بازگشت

عراق و نقش آن در دوران ظهور


پيرامون اوضاع و حوادث عراق، در دوران ظهور، روايات زيادي وارد شده است، از آن روايات چنين برمي آيد که عراق، ميدان کشمکشي آرام نشدني ميان نيروهاي متعدد مي باشد. و اين کشور در حقيقت چهار مرحله را پشت سر مي گذارد:

مرحله اول:

روزگار قبل از ظهور حضرت مهدي (ع) است که ستمکاران مدت طولاني به عراق مسلط مي باشند، در آن سامان، کشتار و ترس و وحشتي فراگير پيش ‍ مي آيد که مردم آرامش خود را از دست مي دهند. تا زماني که آن کشور را زمينه سازان ظهور، ياران درفش هاي سياه آزاد مي کنند.

مرحله دوم:

برپائي نظام اسلامي در آن کشور و وجود کشمکش براي نفوذ در آن، بين جناح طرفدار خراسانيهاي زمينه ساز و جناح طرفدار سفياني فرمانرواي شامات.

مرحله سوم:

اشغال عراق توسط سفياني و آزار و اذيت مردم بوسيله او و سپس ورود سپاهيان يمني ها و ايرانيان زمينه ساز ظهور به اين کشور، که نيروهاي سفياني را شکست داده و آنان را از عراق بيرون مي رانند.

مرحله چهارم:

آزاد شدن عراق توسط امام مهدي (ع) و پاک نمودن آن از لوث وجود سفيانيان و گروهکهاي شورشي و غير آنان و قرار دادن آنجا بعنوان محل استقرار و مرکز فرمانروائي، توسط آن حضرت.

روايات ديگري نيز پيرامون حوادثي که در خلال اين چهار مرحله بوجود مي آيد وارد



[ صفحه 178]



شده است مانند: خروج شيصباني که از جمله مخالفين حضرت مهدي (ع) قبل از سفياني است. و بشهادت رسيدن نفس زکيه همراه با هفتاد تن ديگر از صلحا در پشت کوفه (نجف) و خروج عوف سلمي از جزيره و يا تکريت و ممنوعيت عراقيها از رفتن به حج به مدت سه سال و فرو رفتن شهر بصره و خراب شدن آن اندکي پيش از ظهور حضرت مهدي (ع) و فرو رفتني ديگر در بغداد و حله و ورود نيروهاي مغربي يا غربي به عراق و قيام فردي نيکوکار و شايسته با گروهي اندک جهت روياروي با لشکر سفياني و شورش گروهکهايي از خوارج شيعه و سني بر ضد آن حضرت که شايد خطرناک ترين گروه شورشي «گروه رميله دسکره» باشد که منطقه اي است نزديک شهربان در استان ديالي [1] ، در عراق.

و اينک مقداري به توضيح اين مراحل مي پردازيم:

مرحله اول و دوم

روشن ترين مطلبي که در روايات اين مرحله بچشم مي خورد، گرفتاري شديدي از ناحيه فرمانروايان ستمگر کشور عراق نسبت به مردم آن کشور و اختلاف اين فرمانروايان با ايرانيان، ياران درفش هاي سياه خواهد بود، از جابربن عبدالله انصاري (ره) نقل شده که گفت:

«نزديک است که به مردم عراق، پيمانه اي غله و درهمي نرسد، گفتم از چه ناحيه اي؟ فرمود: از ناحيه عجم که مانع اين امر مي شوند» [2] .

بنابراين، معنا اين مي شود که مواد غذايي و کمکهاي مالي بواسطه جنگي که ايرانيان با آنها دارند به آنان نمي رسد. و اين همان بحران اقتصادي و گرسنگي و ترسي است که روايت جابر جعفي در خصوص آن وارد شده است که گفت:

«از امام باقر (ع) درباره آيه شريفه «ولنبلونکم بشي من الخوف و الجوع» سؤ ال کردم، حضرت فرمود: اي جابر ترس و قحطي دو جنبه خصوصي و عمومي دارد، اما قحطي خاص در شهر کوفه است. که خداوند سبحان آن را ويژه دشمنان آل پيامبر (ص) قرار داده است و بدينوسيله آنان را هلاک مي گرداند و اما آنچه را که جنبه عمومي دارد قحطي و



[ صفحه 179]



وحشتي است که در شام به آنان مي رسد که مانند آن را هرگز به ياد نداشته اند، زمان اين قحطي پيش از قيام حضرت قائم و فرا رسيدن وحشت و ترس بعد از قيام آن حضرت خواهد بود» [3] .

