بازگشت

انتظار و تعهدهاي انساني


انتظار در ابعاد گوناگون حيات انساني، آثاري ژرف مي گذارد. و بيشترين اثر گذاري آن در بعد تعهدها و مسئوليتهاي اجتماعي و احساس ديگر خواهي و انسان دوستي عينيت مي يابد؛ زيرا که در مفهوم انتظار، انسانگرايي ژرف و گسترده اي نهفته است، به اين بيان:

انسان «منتظر»، پيوندي گسست ناپذير با هدفها و آرمانهاي امام منتظر و موعود خود دارد، و در آن راستا گام برمي دارد، و همسان و هم سوي آن اهداف و آرمانها حرکت مي کند، و همه جهتگيريها و گرايشها و گزينشهايش ‍ در آن چارچوب قرار مي گيرد.

امام موعود غمگسار راستين غمندگان و يار و ياور واقعي مظلومان و حامي حقيقي مستضعفان است. او گسترنده دادگري و ستيزه گر آشتي ناپذير بيدادگري در جامعه انساني است. پس جامعه منتظر و انسانهاي داراي خصلت انتظار بايد در زمينه خواستها و هدفهاي امامشان عمل کنند، و به ياري انسانهاي مظلوم و محروم بشتابند، و دل آزردگان را مرهم نهند، و دشواريها و مشکلات مشکل داران را تا حد توان، طبق خواسته و رضاي امامشان بر طرف کنند. و اگر چنين شد، در قلمرو جامعه منتظر، محروم و تهيدست و بيمار بي درمان و دلتنگ و افسرده و اندوهگين و گرفتاري باقي نخواهد ماند.

امامان شيعه راه و روشي همسان و کرداري همانند داشته اند و با همه اختلافهاي زماني و محيطي به يک جهت و يک نظام دعوت کرده اند. امامان جامعه اسلامي و شيعي را در تبييني کلي به وظايف انساني و تعهدهاي اجتماعي توجه داده اند، و در ضمن تبيين اصول، و در گفتار خويش، از خواسته خود که چاره دردهاي انسان و تأمين نياز نيازمندان باشد، پرده برداشته اند، و اداي مسئوليتهاي اجتماعي را در همه جاها و همه زمانها تکليف شمرده اند:

امام رضا عليه السلام:

«... لان الله کلف اهل الصحة القيام بشأن اهل الزمانة و البلوي...» [1] .

...خداوند توانمندان را مکلف کرده است که براي امور ناتوانان و بينوايان بپاخيزند...

در زمينه اينگونه تعاليم، به دليل فراواني و گستردگي ابعاد آن، مي توان کتابي مستقل نگاشت.

در آموزشهاي ديگر و تبيينهاي خاص و ويژه و بيان راههاي دستيابي به رضاي الهي و خشنودي خاطر امامان نيز، تعاليمي صريح و قاطع رسيده است. و اين همه روشن مي سازد که خرسندي خاطر و رضايت امامان در چيست. و همين تعاليم، شيعه را با اهداف و آرمانهاي آنان بخوبي آشنا مي سازد.

امام صادق عليه السلام:

«لا يري أحدکم اذا ادخل علي مؤ من سرورا انه عليه ادخله فقط، بل والله علينا، بل و الله علي رسول الله صلي الله عليه و آله.» [2] .

گمان نکنيد اگر مؤ مني را خشنود ساخته ايد، بلکه به خدا سوگند پيامبر صلي الله عليه و آله را خشنود ساخته ايد.

در کوبندگي و قاطعيت اين سخن دقت شود، امام صادق عليه السلام با چه تعبيرهاي گويا و صريح و قاطعي اهميت احساس ديگر خواهي و خدمت به خلق را تبيين مي کند. و با سوگند مي گويد که هر که انساني را خرسند سازد و به فردي خدمت کند، نه تنها آن فرد را شادمان ساخته، بلکه ما را خشنود کرده است. و با سوگند مجدد مي فرمايد: بلکه پيامر صلي الله عليه و آله را شادمان کرده است.

امام کاظم عليه السلام:

«من اتاه اخوه المؤ من في حاجة، فانما هي رحمة من الله تعالي ساقها اليه، فان قبل ذلک فقد وصله بولايتنا، و هو موصول بولاية الله...» [3] .

