بازگشت

در تفسير کلام خداي بزرگ: بعثنا عليکم عبادا لنا اولي بأس ‍ شد


«به بني اسرائيل اعلام نموديم در کتاب، «تورات» که دو بار در زمين فساد و سرکشي بزرگي خواهيد کرد، پس چون وعده يکي از آنها (فساد) برسد. بندگاني از خود را که داراي قوت و نيرومندي شگرفي هستند به طرف شما مي فرستيم تا در همه جا جستجو کنند و اين وعده اي انجام شده است، سپس پيروزي را مجددا براي شما برگردانيم و شما را با اموال و فرزندان ياري کنيم و شما را از آنان (دشمنانتان) بيشتر و قوي تر گردانيديم. اگر نيکي نموديد، براي خودتان و اگر بدي نموديد گريبانگير خودتان مي شود و زمانيکه ديگر وعده آن (فساد) آيد رويهاي شما را بد جلوه دهند تا اينکه داخل مسجد شوند همانگونه که نخستين مرتبه وارد شوند و تا اينکه نابود و تباه کنند آنچه را که بر آن غلبه يافتند تباه کردني» [1] .

در تفسير نورالثقلين از روضه کافي پيرامون تفسير آيه شريفه «بعثنا عليکم عبادا لنا اولي بأس شديد» از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود:

«آنان کساني هستند که خداوند تبارک و تعالي قبل از ظهور قائم (ع) آنها را برنمي انگيزد و آنان دشمني از آل پيامبر (ص) را فرا نمي خوانند مگر اينکه او را به قتل مي رسانند»

و عياشي در تفسير خود از امام باقر (ع) روايت کرده که حضرت آيه شريفه «بعثنا علکيم عبادا لنا اولي بأس شديد» را قرائت مي کردند، سپس فرمودند:



[ صفحه 224]



«او قائم (ع) و ياران اويند که داراي قوت و نيروي زياد مي باشند.»

و در بحارالانوار از امام صادق (ع) منقول است که: «حضرت آيه شريفه فوق را قرائت کردند... عرض کرديم فدايت شويم اينها چه کساني هستند؟ سپس حضرت 3 مرتبه فرمودند: بخدا سوگند آنان اهل قم هستند، به خدا سوگند آنان اهل قم هستند، بخدا قسم آنان اهل قم هستند» [2] .

اما رواياتي که از طريق شيعه و سني در ستايش ايرانيان و نقش آنان در بدوش کشيدن درفش هدايت اسلام وارد شده، بسيار است، از آن جمله:

روايت مربوط به مبارزه با اعراب، براي بازگشت به اسلام

ابن ابي الحديد معتزلي در شرح نهج البلاغه نقل کرده است که:

«روزي اشعث بن قيس نزد امير مؤ منان (ع) آمد و از ميان صفوف جماعت گذشت تا خود را به نزديکي حضرت رساند، بعد رو به آن بزرگوار کرده و گفت: اي اميرمؤ منان اين سرخ رويان (ايرانيان) که اطراف شما را گرفته و نزديک شما نشسته اند بر ما چيره شده اند. در اين لحظه که حضرت کاملا سکوت فرموده و سرش را بزير افکنده و با پاي خود آرام به منبر مي کوبيد (يعني اشعث چه گفتي) ناگهان صعصعة بن صوحان که يکي از ياران باوفاي حضرت بود گفت: ما را با اشعث چکار! امروز اميرمؤ منان عليه السلام درباره اعراب مطلبي را مي فرمايد که هميشه بر سر زبانها خواهد ماند و فراموش نمي گردد، سپس حضرت پس از درنگي اندک، سر را بالا گرفته و فرمود: کداميک از اين شکم پرستان بي شخصيت مرا معذور مي دارد و حکم به انصاف مي کند، که برخي از آنها مانند الاغ در رختخواب خود مي غلطد و ديگران را از پند آموختن محروم مي سازد! آيا مرا أمر مي کني آنان (ايرانيان) را طرد کنم، هرگز طرد نخواهم کرد. چون در اين صورت از زمره جاهلان خواهم بود اما سوگند به خدايي که دانه را شکافت و بندگانش را آفريد حتما شما را براي برگشت مجدد به آئين تان سرکوب مي کنند همانگونه که شما آنان (ايرانيان) را در آغاز، براي پذيرش آن آئين سرکوب نموديد» [3] .



[ صفحه 225]



اشعث بن قيس رئيس قبيله بزرگ کنده و از سران منافقين و از جمله کساني بوده که در قتل اميرمؤ منان (ع) شرکت داشت و دختر او جعده نيز همسر امام مجتبي (ع) بود که آن حضرت را به وسيله زهر مسموم نمود و پسرش ‍ محمد بن اشعث از جمله افرادي بوده که در به شهادت رساندن سيدالشهداء حضرت حسين بن علي (ع) سهيم بوده است.

