بازگشت

حکومت مهدي


سيره عملي و روش شخصي امام مهدي

سيره امام مهدي، همچون سيره همه پيامبران و رهبران راستين

سيره امام مهدي، همچون سيره همه پيامبران و رهبران راستين امام مهدي عليه السلام، چون همه پيامبران و رهبران راستين و شايسته الهي، بسيار ساده زيست است، لباسهاي درشت و کم بها مي پوشد. و خوراک خشک و ناگوار مي خورد. با آسايش و تن آسايي هيچ آشنايي ندارد، با کام و کاموري بيگانه است. چون پيامبران از هرگونه تعظيم و بزرگداشت و ستايش پرهيز دارد. و به معناي واقعي کلمه، زاهد است، و جز به ضروريات اين زندگي - در حد بسيار پايين آن - تن نمي دهد، و در سطح پايين ترين طبقات، بلکه دشوارتر از آنان زندگي مي کند. در زهد ورزي و وارستگي امام مهدي عليه السلام را به حضرت يحيي عليه السلام تشبيه کرده اند، زيرا که آن پيامبر بزرگ زاهدترين و عابدترين مردم زمان خود بود. امام قائم عليه السلام نيز زاهدترين و عابدترين مردمان است. ديگر بار اخلاق و رفتار والاي پيامبران و امامان آشکار مي شود، و امام مهدي عليه السلام تجلي دوباره زندگي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله، و امام علي عليه السلام و ديگر امامان عليه السلام است، و لباس و خوراک و خانه و کاشانه او يادآور لباس و خوراک و خانه کوچک و بينهايت ساده پيامبر صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام است. [1] .

آري! رهبري جامعه انساني چنين سيره و روشي را نيز لازم دارد، و در فکر آسايش خلق بودن و لحظه اي براي آنان نياسودن، شرط اصلي آن است. آنان که در زندگي هاي مرفه و آسوده بسر مي برند، و با شادي و شادخواري روزگار مي گذرانند، و دم از آسايش خلق و رفاه توده هاي رنجديده انساني مي زنند، راهي به گزافه مي روند و سخني ياوه مي گويند، و ادعايي پوچ و پوک دارند. در احاديث ما که ترسيمگر وضعيت زندگي شخصي آن امام بزرگ است، بر همانندي و همساني زندگي وي با زندگي بسيار ساده امام علي عليه السلام - و همچنين زندگي بسيار ساده پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله - تأکيد شده است.

امام صادق عليه السلام:

«ما تستعجلون بخروج القائم، فوالله لباسه الا الغليظ، و لا طعامه الا الجشب...» [2] .

- به چه جهت درباره خروج قائم عجله داريد؟ به خدا سوگند، او جامه اي درشت مي پوشد، و خوراک خشک و ناگوار مي خورد...

تعبير «نفي و استثنا» در زبان عرب «حصر» را مي رساند. يعني روش ‍ زندگي مهدي عليه السلام منحصرا روشي زاهدانه است.

امام صادق عليه السلام:

«(قال الفضل): کنت عند ابي عبدالله عليه السلام بالطواف فنظر الي و قال لي: يا مفضل! مالي اراک مهموما متغير اللون؟ قال: فقلت له: جعلت فداک! نظري الي بني العباس و ما في أيديهم من هذا الملک و السلطان و الجبروت، فلو کان ذلک لکم لکنا فيه معکم. فقال: يا مفضل اما لو کان ذلک، لم يکن الا سياسة الليل و سياحة النار، اکل الجشب و لبس الخشن، شبه اميرالمؤ منين عليه السلام، و الا فالنار.» [3] .