البته پيرامون مسئله قحطي که در روايت آمده مخصوص دشمنان اهل بيت (عليه السلام) باشد دليلي را نيافتم، مگر اينکه بصورت بحراني، اقتصادي باشد که حکومت ستمگران در عراق گرفتار آن بوده و از آن سخت رنج مي برند.

وحشت و ترسي که بعد از ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) سرزمين شام را فرا مي گيرد، منافاتي با وجود آن قبل از ظهور آن بزرگوار ندارد و روايت بعدي صراحت دارد که اين اظطراب و وحشت پيش از ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) فزوني مي يابد. از امام باقر (عليه السلام) روايت شده که فرمود:

«پيش از قيام قائم، مردم در اثر گناهانشان بوسيله آتشي که از آسمان بر آنها آشکار مي شود، در عذاب بوده و رنج مي برند و نشانه سرخ فامي که آسمان را مي پوشاند و فرو رفتن زمين در بغداد و بصره و خون هايي که در آنجا ريخته مي شود و خانه هايي که خراب مي گردد و هلاکتي که در بين اهالي آن سامان بوجود مي آيد و وجود چنان اضطرابي که اهل عراق را فرا مي گيرد بگونه اي که موجب سلب آرامش آنها مي گردد.» [4] .

البته لازم نيست اين علامات و نشانه ها، بگونه اي که در روايت آمده بطور زنجيره اي و پشت سر هم محقق شود، بلکه اضطراب و وحشت و فرو رفتن، زمين، پيش از نشانه هاي آسماني خواهد بود و ظاهرا مراد از آتش و سرخي آن، نشانه الهي مي باشد نه مثلا، آتش انفجارها.

روايت بعدي که از اميرالمؤ منين (عليه السلام) نقل مي شود، برخي از حوادث و پيشامدهايي را که در عراق و در زمان حاکميت ستمکاران پيش از سفياني و قبل از ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) واقع مي شود، بيان مي نمايد، از انس بن مالک نقل شده است که گفت:



[ صفحه 180]



