کشيده و قيام نمايند، بلکه نهضت و انقلاب آنان مسالمت آميز و با دست خالي و مشت هاي گره کرده بود. و بر فرض اينکه سقوط سربازخانه ها و پادگانهاي شاه و بدست آوردن اسلحه را نيز توسط مردم به آن اضافه کنيم باز هم بوجود آمدن اين انقلاب تکيه بر عمليات نظامي نداشت و با توجه به زد و خورد مختصري که مردم با گارد ويژه شاه داشتند، نسبت نقش عمليات نظامي در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي نسبت به ساير فعاليتهاي انقلابي کمتر از پنج درصد است..
بعلاوه از سياق روايت چنين استفاده مي شود که خروج و طرح خواسته هاي آنها در يک نهضت و پشت سرهم انجام مي پذيرد نه اينکه طي مراحل زيادي و در طول صد سال اتفاق بيافتد.
علاوه بر اين، اغلب عبارتهاي کامل اين روايت و روايات ديگر تصريح مي کند که عکس العمل ايرانيان در برابر خواسته هاي نخست خودشان، بعد از وارد شدن آنان در جنگي نا برابر است که در آن پيروز مي شوند مانند اين فقره «مطالبه حق مي نمايند به آن دست نمي يابند به مبارزه برمي خيزند و پيروز مي شوند، سپس پاسخ مثبت مي گيرند اما
[ صفحه 252]
نمي پذيرند.. تا آخر» [2] .
آري، بنابراين تفسير، دو نکته باقي مي ماند:
نکته اول: اينکه از جمله «و حق را مي جويند اما پاسخ مثبت نمي شنوند» استفاده مي شود که خواسته هاي آنان در دو مرحله عنوان مي شود. آن دو مرحله کدامند؟
اين دو مرحله را به سه طريق مي توان پاسخ داد:
الف اينکه تکرار عبارت، بيان کننده اين مطلب است که برخواسته هاي مشروع خود، از دشمنانشان پافشاري مي کنند اما اگر کسي در روايات رسيده از پيامبر (ص) و امامان (ع) دقت نمايد، تکرار عادي را از آن بزرگواران بويژه در روايت مورد بحث، بعيد مي داند.
ب اين پاسخ که شايد قوي ترين آنها باشد اين است که آنان در دو مرحله از انقلاب خود، يکي قبل از جنگ، خواسته هاي خود را مطرح مي کنند که مورد قبول واقع نمي گردد و ديگري بعد از پيروزي در جنگ، که اين بار خودشان نمي پذيرند.
ج اينکه در هر دو مرحله از جنگ خود با دشمن مطالبه حق مي نمايند و به آنان اعتنا نمي شود ناگزير جنگ را تا پيروزي ادامه مي دهند، در اين مرحله خواسته هاي قبلي آنها عملي مي شود اما آنان نمي پذيرند بدين سان انقلاب گسترده آنان به وقوع مي پيوندد «تا اينکه قيام کنند» و در پي آن، حضرت مهدي (ع) ظهور مي کند.
نکته دوم: معناي گفته امام (ع) «تا اينکه قيام کنند» که از انقلاب آنان تعبير به خروج و از نهضت آنان بعد از رد خواسته هايي که عملي مي شد، تعبير به قيام فرموده است، دليل بر اين است که اين قيام به مراتب برتر و با عظمت تر از خروج و انقلاب آنهاست...همچنين گوياي اين مطلب نيز هست که اين مرحله پا گرفتن و تکامل اين انقلاب مي باشد که ايرانيان در اين انقلاب به مرحله قيام همگاني و فتوا و دستور جهاد و بپا خاستن براي خداوند متعال. و ادامه روش انقلابي در منطقه نائل مي شوند که خود مقدمه ظهور مبارک حضرت مهدي (ع) مي باشد.
گاهي هم از تعبير «تا اينکه قيام کنند» نه «پس قيام مي کنند» چنين استفاده مي شود
[ صفحه 253]
که بين امتياز گرفتن از دشمن نسبت به خواسته هايشان بعد از پيروزي و بين قيام بزرگ آنان فاصله اي وجود دارد.. بلکه گاهي دال بر اين است که مرحله اي از شک و ترديد در بين آنان به وجود مي آيد که به جهت پيدايش خطي فکري در بين خودشان که فقط با گرفتن امتياز موافق مي باشند. و يا اين ترديد به سبب شرائط خارجي که بر آنان احاطه دارد به وجود مي آيد اما جناح ديگر در اين برهه غلبه پيدا نموده و مجددا بپا خاسته و قيام مي نمايند که اين نهضت مقدمه اي است براي ظهور حضرت مهدي (ع).
«کشته هاي آنان شهيدند» اين گواهي بزرگي است از امام باقر (ع) براي کساني که در نهضت و قيام آنان کشته مي شوند خواه در زمان خروجشان و يا زمان درگيري آنان با دشمن و يا آخرين قيام بزرگ آنان.. در اين گفته امام دليل بر وجود اينکه آنها پرچم و درفش حق را بدست داشته و رهبري آنها مشروع و خط اسلامي و سياسي آنان کاملا سالم و غير مخدوش است، نيز وجود دارد، زيرا کساني که تحت رهبري غير شرعي و زير پرچم گمراهان کشته شوند نمي توان آنان را شهيد ناميد و شهيد را بدين جهت شهيد مي گويند که او، بر کساني که او را کشته اند و بر مردم، گواهي مي دهد چون او مردم را به اسلام دعوت مي کرد اما آنان وي را به کفر و گمراهي فرا مي خواندند.