- مفضل (راوي معروف) مي گويد: سالي در حج، به هنگام طواف، خدمت امام جعفر صادق بودم. در اثناي طواف، امام نگاهي به من کرد و فرمود: چرا اينگونه اندوهگيني و برافروخته اي؟ گفتم: فدايت شوم، بني عباس و حکومتشان را مي بينم و اين مال و اين تسلط و اين قدرت و جبروت را. اگر اين همه در درست شما بود، ما هم با شما در آن سهيم بوديم. امام فرمود: اي مفضل! بدان، اگر حکومت در دست ما بود، جز سياست شب (عبادت، اقامه حدود و حقوق الهي و حراست مردم) و سياحت روز (سير کردن و رسيدگي به مشکلات مردم و...) و خوردن خوراکهاي خشک و نامطبوع و پوشيدن جامه هاي درشت، يعني جز همان روش اميرالمؤ منين، چيزي در کار نبود، که اگر جز اين عمل شود، پاداش آن، آتش دوزخ است.

در سخن امام صادق عليه السلام، فلسفه پذيرش چنين زندگي دشوار و ناگواري، بيين شده است، و آن مسؤ وليت بزرگ اداره جامعه و سامان بخشيدن به وضع زندگي انسانها است. دستيابي به چنين آرماني بزرگ، فداکاريها و گذشتهاي فراواني لازم دارد. و تحمل رنجها و دشواريهاي بزرگي را مي طلبد. امام مهرباني که از پدر و مادر و برادر به انسان مهربانتر است، و پشت خميده انسان را در زير بار دشواريهاي زندگي اعصار و قرون ديده است، و با دردهاي آنسان بهتر از خود او آشنا است، و تاريخ رنج آور محرومان چون تابلوي روشن در برابر ديدگان او قرار دارد، و در احساس ‍ لطيف الهي او همه اين دردها و رنجها منعکس است نمي تواند لحظه اي بياسايد و تن به راحتي و آسايش سپارد.

حضرت امام ابوالحسن الرضا عليه السلام، در تعليمي والا و ارزنده، ويژگيهاي آن دوران و سيره شخصي امام مهدي عليه السلام رابروشني ترسيم کرده است:

«معمر بن خلاد: ذکر القائم عند ابي الحسن الرضا عليه السلام فقال: انتم ارخي بالا منکم يومئذ قالوا: و کيف؟ قال: لوقد خرج قائما عليه السلام لم يکن الا العلق و العرق؛ و النوم علي السروج، و ما لباس القائم عليه السلام الا الغليظ، و ما طعامه الا الجشب.» [4] .

- معمر بن خلاد مي گويد: نام (امام قائم عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام به ميان آمد. امام فرمود: شما امروز سبکبال تر از آن روز هستيد. گفتند؟ چگونه چنين است؟ فرمود: اگر قائم ما قيام کند خون است و عرق ريختن، و خوابيدن بر مرکبها در ميدانهاي مبارزه. [5] و قائم عليه السلام، جز جامه درشتناک نخواهد پوشيد، و جز خوراک درشتناک نخواهد خورد.

آري اصلاح جامعه مطلبي است، و دنبال خواسته ها رفتن و آنها را تأمين کردن، مطلبي ديگر... و امام مهدي عليه السلام، چون نياکان خود به هرکس ‍ هر چه خواست مي بخشد، و به سؤ ال سائلي «نه» مي گويد، و کسي دست خالي از نزد او باز نمي گردد. همه اقدام و عمل و فکر و ذکر و گفتار و کردار او الهي است و جز خدا و رضاي او خواسته اي ندارد. از اينرو در برابر زحمتها و کوششها و رنجهايي که براي انسانها مي کشد و فداکاريهايي که مي کند، پاداشي در نظر ندارد، حتي ستايش و تشکري از کسي نمي خواهد.

امام مهدي عليه السلام داعي حق و گسترنده عدل است. همه کارها و برنامه هاي او بر محور اصول عدالت دور مي زند، و باطن بيکرانه و خدايي او کانون اصلي عدالت اخلاقي و تعادل و توازن معنوي است. همه دوستيها، دشمنيها، حب و بغضها، صبرها، مقاومتها، خشمها، خروشها و جود و بخششها، همه و همه، در چارچوب قانون عدل و عدلت قرار دارد، و ذره اي در احوال شخصي پاي از حد و مرز دقيق عدالت بيرون نمي نهد، او نخست «عدل» را در درون خود پياده کرده است، و سپس به پياده کردن آن در جامعه و جهان دست مي يازد.