«زماني که اميرمؤ منان علي بن الي طالب (عليه السلام) از جنگ نهروان برمي گشت در منطقه اي به نام «براثا» فرود آمد در آن منطقه، راهبي بنام حباب در صومعه خويش بسر مي برد، همينکه هياهوي لشکريان را شنيد، از جايگاه ويژه خود به بيرون نگريست و نظاره گر سپاهيان اميرمؤ منان شد وي با مشاهده اين وضع سراسيمه بيرون آمده و سؤ ال کرد اين شخص کيست؟ و فرمانده اين لشکر چه کسي است؟ گفتند: اميرمؤ منان (عليه السلام) است که از جنگ نهروان بر مي گردد حباب با شتاب خود را به حضرت رسانده و در حضور وي ايستاد و آغاز سخن نمود و عرضه داشت، درود بر تو اي پيشواي راستين مؤ منان! که بحق اميرالمؤ منان هستي. حضرت فرمود: چگونه دانستي که من اميرالمؤ منان راستين و بر حق هستم؟ عرض کرد: چگونه نام مرا مي داني؟! حضرت فرمود: حبيب من پيامبر صلي الله عليه و آله مرا آموخت در اين لحظات بود که حباب به آن حضرت عرض کرد: دستت را بده من شهادت مي دهم که خدايي جز خداي يکتا نيست و محمد صلي الله عليه و آله رسول و فرستاده اوست و تو علي بن ابي طالب وصي و جانشين او هستي، اميرالمؤ منان (عليه السلام) از وي سؤ ال فرمود: کجا زندگي مي کني؟ گفت در صومعه خويش حضرت بدو فرمود: از امروز به بعد در آن سکونت مکن، اما در اينجا مسجدي بنا بگذار و آن را به نام باني و صاحب اين منطقه نامگذاري کن، (بدين ترتيب مسجدي را در آنجا بنا نمود و به نام باني آن براثا نام گذاري کرد) سپس ‍ حضرت فرمود: اي حبا از کجا آب مي نوشي؟ عرض کرد: همين جا از دجله، فرمود: چرا چشمه و چاهي حفر نمي کني؟، عرض کرد: اي اميرالمؤ منان هر وقت به حفر چاه مبادرت نموديم آب آن شور غيرگوارا بود، حضرت اشاره فرمودند: در اينجا چاهي بکن و او حفر کرد تا به سنگي سخت برخوردند که قادر بر از جاي کندن آن نبودند، آن حضرت سنگ را از جاي برکنده که از آن چشمه آبي جوشيد که شيرين تر از عسل و لذيذتر از کره بود. حضرت به او فرمود: اي حباب آب آشاميدني تو از اين چشمه است، اما بزودي در مجاورت اين مسجد تو، شهري بنا خواهد شد، که ستمگران در آن افزون و بلا و مصيبتهاي بزرگي بوجود خواهد آمد تا جائيکه در هر شب جمعه هفتاد هزار عمل منافي عفت انجام مي شود وقتي که بلا و گرفتاري ها به آنان رو مي آورد به مسجد تو هجوم مي آورند و آن را منهدم مي سازند آنگاه تو آن را مجددا بنا کن بنا کردني دوباره بنا نما که آن جز کافر منهدم نمي کند، آنگاه آنجا را خانه اي بنا کن، زمانيکه دست به چنين عملي يازيدند، مدت سه سال از رفتن به حج منع مي گردند، محصولات کشاوزي آنان دستخوش حريق مي گردد و خداوند سبحان مردي از کوه نشينان را بر آنان مسلط مي گرداند وارد هر شهري که مي شود آن



[ صفحه 181]



را نابود مي کند و اهالي آنجا را بهلاکت مي رساند و ديگر بار نيز به سوي آنان باز مي گردد و پس از آن دچار 3 سال قحطي و گراني طاقت فرسائي مي گردد بار ديگر نيز آنها را رها نمي کند و بر مي گردد، بعد از آن وارد کوفه مي شود و هر چه سرپا باشد چه درخت و عمارت و چه انسان همه را با خشم از بين مي برد و مردم آن جا را قتل عام مي کند همه اين حوادث زماني است که بصره آباد گردد و در آن مسجد جامعي بنا شود که در اين هنگام زمان نابودي بصره خواهد بود سپس داخل شهري مي شود بنام واسط که توسط حجاج بنا شده است در اين شهر نيز مانند ساير جاها عمل خواهد نمود و بعد از آن متوجه بغداد مي شود و با عفو و گذشت وارد آن شهر مي گردد پس ‍ از آن مردم به شهر کوفه پناه مي برند، منطقه اي از کوفه نيست که ماجرا بر آن پوشيده باشد، آنگاه اين مرد با شخصي که وي را وارد بغداد نموده است جهت نبش قبر من از شهر خارج خواهند شد که سفياني با آنها روبرو شده و پس از شکستي سخت آنان را بقتل مي رساند و سپاهي را به سوي کوفه گسيل مي دارد که عده اي از اهالي آنجا را به بردگي مي گيرند، در اين هنگام مردي از کوفه رسيده و آنان را در حصاري، جاي و پناه مي دهد که هر کسي بدان مکان پناه آورد مصون مي ماند. لشکريان سفياني وارد شهر کوفه گشته هر کس را که بخوانند مي کشند، بگونه اي که اگر شخصي از اين لشکريان از کنار قطعه گوهري بزرگ که روي زمين افتاده باشد، بگذرد، متعرض آن نخواهد شد، اما اگر کودک خردسالي را ببينند دنبال نموده و او را مي کشند، اي حباب در اين هنگام بعد از اين ماجراها، چه دور است! بايد در انتظار مسائل بزرگ و مهم و فتنه و آشوبهايي مانند پاره شب تاريک بود، اين حباب آنچه به تو مي گويم بخاطر بسپار» [5] .