هر کس برادر مؤ منش حاجتي را به او عرضه کند، بي گمان اين رحمت الهي است که به او روي آورده است. اگر آن را پذيرفت (و براي بر آوردن نياز او اقدام کرد) خود را به ولايت ما پيوند زده است. و اين (پيوند)، به ولايت خدا متصل است...

در تعبيرهاي اين حديث نيک بينديشيد، که نياز مؤ من رحمت الهي شمرده شده است، و اگر انسان بتواند اين نياز را بر آورد با ولايت امامان ارتباط يافته است، و ولايت ايشان به ولايت الهي متصل است. عظمت اينگونه رفتار اجتماعي بدين پايه است که مستقيم به ولايت امامان و ولايت الهي پيوند مي يابد و واسطه و فاصله اي در آن راه ندارد. در بيان تکليفها و تعهدهاي اجتماعي کمتر اينگونه تعبيرها و واژه هايي بکار رفته، که در حق انسان و رفع نياز نيازمندان بکار رفته است.

شايد يکي از معاني برخي از احاديث درباره انتظار فرج که گفته اند: انتظار فرج خود فرج است، همين معنا باشد، که جامعه منتظر اگر انتظاري راستين و صادقانه داشته باشد دست کم در حوزه خود، مشکلات و نابسامانيهاي مردمي را بر طرف مي کند، و خواسته ها و آرمانهاي امام موعود را در محيط خويش تحقق مي بخشد.

امام رضا عليه السلام:

«...انتظار الفرج من الفرج.» [4] .

...انتظار فرج، جزء فرج است.

چون جامعه منتظر، احساسهاي مردمي و غمگسارانه امام خويش را مي داند و باور دارد و به خواسته هاي او، معتقد است، با چنين اعتقادي از هم اکنون به اين خواسته ها و هدفها ارج مي نهد، و در دچار چوب توان و قدرت خويش، براي تحقق بخشيدن به آنها مي کوشد، و از اين رهگذر رضاي خاطر امام خود را به دست مي آورد. بنابراين، انتظار راستين فرج، خود فرج و گشايشي است در کار جامعه منتظران. از اين رو، سوره «عصر» غيبت نيز تفسير شده است، و منظور از «و عملوا الصالحات:» کارهاي نيک کردند» را «مواسات» [5] با برادران ديني دانسته اند. [6] .

با توجه به اينکه «عمل صالح» قلمرو بسيار گسترده اي دارد، در اين آيه به يک مصداق و نمونه آن تفسير شده است. و اين اهميت اصل مواسات با برادران ديني در همه امکانات مادي و اقتصادي را در دوران غيبت و ظهور روشن مي سازد. و اين موضوعي است که در جامعه به ظاهر منتظر ما بسيار اندک به چشم مي خورد، و آنچه فراوان ديده مي شود و همه بخشهاي جامعه را فرا گرفته است، فاصله هاي وحشتناک طبقاتي و زيستهاي ناهمگون و متفاوتي است که از نيازمنديهاي کشنده و ويرانگر آغاز مي گردد (در اکثريت)، و به رفاهها و شادخواريها و افزون خواهيها و اسرافکاريهاي کشنده و ويرانگر نيز مي انجامد. و در اين ميانه چيزي که بر زمين گذاشته شده و بدان توجه نمي شود همساني و همسويي جامعه منتظر با آرمانها و هدفها و خواسته ها و رضايت امام منتظر است.

بنابراين، اگر مخالفان و مدعيان، در راستي و درستي اين انتظارها و ايمانها کاملا ترديد روا دارند، و در اينگونه امام شناسيها به چشم شک بنگرند، و اين همه ادعاها را الفاظي پوک و شعارهايي دور از حقيقت بدانند، پاسخ دادن به آنان دشوار است.

در اينجا براي تبيين بيشتر و بهتر موضوع، مناسب است دو سخن از عالم وارسته، مؤ لف کتاب: «مکيال المکارم في فوائدالدعاء للقائم - ع -» بياوريم:

در فصل 37 از کتاب نامبرده مي گويد

«(از جمله تکليفها در دوران غيبت) خرسند کردن مؤ منان است که اين موجب خرسندي خاطر مولاي ما حضرت صاحب الزمان مي گردد دليل اين مطلب، احاديثي است که در کافي جلد دوم، صفحه 189، باب: «ادخال السرور علي المؤ منين: باب شادمان کردن مؤ منان»، آمده است.» [7] .

