بازگشت

وحدت عقيدتي و مرامي براي تشکيل جامعه واحد


براي تشکيل جامعه واحد، و امت واحده، يک موضوع ضروري است [1] و آن جهان بيني واحد و اعتقاد واحد است.

جهان بيني هاي گوناگون و متضاد، به طور قطع تفرقه و دوگانگي و ناسازگاري اجتماعي پديد مي آورد، و از وحدت و يگانگي مردمان مانع مي گردد. چون جهان بيني (اعتقاد) زيربناي تفکر اجتماعي و روابط انساني است. اختلاف در مباني جهان بيني، موجب ناسازگاري انسان در محيط اجتماعي است. برنامه ريزها و معيارها در روابط اجتماعي اگر برخاسته از جهانبيني ها و مرامهاي متضاد باشد، فعاليتهاي انساني را در همه زمينه ها ناهمگون و متضاد مي سازد، و در زمينه هاي اقتصادي، سياسي، تربيتي و... روشهاي گوناگوني را بر جامعه حاکم مي کند، و از هر گونه يکسويي و يکساني مانع مي گردد. به اين جهت تنوع و چند گانگي در مرامها و ايدئولوژيها زمينه ساز اختلافات و تضادها و برخوردها دشوار در زيست اجتماعي است، و در اين شرايط انتظار وحدت و يگانگي و تشکيل امت واحد، پوچ و نامعقول است.

بنابراين بايد جهان بيني واحدي بر جامعه حاکم باشد. [2] تا انسجامي پولادين و وحدتي خلل ناپذير در جامعه پديد گردد. و امت واحد، به معناي واقعي کلمه، تحقق يابد.

بر اين اصول، بايد براي وحدت عملکرد اجتماعي برنامه يگانه و يکساني نيز بر جامعه حاکم شود تا وحدت اجتماعي ماندگار و خدشه ناپذير گردد. از اينرو بايد در ايدئولوژي واحدي مسائل اقتصادي جامعه حل شود، و حد و حدود مالکيت مشخص گردد، رابطه کارگر و کارفرما معين شود، ارتباط مالک و مستأجر روشن گردد، رابطه انسان و زمين محدود شود، ارتباط انسان با کار و کالا و مصرف معلوم گردد. ضابطه در نظام توليد و توزيع محدود و معين شود. در برنامه ريزيهاي فرهنگي و سياسي و... نيز اصولي يکسان و همآهنگ در کار باشد. و در کل اين مسائل و ديگر مسائل اجتماعي، راه و روشهاي متناسب و يگانه اي مورد عمل قرار گيرد در اينگونه اجتماعي، يگانگي و وحدت اصولي و زيربنايي تحقق مي يابد، و برخورد منافع و ديگر برخوردها و ناسازگاريهاي اجتماعي به حداقل ممکن مي رسد.

در دوران ظهور و روزگار دولت عدل بنياد مهدوي عليه السلام، جهان بيني واحدي بر جهان حاکم مي گردد، و راه و روش و برنامه ها نيز يکي است. و يکپاچگي و يگانگي واقعي در عقيده و مرام پديد مي آيد. و مردمان همه يکدل و يک زبان به سوي سعادت و صلاح حرکت مي کنند. ناسازگاري و دوگانگي در انديشه ها و عقيده ها نيست، چنانکه در راه و روشهاي اجتماعي نيز اختلاف و چندگانگي ديده نمي شود.

امام مهدي عليه السلام، با اين اصل اساسي و زيربنايي در ساختن جامعه يگانه بشري به توفيقي بزرگ و بي مانند دست مي يابد، و همه علل و عوامل ناسازگاري و برخورد و درگيري را نفي مي کند، و تضادها و کشمکشهاي اجتماعي را که خاستگاه اصلي آن در اختلاف عقيدتي و مرامي جامعه نهفته است از بن بر مي آورد، و با عرضه جهان بيني و ايدئولوژي واحدي - که آثار آن در عينيت و عمل براي همگان آشکار و ملموس گردد - راه هر گونه اختلافي را مي بندد. بويژه اگر دورانهايي پيش بيايد (چنانچه پيش آمده است)، که انسانها از همه ايدئولوژي هاي بشري مأيوس گردند، و کارآيي آنها در عمل هيچ باشد، و بروشني ناتواني آنها در سامان دادن به جامعه و انسان آشکار گردد.