البته در عبارتهاي اين روايت مقداري آشفتگي بنظر مي رسد و مرحوم مجلسي هم بعد از نقل اين روايت فرموده است: «بدانکه نسخه روايت مخدوش است و من خبر را آنطور که يافتم نقل نمودم» از اين رو سند و متن اين روايت قابل بحث و مناقشه است، اما بهر حال پيرامون صحت اين حديث هر چه گفته شود، اين خبر حاکي از وجود دشواريهايي است که اهل عراق از نظامهاي جابر حاکم برخود و جور و ستم آنان تحمل نموده و رنج مي برند که در روايات ديگري که سند بعضي از آنها صحيح است نيز قريب به چنين مضموني آمده است برخي از حوادث و پيشامدهايي که در روايات آمده است، بوقوع پيوسته و يا زمان آن گذشته



[ صفحه 182]



است مانند خراب شدن مسجد براثا و کثرت فساد و تباهي در بغداد و يا تسلط يافتن و بدست گرفتن قدرت، توسط فرماندهان نظامي به بغداد از مراکز کوه نشين کردستان و يا ايران و غير آن.... و برخي ديگر از اين نوع حوادث، مانند جريان سفياني و حوادث مربوط به او هنوز بوقوع نپيوسته است.

مرحوم شيخ مفيد فرموده: «نشانه هاي قيام حضرت قائم (عليه السلام) و حوادثي که قبل از قيام آن بزرگوار بوجود مي آيد در روايات آمده است از جمله خروج سفياني و کشته شدن حسني و اختلاف بني عباس در زمينه پست و مقامهاي دنيوي و خورشيد گرفتگي در نيمه ماه رمضان و گرفتن ماه در اواخر آن ماه برخلاف معمول و فرورفتن زمين در بيابان بيداء و فرو رفتني ديگر در مشرق و مغرب و متوقف شدن خورشيد از ظهر تا نزديک عصر و طلوغ آن از مغرب و کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه (نجف) همراه هفتاد تن ديگر از صلحاء و ذبح شدن مردي از بني هاشم در کنار کعبه بين رکن و مقام و خراب شدن ديوار مسجد کوفه و روي آوردن درفش هاي سياه از ناحيه خراسان و خروج يمني و ظاهر شدن مغربي در مصر و بتصرف در آمدن شامات توسط وي و فرود آمدن ترکان در جزيره و فرود آمدن روميان در رمله و طلوع نمودن ستاره اي از مشرق که مانند ماه نورافشاني کرده و سپس به گونه اي خم مي شود که دو طرف آن به يکديگر نزديک مي شود و هاله سرخي که در آسمان آشکار و سپس در تمام نقاط آن پخش مي گردد و آتشي که از طرف مشرق به طرف آسمان بلند شده و سه يا هفت روز در هوا باقي مي ماند و عنان گسستن عرب ها و به تصرف در آوردن سرزمينهاي خود و خارج نمودن آن از تحت سلطه عجم و کشتن اهل مصر فرمانرواي خويش را و خراب شدن شام و وجود اختلاف بين طرفداران درفش هاي سه گانه در شام و ورود درفش هاي قيس و اعراب به مصر و درفش هاي کنده به شهر خراسان و ورود سواراني از غرب که در نزديکي کوفه مستقر مي شوند و روي آوردن درفش هاي سياه از مشرق به همين ناحيه و ايجاد شکافي در فرات بگونه اي که آب کوچه هاي شهر کوفه را فرا خواهد گرفت و خروج شصت نفر که هر کدام به دروغ، ادعاي نبوت مي کنند.