تداوم راه پيامبر «ص»

امام مهدي عليه السلام، تداوم بخش راه پيامبران و تحقق دهنده اصول رسالتهاي الهي است. او در خط اصلي وحي آوران گام بر مي دارد، و تمام تعاليم آنان را در همه بخشهاي زندگي جامه عينيت و عمل مي پوشد. راه و روش او، راه و روش پيامبران است.

با نگرشي کلي به راه و روش پيامبران و اصول تعاليم ايشان، بويژه تعاليم پيامبر اسلام، به اصول و آرمانها و تعاليمي بر مي خوريم که در دروان گذشته تاريخ نافرجام ماند، و در عينيت زندگي پديدار نگشت، و اگر پديدار گشت چندان پايدار نماند و تداوم نيافت. يعني انسانهاي گذشته، يا از آن تعاليم دور ماندند، يا مستعد آنها نبودند، يا قدر آنها را ندانستند. اين تعاليم و اصول و معيارها مي رود که در دروان رستاخيز آخرين مصلح الهي و آخرين ذخيره خدايي تحقق يابد، و در سراسر زندگيها، جامعه ها، آباديها - بدون اندک کم و کاست - عملي گردد، و همه ابعاد زندگي انسان را رنگ و جهتي خدايي بخشد، و معيارهاي بحق و انساني را بر همه بخشهاي زندگي آدميان حاکم سازد.

تأثير نهضتهاي انبيا، در فرهنگ بشري انکار ناپذيدر است. به طوري که مي توان گفت حرکت تکاملي انسان، و فراز گرايي اجتماعات و تمدنها، در پرتو تعاليم اديان صورت گرفته است، و تعاليم مذاهب آسماني، خاستگاه اصلي همه پيشترفتهاي اخلاقي، تربيتي، اجتماعي و حتي علمي بشري بوده است. نخستين روزنه ها به شناخت و کشف و مجهولات، در برابر بشريت، از معابد گشوده گشت، و عظمت جهان و امکان شناخت اسرار و رموز آن به وسيله اديان شناسانده شد. سر رشته نخستين شناختها و راه رسيدن به آن نيز به دست پيامبران به بشريت ارائه گشت. اين اديان الهي بودند که گرايش به خرافات و پندارهاي و هم گونه و باطل را کنار زدند، و حقايق سره و ناب و خالص را به بشريت آموختند، و بررسي علل و اسباب واقعي و روابط موجود ميان پديده هاي طبيعت را در آموزشهاي خويش ‍ تعليم دادند، و راه شناخت درست خدا را، از راه شناخت آيات طبيعت پديده هاي آن اعلام کردند. اديان الهي، در حقيقت پايه گذاران مکتبهاي علمي، حقوقي، اخلاقي، تربيتي، اجتماعي و...بودند. براي محققان و انسان شناسان، و تاريخ نگاران بسيار دشوار است که بشريتي را ترسيم کنند که از تعاليم اديان و کتابهاي آسماني جدا باشد. چون بدون اين جريان نيرومند الهي و انساني، که زير بناي اصلي حرکت فکر و فرهنگ و تربيت در بستر تاريخ است: بيگمان به فرهنگ و تاريخي نتوان دست يافت که قابل ذکر باشد، و صفحاتي را ويژه خويش سازد. [6] از اين رو: بي ترديد مي توان گفت که همه پديده هاي مثبت و سازنده و اصول مترقي و سعادت بخش در اجتماعات کنوني: زاده از تمدنها و فرهنگهايي است که اديان - و بويژه اسلام - از بانيان اصلي آن بودند، و الهام از اصولي است که پيامبران به ارمغان آوردند.

بنابر مطالب ياد شده، و بر اساس پيوند ناگسستني حلقات تاريخ: رشد و تکامل امروز انسان: بار و برگ درختي است که ديروز و ديروزها کاشته شده است، و در نگرشي به ديروز و ديروزها: کار اصولي و زير بنايي آموزشهاي وحي، بويژه اسلام، در طول تاريخ: انکارناپذير است.

