بازگشت

انتظار و احساس امام و امت


براي روشنتر شدن ژرفايي و بيکرانگي وصف ناپذير حالت «انتظار» در روح و قلب الهي امام موعود عليه السلام اندکي درباره چگونگي پيوند روحي امام و امت سخن مي گوييم، و قطره اي از درياي ژرف احساس والا و بيمانند امام را نسبت به احاد امت - بر پايه تعاليم و احاديث - ترسيم مي کنيم:

در تعاليم ما اين احساس چنين بيان شده است:

امام رضا عليه السلام:

«...الامام الامين الرفيق، و الأخ الشفيق، و کالأم البرة و بالولد الصغير. مفزع العباد...» [1] .

-... امام امين و دوست است، و برادر مهربان است، و مانند مادري مهربان است نسبت به فرزند خردسال خود، و پناهگاه مردم است...

احساس لطيف و عميق امام نسبت به احاد امت، مانند احساس برادري برادر مهربان و بالاتر از آن، احساس مادران مهربان نسبت به فرزندان خردسال خود شمرده شده است. و اين تمثيلي است از آنچه براي ما نمونه و سمبل گوياي محبت و دوستي است، و گرنه احساس و محبت الهي امام، به نسبت بيکرانگي و عظمت روح امام، قابل توصيف نيست، چنانکه امام رضا عليه السلام در پايان همين حديث اشاره مي کنند.

امام علي عليه السلام:

«انّا لنفرح لفرحکم و نحزن لحزنکم...» [2] .

- ما در شادماني شما شاد و براي اندوه شما اندوهگين مي شويم...

اين کلام نيز ارتباط عميق احساس امام با امت را روشن مي کند، و غمگساري امام نسبت به يکايک مردم مي رساند.

امام صادق عليه السلام:

«... و اللّه لأنا ارحم بکم منکم بأنفسکم...» [3] .

-... به خدا سوگند که من نسبت به شما، از خود شما، مهربانتر و رحيم ترم...

اصل «حبّ ذات» و خود دوستي که غريزي هر کسي است و انگيزه همه کارها و فعاليتهاي آدمي است، بالاترين احساس در انسانها است. در پرتو همين احساس مردمان به حيات ادامه مي دهند. احساس امام نسبت به احاد امت از اين احساس نيز برتر و بالاتر است.

امام رضا عليه السلام:

«...ما من احد من شيعتنا... و لا يغتم الا اغتممنا لغمه، و لا يفرح الا فرحنا لفرحه، و لا يغيب عنا احد من شيعتنا اين (ما) کان في شرق الأرض و غربها و من ترک من شيعتنا دينا فهو علينا...» [4] .

-... هيچ يک از شيعيان ما غمنده نمي شود مگر اينکه ما نيز در غم آنان غمگينيم، و از شادي آنان شادمانيم. و هيچ يک از آنان در مشرق و مغرب زمين از نظر ما دور نيستند، و هر يک از شيعيان ما که بدهي از او بماند (و نتوانسته باشد بپردازد) بر عهده ما است...

امام مهدي عليه السلام:

«...انّه انهي الي ارتياب جماعة منکم في الدين، و ما دخلهم من الشکّ والحيرة في ولاة امرهم، فغمنّا ذلک لکم لالنا، و سأونافيکم لا فينا،... لأن اللّه معنا فلا فاقة بنا الي غيره، والحق معنا فلن يوحشنا من قعد عنا...» [5] .

-... از ترديد گروهي از شما در دين باوري و شک و سرگرداني در (مسئله) ولايت و امامت آگاه شدم. اين موضوع ما را غمگين ساخت، به خاطر شما نه به خاطر خود ما، و متأثر شديم براي شما نه براي خود، چون خدا با ماست و ما نيازي به ديگري نداريم. و حق با ماست و از آنان که از ما کناره گيرند نگران نمي شويم...