هم چنين خروج دوازده نفر ديگر از اولاد ابوطالب که هر يک ادعاي امامت مي نمايند و سوزاندن مرد با عظمتي از بني عباس را بين جلولاء [6] و خانقين و ايجاد پلي که از



[ صفحه 183]



کرخ به شهر سلام وصل مي شود و برخاستن بادي سياه در آن منطقه که در اوائل صبح آن روز بوقوع مي پيوندند و زلزله اي که در اثر آن بخش بزرگي از منطقه فرو مي رود و ترس و وحشت فزاينده اي که اهل عراق و بغداد را فرا مي گيرد و بوجود آمدن مرگ دسته جمعي در بين آنان و کمبود و کاستي در اموال و جانها و محصولات، و ظاهر شدن گاه و بيگاه ملخ ها که به کشتزارها رو آورده و در نتيجه کمبود محصولات کشاورزي و اختلاف دو گروه از عجم که باعث خونريزي بسياري در بين آنان خواهد شد و نافرماني بردگان از صاحبان خود و کشتن اربابان خويش و مسخ شدن عده اي از بدعت گذاران به صورت ميمون و خوک و چيره شدن بردگان بر ممالک اربابان و صيحه آسماني که همه اهل زمين و هر کس به لغت خود آن را مي شنود و تصوير صورت و سينه اي که در قرص خورشيد براي مردم ظاهر مي شود و زنده شدن مردگاني که جهت برگشت به دنيا، صورت مي گيرد که يکديگر را شناخته و ملاقات مي نمايند.

تمام آنچه که گفته شد با باريدن بيست و چهار باران پشت سرهم خاتمه مي يابد که زمين مرده بواسطه اين بارانها زنده و برکاتش هويدا مي گردد و بعد از اين ماجرا هر ناراحتي و مرض جسمي از پويندگان حق و پيروان راستين حضرت مهدي (عليه السلام) رخت بر مي بندد و طبق گفته روايات در اين بحبوحه است که ياران آن حضرت از ماجراي ظهور آن بزرگوار از شهر مکه، آگاه شده و جهت ياري وي متوجه آن حضرت مي شوند.

برخي از اين حوادث که ذکر شد حتمي و برخي ديگر داراي شرائطي است و خداي سبحان به چگونگي آنها آگاه تر است و ما اين حوادث را به گونه اي که در کتب تاريخ و روايات بوده ذکر نموديم و از خداي بزرگ ياري مي طلبيم.» [7] .

آنچه را که مرحوم شيخ مفيد ذکر فرموده، خلاصه اي از نشانه ها و علامات دور و نزديک ظهور است و مقصود او در اتفاق افتادن اين حوادث پشت سرهم بطور زنجيره اي به نحويکه برشمرده اند نيست، چون برخي از اين پيشامدها مانند کشته شدن نفس زکيه و سر بريدن مرد هاشمي بين رکن و مقام، فاصله اي بيش از دو هفته با ظهور حضرت ندارد بلکه در حقيقت جزئي از نهضت ظهور آن بزرگوار است، چه اينکه وي فرستاده حضرت مهدي (عليه السلام) مي باشد بعضي ديگر از نشانه ها قرنهاي زيادي با ظهور حضرت فاصله دارد مانند اختلاف



[ صفحه 184]



بني عباس بين خودشان و ظاهر شدن مغربي و بتصرف در آوردن شامات در حرکت و جنبش فاطميان.

و مراد مرحوم مفيد از حتمي بودن برخي حوادث و پيشامدهاي شمرده شده و مشروط بودن دسته اي ديگر از آنها اين است که بخشي از اين نشانه ها حتما بوقوع مي پيوندد، همچنانکه در خصوص بعضي از اين علامات، در اخبار، تصريح به حتمي بودن آنها شده است مانند سفياني و يمني و کشته شدن نفس زکيه و صيحه آسماني و فرو رفتن لشکر سفياني و غير آن....و بخش ديگري از اين حوادث مشروط به پيشامدهاي ديگري در علم خداي سبحان و تقدير اوست زيرا که هم اوست که به گذشته و آينده و نسبت به اين حوادث و غير آن، داناست.

ظاهرا منظور از حسني، نفس زکيه در مکه است و يا جواني که نزديک ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) در شهر مدينه به دست لشکريان سفياني کشته خواهد شد گرچه احتمال دارد او سيدي حسني و رهبر حرکت اسلامي عراق باشد چه اينکه در برخي روايات هم عبارت «و تحرک الحسني» وارد شده است.