با اين وجود: اکنون سخن بر سر اين مطلب است که آيا کوششهاي پيامبران و تعاليم آموزگاران وحي، و به نتيجه مطلوب و نهايي رسيد، و هدف اديان - بخصوص اسلام - تحقق يافت، و شکل نهايي جامعه هايي که در اديان و اسلام و ترسيم گشت، به پيدايي آمد، و انسان آرماني و اجتماع بشري ايده آل، در عينيهاي ملموس و متن اجتماعات، ديده شد يا نه؟

پاسخ اين پرسش منفي است. چنين انسانها و اجتماعاتي که تصويري از آموزشهاي وحي باشد، بطور فراگير و عموميت يافته پديد نيامد، ليکن نويد پديد آمدن آنها در آينده داده شد، و زمينه هاي اساسي براي حرکت نهايي و آرماني آينده فراهم گرديد، و تجربه گسترده انسان در اعصار و قرونن گذشته و تشنگي و عطش آدميان، آمادگي لازم را براي چنين دوران و تحقق چنين آرمانهايي پديد آورد؛ بطوري که بدون اين زمينه ها و درکها و احساسها و تجربه ها و گذشته ها، تربيت چنين انسانها و تشکيل چنين اجتماعاتي امکان نداشت. از اين رو با قاطعيت مي توان گفت که اديان در عين حال که در محيط و جامعه هاي خود تاثيرهايي اصولي داشتند، و هر يک حلقه اي از يک زنجير را در تداوم تاريخ ساختند، در ارتباط با آينده نيز براي رشد تمدن بشري زمينه ساز بودند. اسلام نيز که دنباله حرکت اديان و تکامل آن بود، خود زمينه ساز حرکتي عظميم تر است، که تحقق بخش همه اهداف و آرمانهاي اديان الهي است، و مبشر پديد آمدن الزمان داده اند، ليکن اسلام به خاطر نزديکي زماني و بدليل اينکه جامعه آرماني موعود از دامن اسلام بر مي خيزد، و تعاليم و پيشوايان اسلام سازندگان حقيقي آن رستاخيز عظيم هستند، بشارات صريحتر و بيشتري به پديد آمدن آن دوران داده است. و از پيشواي موعود - که تحقيق بخش کامل همه خواسته هاي پيامبران و اسلام است - فراوان سخن گفته است، و به اين ذخيره بزرگ الهي و رسالت عظيم و جهاني او نويدها داده است.

اين يکي از امتيازهاي اسلام است که از آينده اي چنين روشن و اميد بخش ‍ پرده برداشته و تحقيق آن را حتمي دانسته است. از اينرو تعاليم اسلامي - بويژه تعاليم شيعه - درباره آينده و امام موعود (ع)، و روشها و اقدامها و برنامه هاي او، از اميد آفرين ترين بخشهاي تعاليم اسلام است که از فرجام خوش تاريخ و سرانجام دلپذير و آرماني زندگي انسان، سخن گفته و مژده آن را داده است.

برنامه ها و راه و روشهايي که در اين کتاب ياد شد، همه و همه، راه و روشهاي پيامبران است، که در دستور کار امام موعود عليه السلام قرار دارد و امام - اين «بقيه الله» و «ذخيره الله» و اين تنها يادگار همه انبيا و اوليا - و وارث اين معارف و تعاليم و مجري سازش ناپذير آنها است. افزون بر آن نيز مسائل و اموري خواهد بود که در دوران دعوت اسلام زمينه ارائه و اجراي آن نبوده است، و در زمان رستاخيز امام مهدي عليه السلام زمينه ها و شرايط آن پديد مي آيد و همه به دست امام منجي مطرح مي گردد و در متن جامه ها عملي مي شود. پس اينکه امام مهدي عليه السلام خويش را وارث پيامبران و نزديکترين مردم به انبيا و اوليا مي شمارد، براي همين است که او تنها انساني است که شايستگي و توان آن را دارد که راه انبيا را دنبال کند، و آرمانهاي ايشان را عينيت و تحقق بخشد.