پس از آن نمونه هايي از اين احاديث را مي آورد، که دو نمونه آنها در اين صفحات نيز بازگو شد.

و در فصل 79 مي گويد:

«از اموري که موجب قرب و نزديک شدن به امام موعود عليه السلام است و مايه خرسندي خاطر او، کوشش در اداي حقوق برادران ديني است. چون اين کار ياري امام است و مايه شادماني قلب مبارک امام و چنگ زدن به ريسمان ولايتش مي باشد. و اين، احسان و نيکي نسبت به امام است. دليل اين مطلب در عده اي از احاديث آمده است». (به پاره اي از اين احاديث اشاره مي کند) تا اينکه مي گويد:

«از جمله آن احاديث که روشنگر اين تکليف است، اين است که در احاديث آمده است که امام، پدر مؤ منان و مردمان فرزندان اويند. و شک نيست که نيکي و محبت به فرزندان، نيکي و محبت نسبت به پدر است. نيز از اين دست احاديث، احاديث اصول کافي در حق مؤ من است: معلي بن خنيس مي گويد از امام صادق عليه السلام از حق مؤ من پرسيدم. امام فرمود: هفتاد حق است، و من جز هفت حق را به تو نگويم که من نسبت به تو مهربانم، بيم دارم که تاب نياوري... پس گفت: تو سير نباشي و او گرسنه، تو پوشاک نداشته باشي و او برهنه باشد و... و براي رفع نيازهاي او شب و روز بکوشي. آنگاه که چنين کردي ولايت خود را به ولايت ما پيوند دادي، و ولايت ما به ولايت خداي بزرگ متصل است.» [8] .

باري، به دليل اين تعاليم، استوارسازي پيوند و ارتباط با امام عصر عليه السلام در پرتو استواري پيوندهاي اجتماعي در جامعه منتظران تحقق مي پذيرد، و جامعه هر چه بيشتر در اداي حق مؤ منان و رفع نياز نيازمندان بکوشد، و چيزي مانع اداي حق انسانها نگردد، ارتباط و پيوند با امام عصر عليه السلام استوارتر و بنيادي تر خواهد گشت، و گرنه ادعاي دوستي به تنهايي ثمري ندارد. نه در اين جهان کارساز است و به اين زندگي رنگ اسلام و ولايت مي دهد، و نه در روز رستاخيز به کاري مي آيد و مشکلي را حل مي کند و مسئوليتهاي عظيم الهي را پاسخگو مي گردد؟

اين است که مهدي شناسان راستين، امام خويش را چنين شناختند، و خواسته ها و رضاي او را چنين دريافتند، و انتظار خود را با اين معيارها و هدفها پيوند دادند، و چنين تعهدها و مسئوليت پذيريهاي اجتماعي را از پديده انتظار و لوازم جدايي ناپذير آن دانستند.

اکنون آيا مدعيان ولايت و منسوبان به حجت بالغه الهي و جامعه منتظران، چنين اند، و اين راه و روش ايشان است؟ يا اينکه با کلمات بازي مي کنند، و دل به ادعا و حرف خوش مي دارند؟


پاورقي

[1] «مکيال المکارم»2/81.

[2] «کافي»2/189؛ «مکيال»2/419.

[3] «کافي» 2/196؛ «مکيال» 2/420.

[4] «بحار» 52 130.

[5] به فکر ديگران بودن و بخشي از

مال خويش را به ديگران دادن «مواسات» است. در «السان العرب» آمده است:

«يقال: يوأسي في ماله اي يساوي» که «يوأسي» به معناي «يساوي» آمده

است. بنابراين «مواسات»، بخشش مال تا سطح همساني با ديگران است.

«السان العرب» ابن منظور، 14/36، «ادب الحوزة» قم 1405.

[6] «نورالثقلين»5/666.

[7] «مکيال» 2/265.

[8] «مکيال»2/419.