اما کشته شدن نفس زکيه همراه هفتاد تن از صلحاء، بعيد نيست که بر شهيد عاليمقام آية الله سيد محمد باقر صد (قدس سره) و گروهي از علماي برجسته و مؤ منيني که با ايشان به شهادت رسيده اند و تعداد آنان به هفتاد نفر مي رسد، منطبق شود. و مقصود از پشت کوفه که در عبارت حديث آمده نجف مي باشد که در روايات نيز با عنوان نجف کوفه يعني ارتفاعات و کوههاي آن شهر ناميده شده است و از اين رو آن را غري و يا غريين مي نامند که اين نام دو ستون يادبودي است که نعمان بن منذر پادشاه حيره در آنجا بنا نموده و آنها را با رنگ سفيد نقاشي نموده اند. البته به شهادت رسيدن آنها لازم نيست که دقيقا در پشت کوفه اتفاق بيفتد و شايد اصل جمله «و کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه» يعني او (نفس زکيه) از اهالي نجف و ساکن آنجاست، اما هفتاد نفري که با وي بشهادت مي رسند نه حديث مربوط به آنان و نه کلام مرحوم شيخ مفيد دلالت ندارد که آنان نيز اهل نجف باشند، بلکه آنها به همراه نفس زکيه که او اهل نجف است به شهادت مي رسند.

روايات ديگري که پيرامون سواران مغربي که در نزديکي کوفه مستقر مي شوند وارد شده، بيانگر اين معناست که اين ماجرا در زمان سفياني و يا نزديک آن واقع خواهد شد.



[ صفحه 185]



اما آنچه که در کلام مرحوم شيخ مفيد «و وارد شدن سواراني از ناحيه غرب که تا در نزديکي کوفه مستقر شوند» قابل توجه مي باشد اين است که خود اين کلام راهگشاي دقت و امعان نظر در روايت است که آيا لفظ روايت غرب است يا مغرب و بيانگر اين احتمال است که آنها نيروهاي غربي هستند که جهت ياري نمودن سفياني و روياروئي با ياوران درفش هاي سياه وارد عراق شده و يا قبل از سفياني در آنجا بسر مي برند بلکه شايسته است در رواياتي که نام لشکر مغرب و اهل مغرب آمده است تحقيق و بررسي شود چه اينکه با مراجعه به نسخه هاي خطي کتب حديث کلمه اصلي همان لشکر غرب و اهل غرب است و مراد از درفش هاي مشرق زمين درفش هاي سپاه خراسانيان است که در معيت نيروهاي يمني جهت مقابله و سرکوبي نيروهاي سفياني که بدآنجا لشکرکشي نموده وارد عراق مي شوند.

امام شکافته شدن نهر فرات و جاري شدن آن در شهر کوفه در همان سال ظهور اتفاق مي افتد آنگونه که در احاديث و از جمله در روايتي از امام صادق عليه السلام وارد شده که حضرت فرمودند: «سال فتح و پيروزي فرات شکافته مي شود به گونه اي که آب وارد کوچه هاي شهر کوفه مي گردد» [8] .

از طرفي گواهي کلام مرحوم شيخ مفيد بر اين معنا که اين نشانه ها و علامات در اصول روايات ثابت شده است ارزش و اهميت والايي را به اين دسته از روايات مي بخشد، بلکه مي توان گفت آنچه را که او صحيح بداند در صحت آن شکي نيست به دليل دقت و مقام برجسته او و اينکه نسبت به منابع روايات دوران تابعين و امامان عليه السلام نزديکتر بوده است، چه اينکه آن بزرگوار در سال 413 هجري رحلت نموده است.