اين چنين وحدت و يگانگي در عقيده و مرام و جهان بيني و ايدئولوژي به صورتي گسترده و فراگير، که در سراسر آباديهاي گيتي گسترش يابد و همه جا را در فروغ خود روشن کند تاکنون پيش نيامده است. وحدتهايي در بخشهايي از جهان - در گذشته و حال - ديده شده است که بر اساس برخي از مرامها و جهان بينيها ملت اين امتي را تاحدودي و در چهارچوبهايي يگانه و يکپارچه ساخته است، و در دوره هايي کوتاه مردماني را گرد همه آورده است، و ليکن آنها وحدتهايي عميق و پايدار نبوده است چون آن جهان بينيها و ايدئولوژيها، محتوايي حقيقي و مطابق با قانون جاودان حق و عدل نبوده است، و صلاح و سعادت مادي و معنوي انسانها را پديد نياورده است. از اين رو ديري نپاييده است و تضادها و درگيريهايي مريي و نامريي اساس آنها را بر همه زده و روزگار آنها را به سر آورده است.

امام مهدي عليه السلام، که مصلحتي حقيقي است، و راه و روش او بر قانون جاويدان حق و عدل استوار است، و با فطرت و سرشت انسانها هماهنگ و سازگار است، وحدتي واقعي را بر اساس اصول توحيد و ايدئولوژي اسلامي پي مي ريزد، و همه انسانها را در زير شعار يگانه و دين واحد گرد مي آورد.

امام علي عليه السلام:

«يا مالک بن حمزه! کيف انت اذا اختلفت الشيعه... فقلت يا امير المومنين، ما عند ذلک من خير؟ قال: الخير کله عند ذلک. يا مالک عند ذلک يقوم قائمنا... ثم يجمعهم علي امر واحد.» [3] .

- اي مالک بن حمزه! چگونه خواهي بود هنگامي که شيعه اختلاف کنند، (و به جان هم بيفتد...)

گفتم: يا اميرالمومنين در اين دوره خيري نيست. امام فرمود: تمام نيکي در اين روزگار است. اي مالک، در اين زمان قائم ما قيام کند و همه را بر (محور) يک مرام و عقيده گرد آورد.

رفع اختلافها در زمان ظهور، در همه مسائل و مشکلات صورت مي گيرد. از مسائل اختلافي و مهم درباره مبدأ و معاد، و مسائل اقتصاد و مالکيت و عدالت، تا مسائل کوچک و ريز در روابط فردي و روزمره زندگي. مسائلي که هر ساعت و هر روز در متن زندگي پيش مي آيد و چهار چوب واحدي ندارد، و معياري براي آنها نيست، و هر کس در راه و عمل خويش شيوه و روشي را انتخاب مي کند، و موجب ناسازگاري و برخوردهاي اجتماعي مي گردد.

امام حسين عليه السلام:

«لا يکون الامر الذي تنتظرونه حتي ييرأ بعضکم من بعض، و يتفل بعضکم في وجوه بعض، و يشهد بعضکم علي بعض بالکفر، و يلعن بعضکم بعضا. فقلت له: ما في ذلک الزمان من خير؟ فقال الحسين عليه السلام: الخير کله في ذلک الزمان، يقوم قائمنا، و يدفع ذلک کله.» [4] .

- امري (ظهور و فرجي) را که انتظار داريد، تحقق نخواهد يافت تا آن هنگام که از يکديگر بيزاري جوييد، و تف به روي يکديگر بيندازيد، و برخي از شما برخي ديگر را کافر خواند، و بعضي بعضي ديگر را نفرين و لعن کند. گفتم: در اين روزگار خيري نيست؟ حضرت امام حسين عليه السلام فرمود: تمام خير در اين روزگار است، چون قائم قيام مي کند، و همه (اين اختلافها) را از ميان بر مي دارد.