به گفته روايت، اشعث در صف آخر نمازگزاران آنگونه که آداب مسلمانهاست ننشست، بلکه صف ها را شکافت و گردنهاي نمازگزاران را اين طرف و آن طرف زد تا در صف اول نماز بگزارد، همينکه به قسمت جلو رسيد گروه انبوهي از ايرانيان را ديد که اطراف منبر امير مؤ منان (ع) گرد آمده اند. اشعث با قطع کردن خطبه و سخنراني حضرت، با صداي بلند، آن بزرگوار را مخاطب ساخت: اي اميرمؤ منان اين سرخ رويان بر ما چيره شده اند، البته سرّ اينکه تعبير به سرخ رويان کرده اين است که عرب رنگ سبز را اگر زياد باشد سياه مي گويند بهمين جهت در اثر سرسبزي و بسياري نخل خرما در عراق، آن کشور را (ارض سواد) يعني (سرزمين سياه) مي نامند. از اين رو از سفيد نيز تعبير به سرخ مي کنند. بدين جهت عجم (ايرانيان) را چون سفيد پوست هستند، سرخ رويان و يا فرزندان سرخ رويان مي گويند.

اما اينکه اميرمؤ منان (ع) مکرر با پاي مبارکش به منبر زد، با اين کار به اشعث مي فرمود: چه مي گويي؟ و بعد از آن، امام (ع) سکوت فرمود و به فکر جواب وي برآمد.

اما صعصعة بن صوحان عبدي که از ياران برگزيده آن حضرت بود. اهميت قضيه را درک کرد که منظور اشعث طرح خلافت مسلمانهاست که از ارزشهاي دنيوي است و بايد ويژه اعراب و امثال آنان باشد. و سزاوار نيست مسلمانهاي جديد و سفيد پوست (ايرانيان) اطراف حضرت جمع شده باشند و از اشعث به آن بزرگوار نزديک تر باشند. وانگهي صعصعة عارف به آن موازين اسلامي بود که امير مؤ منان (ع) به آنها ملتزم است. با توجه به اين شناخت صعصعة مي دانست که جواب امام (ع) به اشعث کوبنده خواهد بود. از اين رو صعصعه با جمله «ما را با اشعث چکار» او را سرزنش کرد که چنين نعره عشيره اي و نژادپرستي را ضد ايرانيان سرداد. که امام (ع) را وادار کرد، به نفع آنان (ايرانيان) و بر ضد عرب سخنراني کند، سپس امام (ع) پس از سکوتي طولاني سرش را بالا گرفت اما نه اينکه به اشعث نگاه کند و جوابش را بدهد بلکه از او روي گردانيده و مسلمانان را مورد خطاب قرار داد که: چه کسي مرا معذور مي دارد؟ چه کسي بانصاف حکم مي کند درباره من، از اين افراد بي شخصيت که يکي از



[ صفحه 226]



آنان که نه داراي انديشه است و نه هدف بلکه انساني کودن و پرخواب و شهوتران با لوليدن در رختخواب از ناز و نعمت پرخوري و شکم بارگي مانند حيوان، به بي شخصيتي و کسل بودن و تنبلي خود اکتفاء ننموده، بلکه ديگران را نيز از آموختن معارف دين محروم کند. و آنان را مورد طعنه قرار مي دهد زيرا آنان (ايرانيان) قلب هايشان متوجه علم و اهل دانش بوده و اطراف امام و پيشواي خود و منبر وي گرد مي آيند.

اي اشعث آيا مرا امر مي کني که آنان را طرد کنم آنگونه که گروهي مرفه از طرفداران حضرت نوح (ع) چنين درخواستي را از او نمودند و بدو چنين گفتند: «افرادي که اطراف تو را گرفته از تو پيروي مي کنند جز اراذل و اوباش و بي انديشه ها نيستند»، بلکه اي اشعث پاسخ من به تو همان پاسخ پيامبر خدا حضرت نوح (ع) به افراد پست و بي شخصيت قوم خودش مي باشد که فرمود: «من آنان را طرد نخواهم کرد چون در اين صورت از جمله جاهلان خواهم بود.»

سپس مولاي متقيان (ع) با سوگندهايي که پيامبر اسلام (ص) از آينده کساني که اطراف منبر او حلقه زده بودند و طرفدارانش، گفتار خود را به پايان برد مانند فقره اي از خطبه گذشته که فرمود: «سوگند به خدايي که دانه را شکافت و موجودات زنده را آفريد، البته او شما (اعراب) را براي اينکه به آئين اسلام برگرديد سرکوب مي کند آنگونه که شما در اوائل، آنان (ايرانيان) مي زديد تا داخل در دين اسلام شوند» اين مطلب دلالت دارد که وعده الهي بزودي در بين اعراب محقق مي شود و آنان را از دين روبر مي گردانند و خداوند فرس (ايرانيان) را جايگزين آنها مي نمايد که مانند آنان عرب زبان نيستند... و دلالت دارد که پيروزي اسلام در اين مرحله از ايران آغاز شده و به طرف قدس ادامه مي يابد و مقدمه براي ظهور حضرت مهدي (ع) است.


پاورقي

[1] اسراء 4-7.

[2] بحار ج 60 ص 216.

[3] شرح نهج البلاغه ج 20 ص 284.