اما رواياتي که دلالت بر بپا شدن نظام اسلامي در عراق قبل از سفياني دارد، عمده آنها رواياتي است که دال بر پيروزي ايرانيان مهياگر مقدمات ظهور در نبرد آنان با فرمانروايان ستم پيشه عراق مي باشد، مانند روايتي که از امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود:

«گوئيا مي بينم گروهي از مشرق زمين خروج نموده حق خود را از مخالفان مي جويند اما



[ صفحه 186]



حقوق آنان را اداء نمي کنند ديگر بار طلب حق مي نمايند باز هم حقوقشان استيفاء نمي شود که در اين مرحله شمشير بر دوش نهاده و مقاوم مي ايستند با مشاهده اين وضع از ناحيه مخالفين خواسته هاي قبلي آنان در آستانه عمل قرار مي گيرد که اين بار خودشان نمي پذيرند تا قيام نمايند و آنان درفش هدايت را جز به صاحب شما نمي سپارند، کشته هاي آنان شهيدند و اگر من آن زمان را درک مي کردم خويش را براي ياري صاحب آن امر نگه مي داشتم» [9] .

همچنين اين روايت که:

«درفش هايي سياه از خراسان برون مي آيد که هيچ چيز قادر بر شکست و برگرداندن آنها نيست تا اينکه در بيت المقدس به اهتزاز در آيند» [10] .

و روايت مستفيضي [11] که از طريق شيعه و سني و بعضي صاحبان صحاح از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل شده است که فرمود:

«مردمي از مشرق زمين خروج مي نمايند که مقدمات حکومت و سلطنت حضرت مهدي عليه السلام را فراهم مي نمايند» [12] .

بهر حال اين روايت و امثال آن اگر چه صريحا دلالت بر بپا شدن حکومت اسلامي در عراق قبل از ظهور حضرت ندارد امام بر پيروزي دو مرحله اي ايرانيان چنانکه در جاي خودش خواهيم گفت، دلالت دارد آنچه بهتر بنظر مي رسد اين است که هدف ايرانيان در به سقوط کشاندن حکومت جباران در عراق و ايجاد حکومت اسلامي در آنجا تحقق مي يابد.

در روايات متفرقه ديگري نيز قضيه ورود ايرانيان به عراق و شهرهاي بزرگ آن از طريق خانقين و بصره و منع حکومت ستمگران در آنجا آمده است اما آن روايات يا مرسله [13] .



[ صفحه 187]



است و يا سند آنها ضعيف [14] است مانند روايت براثا که قبلا گذشت و روايت خطبة البيان که مي گويد:

«آگاه باشيد واي بر بغداد از اهل ري از مرگ و مير و کشتار و ترس و وحشتي که اهل عراق را فرا مي گيرد زماني که شمشير در بين آنان گذارده شود آن قدر که اراده خداست کشته مي شود.. و در اين هنگام عجم بر عرب خروج نموده و بصره را بتصرف خود در مي آورند» [15] .

هم چنين روايت ميرلوحي از امام صادق عليه السلام نيز ارتباط با روايت قبلي دارد که فرمود:

«سپس بين سران ارتش عرب و عجم دشمني و اختلاف پيش ‍ مي آيد و اين اختلافات همچنان ادامه داشته تا امارت و فرمانروائي بمردي از ذريه ابوسفيان مي رسد» [16] .

روايت «تحرک الحسني» نيز وارد شده که با شواهد و قرينه ها چنين از آن استفاده مي شود که وي در عراق بسر برده و بعد از به حکومت رسيدن کشته خواهد شد.

در مقابل رواياتي که از آنها بر پائي حکومت اسلامي استفاده مي شود دسته ديگري از روايات است که از آنها بر مي آيد حکومت ستمگران در عراق همچنان تا ظهور حضرت مهدي عليه السلام ادامه خواهد داشت زيرا از امام صدق عليه السلام نقل شده که فرمودند:

«زماني که ديوار عقب مسجد کوفه که به خانه عبدالله بن مسعود مي رسد خراب مي شود آن زمان پايان سلطنت (خاندان فلان) است که بعد از آن حضرت قائم عليه السلام ظهور مي فرمايد» [17] .