اختلاف و برخوردهاي ناهنجار در جامعه هاي مذهبي، بويژه اسلامي، دشوارتر است، زيرا که همراه با تکفير و تفسيق است، و يا ابزار دين صورت مي گيرد، هر گروه و عده اي از دين برداشتهايي دارند و از افکاري پيروي مي کنند، و با پندار محدود و بسته خويش آنها را دين خدا مي دانند، و با کسان ديگري که افکار و انديشه ها و برداشتهاي ديگري دارند درگير مي شوند، و يکديگر را تکفير مي کنند، و هر گروه، گروه ديگر را مخالف و منکر دين خدا مي شمارد. و اين چگونگي موجب از هم پاشيدگي عميق اجتماعي مي گردد، و جامعه مؤ منان را دچار تضادهاي فراواني مي سازد. اين تضادها و برداشتهاي ناهمگون و متضاد، به دست خدايي امام منجي، از ميان مي رود و برداشتها و شرح و تفسيرهاي منسجم و هماهنگ و يکساني از دين خدا و آيين اسلام عرضه مي گردد، و جامعه را از گرداب کشنده اختلافات عقيدتي و مرامي مي رهاند، و از سرگرداني تفسيرها و برداشتهاي متضاد رهايي مي بخشد.

امام صادق عليه السلام:

«فوالله يا مفضل! ليرفع علي الملل و الأديان الاختلاف، و يکون الدين کله واحدا....» [5] .

-... مفضل! (امام قائم عليه السلام) از ميان ملتها و آيينها اختلاف را بر ميدارد، و يک دين به همه حاکم مي گردد....

امام مهدي عليه السلام که در آموزش منسجم و هماهنگ خود، جامعه را به انسجام و يگانگي رهنمون مي شود، دستياران و کارگزاراني ندارد که هر کدام به شيوه اي دين خدا را تفسير کنند، و کارها را به تفرقه و تضاد بکشانند، و مردمان را به حيرت و سردرگمي دچار سازند، بلکه کارگزاران و مجريان امور، در جامعه الهي مهدوي عليه السلام نيز در مسائل اصلي و فرعي، در پرتو تعاليم امام خويش، به شناختي دست مي يابند که هيچ اشتباه و اختلافي در آن نيست، آنان راه و روش دين خدا و امام بزرگ خويش را يکدست و يکسان و منسجم تبيين مي کنند، و هم رأي و هماهنگ به نشر تعاليم اسلامي و برنامه ريزي و ساختن جامعه و انسان مي پردازند.

امام صادق عليه السلام:

«ابوبصير: جعلت فداک ليس علي الارض يومئذ مؤ من غيرهم (اصحاب المهدي)؟ قال: بلي ولکن هذه التي يخرج الله فيها القائم، و هم النجياء و القضاة و الحکام و الفقهاء في الدين، يمسح الله بطونهم و ظهورهم، فلا يشتبه عليهم حکم.» [6] .

- ابوبصير گويد: به امام صادق گفتم: فدايت گردم در آن روزگار (روزگار ظهور) مؤ مناني جز ياران مهدي عليه السلام وجود ندارند؟ امام فرمود: آري مؤ مناني جز آنان هستند، ليکن آن گروه که قائم هنگامي که قيام مي کند با او کار مي کنند، نجيبان و قاضيان و حکم گزاران و فقيهان و دين شناساني هستند که مسحه (و برکت) الهي يافته اند، به گونه اي که هيچ حکمي بر آنان اشتباه نمي شود.