امام صادق عليه السلام:

«ان القائم اذا خرج المسجد الحرام فيستقبل الکعبه، و يجعل ظهره الي المقام، ثم يصلي رکعتين، ثم يقوم فيقول: يا ايها الناس! انا اولي الناس بادم، يا ايها الناس! انا اولي الناس بابراهيم، يا ايها الناس! انا اولي الناس ‍ باسماعيل، يا ايها الناس! انا اولي الناس بمحمد (ص)....» [7] .

چون مهدي به در آيد، به مسجد الحرام رود، و رو به کعبه و پشت به مقام ابراهيم بايستد، و دو رکعت نماز گزارد، آنگاه فرياد بر آورد:

اي مردمان! منم يادگار ابراهيم، و يادگار اسماعيل، و يادگار محمد (ص)...

امام باقر (ع):

... والقائم يومئذ بمکه عند الکعبه... يقول فمن حاجني في آدم فانا اولي الناس بآدم، و من حاجني في نوح فانا اولي الناس بنوح، و من حاجني في ابراهيم فانا اولي الناس بابراهيم، و من حاجني في محمد فانا اولي الناس ‍ بمحمد، و من حاجني في النبيين فانا اولي الناس بالنبيين... [8] .

(امام) قائم در آن روز (روز ظهور) در مکه است و در خانه کعبه... و به مردم مي گويد: آن کس که از آدم سخن گويد من وارث آدمم، و آن کس که از نوح سخن گويد من وارث نوحم، و آن کس که از ابراهيم سخن گويد من وارث ابراهيمم، و آن کس که از محمد سخن گويد من وارث محمدم، و آن کس که از پيامبران سخن گويد من وارث و يادگار پيامبرانم...

از اين رو، در سلام به امام موعود آمده است: «السلام عليک يا بقيه الله في ارضه: سلام به (يادگار پيامبران و صالحان) و ذخيره خدا در زمين». اين تعبير روشنگر راه و رسالت امام موعود (ع) است که وارث پيامبران و يادگار رسولان الهي است، و نتيجه نهايي آموزشها و تعاليم آنان. و اين ذخيره و يادگار همه نيکان و صالحان و اولياي الهي است که در خطي که خدا ترسيم کرده است گام بر مي دارد، و در سراسر زمين خواستها و آرمانهاي همه درس آموزان مدرس وحي را تحقق مي بخشد.

امام صادق (ع):

«قلت جعلت فداک: کيف يسلم عليه قال: تقول: السلام عليک يا بقيه الله في ارضه ثم قرا: بقيه الله خير لکم ان کنتم مؤ منين» [9] .

راوي مي گويد به امام صادق (ع) گفتم فدايت شوم: به هنگام سلام دادن به قائم چه بگوييم؟ امام صادق فرمود: همه بايد بگويند: «السلام عليک يا بقيه الله» سپس امام اين آيه را تلاوت کرد: «بقيه الله خير لکم ان کنتم مؤ منين: بقيه الله» (ذخيره الهي) براي شما مردم، اگر مؤ من باشيد، از هر چيز و هر کس ديگر بهتر است.


پاورقي

[1] مطالعه در زندگي اين دو پيشواي بزرگ، بخوبي روشن مي سازد که امام

موعود عليه السلام در اخلاق و احوال شخصي چگونه است. براي توضيح اين چگونگيها

به الحياة 2 / 227 تا 237 و 266 رجوع شود.

[2] «غيبت نعماني» / 233.

[3] «بحار» 52 / 359.

[4] «غيبت نعماني» /285.

[5] کنايه است از نبود وقت براي استراحت و خواب راحت.

[6] متخصصان رشته هاي گوناگون تاريخ و فرهنگ و علوم بشري بر اين جمله

گواهي مي دهند، و به اين موضوع اعتراف دارند.

[7] «بحار» 51/59، «خورشيد مغرب» /341.

[8] «بحار» 52/305.

[9] «نور الثقلين» 2/390، «خورشيد مغرب»، 120.