و روايتي که در کتاب غيبت طوسي آمده است «خراب کننده ديوار آن را ترميم نمي کند» [18] به اين معناست که کسي که ديوار مسجد را خراب نموده است يا کشته مي شود و



[ صفحه 188]



يا قبل از اينکه به نوسازي و مرمت آن بپردازد از آنجا مي رود البته جريان تخريب ديوار مسجد صرفا جنبه نظامي داشته که فرمانرواي آن شهر براي سرکوبي حرکت معارضي که مخالفان مبارز، به مسجد پناه برده و متحصن مي شوند، آن را تخريب مي کند.

گاهي همين معنا از روايت مربوط به کشتار وحشيانه اي که در کنار مسجد کوفه اتفاق مي افتد نيز استفاده مي شود که ابوبصير آن را از امام صادق عليه السلام نقل کرده که حضرت فرمود:

«براي فرزندان فلان کنار مسجد شما (يعني مسجد کوفه) در روزي معين معرکه اي رخ مي دهد که در آن درگيري، از دروازه فيل تا اصحاب صابون (محله اي در کوفه) چهار هزار نفر کشته خواهد شد» [19] .

و در روايتي ديگر آمده است که:

«ملک و سلطنت آنان از بين نخواهد رفت تا مردم را روز جمعه در کوفه قتل عام نمايند گوئيا حد فاصل بين مسجد و اصحاب صابون سرهايي را مي بينم که از بدن جدا مي شود» [20] .

همچنانکه قريب به همين مضمون از رواياتي که در خصوص لشکرکشي سفياني به عراق وارد شده است نيز استفاده مي شود که در برخي زا آنها اشاره شده به اينکه سفياني با حکومت ضعيفي که غير اسلامي بلکه مخالف اسلام و دشمن امام مهدي عليه السلام مي باشد مبارزه مي کند، چنانکه در روايتي هم که از بحار در زمينه حرکت سفياني نقل کرديم آمده است:

«و فرمانرواي مردم در آن روز جبار و ستمگري لجوج است که کاهن و جادوگر ناميده مي شود» [21] .

اما بر فرض صحت اين روايات چنين اخباري با احاديث اولي که دال بر پياده شدن حکومت اسلامي در عراق قبل از ظهور حضرت مهدي عليه السلام بود منافاتي ندارد زيرا اين روايات از مرحله اي سخن مي گويد که پيوند آن به ظهور آن حضرت معلوم نبوده و يا مرحله



[ صفحه 189]



بسيار کوتاهي است که متصل به ظهور ايشان است، بهر ترتيب بعد از پيروزي زمينه سازان ظهور حکومت و نظام اسلامي ايجاد مي شود و تا زمانيکه اراده خداوند تعلق بگيرد ادامه خواهد داشت، سپس در اثر انحراف از آن در همان سال ظهور و يا اندکي قبل از ظهور حکومت به کام جباران گشته و ديگر بار چيره مي شوند و الله العالم.


پاورقي

[1] بحار ج 51 ص 92.

[2] بحارج 51 ص 92.

[3] بحارج 52 ص 222.

[4] بحار ج 52 ص 222.

[5] بحار ج 52 ص 217-219.

[6] نام منطقه اي است در عراق. و خانقين شهر مرزي فعلي عراق.

[7] ارشاد مفيد ص 336 و بحار ج 52 ص 219-221.

[8] بحار 52 ص 217.

[9] بحار ج 52 ص 43.

[10] ملاحم و فتن ص 43.

[11] مستفيض خبر واحدي است که راويان آن از سه نفر تجاوز کند.

[12] بحار ج 51 ص 87.

[13] روايت مرسله از جهت جعل بحال شخصي که در سلسله سند نامش حذف شده حجيت ندارد.

[14] روايت ضعيف.

[15] روايت ضعيف آن است که در سلسله راويان آن احتمال فسق در يک راوي و يا جه بحال وي و وضع و جعل نمودنش مورد شبهه باشد.

[16] الزام الناصب ج 2 ص 191.

[17] ارشاد مفيد ص 360.

[18] غيبت طوسي ص 271.

[19] ارشاد ص 360.

[20] غيبت طوسي ص 272.

[21] بحارج 52 ص 273.