اين حديث، به تعاليم الهي امام مهدي عليه السلام نظر دارد، که به شاگردان خويش مي آموزد، و آنان را در مسائل پيچيده حيات بشري و پاسخ اسلامي به آنها، ياري ميدهد، و انديشه هاشان را بارور مي سازد تا با نوري الهي توان يابند که در مشکلات و دشواريهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي، تربيتي، اجتماعي، خانوادگي، فردي و... نظر بدهند، هم قانون خدا و آيين سره و خالص اسلام را بيان کنند، و هم يک جهت و يک سو راهنما و راهگشاي اجتماعات بشري گردند.

در پرتو تعاليم چنين امام، و چنين ياراني، دوران تضادها و برداشتهاي ناسازگار از دين، و تفسيرهاي گوناگون و متضاد از احکام خدا سپري مي گردد، و در برابر اين تعاليم خالص اسلامي و قرآني، ديگر ايدئولوژيهاي بشري از هر نوع و هر سوي عالم رنگ مي بازد و بي اصالت مي گردد. و همه مدعيان فکر و فرهنگ و مرام در مي مانند و ناتوان مي گردند. و سرانجام همه انسانها پس از دوران توان سوز و سراسر اندوه حيرت و گمراهي و سرگرداني و تاريکي و ناداني - بويژه نسبت به مسائل اصلي حيات بشري - به سپيده دم سعادت و دانايي مي رسند، و به زلال تعاليم مهدوي دست مي يابند، و پذيراي آنها مي کردند. وحدت واقعي و يکپارچگي دروني و عقيدتي و مرامي در جامعه ها پديد مي آيد، و جهان بيني و ايدئولوژي واحدي بر سراسر آباديها حاکم مي گردد.


پاورقي

[1] موضوعهاي ديگر نيز در اين زمينه عرضه شده است: چون وحدت نژادي، وحدت

زباني، وحدت جغرافيايي و... اين امور گرچه در وحدت اجتماعي بي تأثير نيست،

ليکن عامل اساسي و ماندگار و خلل ناپذير وحدت اجتماعي نيست. وحدت و يکپارچگي

اصولي و پايدار بر پايه عقيده و ايمان و ايدئولوژي استوار است، حتي موضوعهاي

ديگر آنگاه در وحدت اجتماعي تأثير دارد که به صورت اصلي عقيدتي و مرامي در آيد.

[2] به اين جهت است که طبق تعاليم اسلام،

اصل توحيد و ديگر اصول اساسي، در ايدئولوژيها و مسلکهاي اجتماعي تأثير ژرف و

بنيادي دارد و اين اصول همه حرکتها و جهت گيريهاي اجتماعي را در چارچوب خود قرار مي

دهد، و «به همين جهت است که اگر چنين اعتقادي بر اجتماع حاکم شود، هر چه کاستي و

تجاوز و تعدي و افراط و تفريط است از آن برمي افتد، و خودخواهي و تمايز طبقاتي از

آن رخت برمي بندد و از مردمان امت ميانه اي فراهم مي آيد که بنياد اجتماعي آن بر سنتهاي

عادلانه بنا شده است... آموزگاران مدرسه يکتاپرستي اختلاف طبقاتي و تفاوتها و امتياز

طلبيهاي صنفي را از ميان برده و آن را با اين

اصل که «يک خدا همگان را آفريده است» باطل کرده اند اين پيشوايان از روي برابري

افراد در آفرينش، بر برابري آنان در حقوق

استدلال کرده اند و گفته اند که همان گونه که همه يک خدا دارند پس همه از يک گونه

حقوق (حقوق مساوي) برخوردارند. و هيچ کس و طبقه اي را بر کسي و طبقه ديگر مزيتي

نيست. از اينجا براي ما قطعي مي شود که اصل اساسي براي يکسان شدن طبقه ها و

نابود شدن خودخواهي و امتياز، به صورتي واقعي و... تنها اعتقاد به توحيد است نه جز

آن...». «الحياة» 1/278 - 280؛ ترجمه فارسي آن 1/305 - 360.

[3] «غيب نعماني»/ 206.

[4] «غيب نعماني»/ 206.

[5] «بحار»53/4.

[6] «منتخب الاثر»/ 485.