آري، اين چنين شور و سوزها در احساس خدايي امام نسبت به نجات انسان وجود دارد. و امام بدينسان دلسوز، يار، ياور و غمگسار مظلومان و محرومان و سرگشتگان است. نمونه هايي از اين شور و احساسها را در دوران زندگي امامان، تاريخ ثبت کرده است. امام علي عليه السلام در دوران حکومت خويش در غم انسانها چنين مي سوخته است:

امام علي عليه السلام:

«... و لقد بلغني ان الرجل منهم کان يدخل علي المرأة المسلمة و الاخري المعاهدة، فينتزع حجلها و قلبها و قلائدها و رعاثها، ما تمتنع منه الا بالاسترجاع و الاسترحام، ثم انصرفوا وافرين، ما نال رجلا منهم کلم و لا اريق لهم دم، فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما، بل کان به عندي جديرا...» [6] .

-... به من خبر رسيده است که مردي از آنان (لشکريان متجاوز معاوية، به فرماندهي سفيان بن عوف غامدي) بر زني مسلمان يا در ذمّه اسلام وارد مي شده و خلخال و دستبند و گردنبند و گوشواره او را به زور مي ستانده، و هيچ مانعي براي اين کار جز گريه و زاري و ترحم خواهي نمي ديده است. بدينگونه آن سپاه با اموال بسيار باز گشتند، در حالي که هيچ يک از ايشان زخمي نديد و خوني از ايشان نريخت. اگر مسلماني بعد از اين از تأسف بميرد، نبايد سرزنش شود، بلکه سزاوار مسلمان است که از چنين غصه اي بميرد...

در سخن ديگري، امام علي (عليه السلام، از احساسهاي ژرف و بيکرانه خود نسبت به احاد مردم پرده برمي دارد:

امام علي عليه السلام:

«... ا أقنع من نفسي بأن يقال اميرالمؤ منين، و لا اشارکهم في مکاره الدهر...» [7] .

- آيا بايد تنها به اين خرسند باشم که مرا اميرالمؤ منين بخوانند، و در تلخيهاي روزگار شريک مردم نباشم...

امام حسين عليه السلام نيز با چنين احساسها و سوز و شورها، با ستمگران کارزار کرد، و تمام رنجها، و دردها را به جان خريد، و سرانجام زندگي خود و ياران خود را بر سر اين آرمان نهاد و «شهادت بزرگ» را به سامان رسانيد، و اسارت خاندان خويش را پذيرفت. او در اين فداکاري عظيم، استواري دين خدا و نجات انسانهاي مظلوم را مي جست.

امام حسين عليه السلام:

«اللهم! انک تعلم انه لم يکن ما کان منا تنافسا في سلطان، و لا التماسا من فضول الحطام. و لکن لنري المعالم من دينک، و نظهر الاصلاح في بلادک، و يأمن المظلومون من عبادک...» [8] .

- خدايا! تو مي داني که قصد ما رقابت براي دست يافتن به قدرت يا زيادتخواهي مال دنيا نبود، بلکه براي آن بود که نشانه هاي دين تو را به ديگران بنمايانيم، و با قدرت دست به اصلاح سرزمينها زنيم، تا بندگان ستمديده ات ايمن شوند...

امامان ما چنين بودند و نسبت به انسانها چنين احساسهايي ژرف و شگرف داشتند نمونه هاي فراواني، از اينگونه، در سيره پيامبر و امامان آمده است. چون انسانها بندگان خدايند، و امامان اولياي خدا. اولياي خدا بندگان خدا را دوست دارند.