اگر کسي بگويد که آري، شهادت و گواهي امام باقر (ع) بر اينکه (کشته هايشان شهيد هستند) دلالت بر صحت عمل رزمندگان و پاکي نيت آنان و يا بر مظلوميت غير نظامياني که از مردم کشته مي شوند، دارد اما اين، دليل بر صحت و پاکي نيت رهبر و راهنماي آنان و خط فکري آنان نمي شود. فرضا اگر ما از روي جدل تسليم اين معنا هم بشويم و از قاعده عمومي صحت عمل مسلمان و نيت او نيز خارج گرديم، چنين تفسير و توجيهي در تغيير موضع و رفع تکليف انسان نقشي ندارد.
اما جمله «اگر آن زمان را درک مي کردم خودم را براي ياري صاحب آن أمر مهيا مي کردم» که حضرت از خودشان خبر مي دهند که اگر نهضت آنان را درک کند، گرچه کشته هاي آنها به منزله شهيد است، براي درک ظهور حضرت مهدي (ع) خود را از خطرات حفظ کند. اين عبارت بر مقام باعظمت حضرت مهدي (ع) و ياران وي دلالت دارد، بگونه اي که امام باقر (ع) غبطه مي خورند که با آن بزرگوار باشند و از طرفي چنين عبارت هايي از حضرت باقر (ع) کمال تواضع و فروتني نسبت به فرزندش حضرت مهدي (ع) مي باشد.
[ صفحه 254]
و اين عبارت گوياي اين نيز هست که فاصله نهضت ايرانيان تا ظهور آن حضرت از مدت عمر يک انسان بيشتر نخواهد بود چون ظاهر گفته امام باقر (ع) اين است که اگر نهضت آنها را درک کند خويش را حفظ نمايد و اين بطور طبيعي است نه به سبب معجزه و همين دليل بسيار مهمي است بر اينکه ما در حال حاضر وارد دوران ظهور آن حضرت شده ايم و هم چنين نزديک بودن نهضت ايرانيان و پيوند آن به زمان ظهور آن حضرت.
اما توجيه برخي از راحت طلبها نسبت به اين عبارت که تبليغي است براي حفظ جان خطرات و عدم حضور در ميدان شهادت همچنين عدم شرکت ايرانيان در نهضت و نبردهاي آنها.. تفسيري است کاملا اشتباه. زيرا امام باقر(ع) از خودش خبر داده و در آن بيان داشته که نهضت آنان نزديک ظهور حضرت مهدي (ع) است و علاقه شديد آن حضرت به اينکه از جمله ياران امام (ع) باشد، نيز بيان شده است، چگونه مي توان تصور کرد که مراد امام اين است که مردم را با ترساندن از کشته شدن به ياري نکردن کساني که خود، به نهضت آنان بشارت داده و آنها را ستايش نموده است به اينکه کشته هايشان شهيد هستند، فرا خواند...! به ويژه با ملاحظه اينکه وجوب ياري آنان بر هر فرد مسلمان، در عبارت هاي مختلف آن روايت آمده است، بلکه با وجود شک در منظور امام (ع) و صرف احتمال اينکه مقصود، خود حضرت بوده اند نه ديگران، باز هم تفسير اين گونه افراد راحت طلب بي پايه است زيرا مجرد احتمال اينکه مسئله مخصوص خود ايشان است، باعث مي شود که ديگران نتوانند براي خودشان به آن تمسک کنند.
از لطيفه هايي که من در حاشيه روايت درفش هاي مشرق زمين و گفته پيامبر (ص) که فرمود: «بايد به ياري آنان بشتابد هر چند به خزيدن و راه رفتن روي يخ» شنيده ام داستاني است که يکي از علماي بزرگ تونس (شيخ محمد صالح نيفر) که در فصل زمستان و يخ بندان مسافرتي به ايران داشت روزي بيرون هتل پايش سر خورد و روي يخ به زمين خورد، يکي از دوستانش که همراه وي بود گفت: خواستم ايشان را بلند کنم به من گفت: اين کار را انجام نده. صبر کن.. مي خواهم خودم بلند شوم. سپس با کمک دستهايش با کندي از جا بلند شد و سر پا ايستاد، بعد گفت: هر وقت ما اين روايت را درباره حضرت مهدي (ع) و يارانش مي خوانديم به اين جمله پيامبر (ص) که «بايد بياري آنان بشتابد» مي رسيديم، از خود مي پرسيديم که حضرت مهدي (ع) از مکه ظهور مي کند و در آنجا برف و يخ وجود ندارد که
[ صفحه 255]
پيامبر با اين تعبير ما را امر فرموده است، اما هم اکنون معناي گفته پيامبر (ص) را دانستم، از اين رو سعي کردم که برف و يخ را با دست خود لمس نموده و خودم بلند شوم، از همين شخص جليل القدر شنيدم که پيرامون روايات پيامبر (ص) حاشيه هايي نوشته که حاکي از تقواي او و تصديق پيامبر عظيم الشأن اسلام و تواضع در برابر خبرهاي غيبي آن حضرت است که به وقوع پيوسته است.
پاورقي
[1] معني متواتر اجمالي قبلا گذشت.
[2] بحارج 51 ص 83.