امام موعود عليه السلام قلبي و خوي و سرشتي حسيني در سينه دارد، و همه کفرها، الحادها، شرکها، جهلها، انحرافها، معصيتها، فقرها، دردها، رنجها، محروميتها و نابسامانيها را در همه اجتماعات کوچک و بزرگ بشري مي بيند، و غم و رنج يکايک انسانها را احساس مي کند، و سعادت دور شده و رخت بر بسته از جامعه انساني را لمس مي کند. او ميليونها انسان گرسنه را مي نگرد، پنجه هاي اهريمني طاغوتان مالي و سياسي و نظامي را بر اندام بشريت مظلوم مي بيند، دامها و شبکه هاي پيچيده فساد، جنگ، انحراف و بردگي و تحميل و... را بر سر راه همه انسانها نظاره مي کند، وضعيت زندگي ناهنجار دوستان و پيروان خود را مي داند، و از دشواريهاي ريز و درشت آنان آگاه است. او هر روز - از آغاز دوران امامت و رهبري خود - با روحي لطيف و الهي و قلبي جهان شمول، که چون آيينه اي تابناک همه چيز و همه کسي در آن منعکس است، به اين صحنه هاي دلخراش و جانگداز مي نگرد. اکنون او با چنين وضعيتي و با چنين اندوههايي، و در دوراني بيش از هزار سال، چگونه انتظاري دارد؟ و در چه حالتي سوزان بسر مي برد، انتظاري که غمنامه بزرگ زندگي انسان به پايان رسد، و شب يلداي زندگي بگذرد، و اندوههاي قرنها و نسلها سپري گردد، و پگاه ايمان، آزادي، شادي، سعادت، رفاه دادگري و انسانيت بدرخشند.

اين احساسها و شورها و انتظارهاي امام مهدي عليه السلام در دعاهايي که در آن باره ها رسيده چنين ترسيم شده است:

امام حسن عسکري عليه السلام:

«اللهم فکما نصب عرضا فيک للاءبعدين... مع ما يتجرعه فيک، من مرارات الغيظ الجارحة بمواس القلوب، و ما يعتوره من الغموم، و يفرغ عليه من احداث الخطوب، و يشرق به من الغصص التي لا تبتلعها الحلوق، و لا تحنو عليها الضلوع، من نطرة الي امر من امرک، و لا تناله يده بتغييره وردّه الي محبتک...» [9] .

- خدايا، او خود را، در راه تو، آماج تير دشمنان قرار داده است... و چه بسيار خشمهاي دلخراش که براي رضاي تو فرو مي خورد، و چه غمها که به جان او هجوم مي آورد، و چه حادثه ها که در کنار او واقع مي شود، و چه غصه هاي گلوگير و فوق تحمل که عارض او مي گردد، هنگامي که مي بيند احکام تو بر جاي مانده است (و بدانها عمل نمي شود) و او در حال غيبت نمي تواند آنها را چنانکه مورد رضاي تو است به انجام برساند...

در احاديثي زندگي امام در دوران طولاني غيبت و غمها و رنجها و دردهاي او، به پيامبراني چون حضرت ايوب عليه السلام همانند شده است [10] ايوب پيامبر عليه السلام هفت سال شکيبايي ورزيد و دردهاي فراواني را تحمل کرد، و قرآن کريم او را «صابر» خواند: «...انا وجدناه صابرا نعم العبد انه اوّاب [11] :»:... او را بنده اي صابر يافتيم. او که همواره رو به درگاه ما داشت چه نيکو بنده اي بود».

همچنين زندگي آن امام بزرگ از نظر تحمل مشکلات به زندگاني امام حسين عليه السلام نيز همسان دانسته شده است. [12] از مشکلات و دردهاي طاقت فرسا و رنجهاي فوق حدّ طاقت بشري امام حسين عليه السلام در آن دوره از تاريخ اسلام، اين بود که يکباره همه چيز دگرگون شد و همه تعاليم و اصول اسلام زير پاي حکومتهاي بيداد پايمال گرديد، و عدالت نابود گشت، و مي رفت که اسلام و کوششهاي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام يکباره نابود شود و اثري از آنها بر جاي نماند. امام حسين عليه السلام با اين دردها و رنجها در دوره حيات خويش روبرو گرديد، و سرانجام با صحنه عاشورا و پي افکني آن تراژدي بزرگ، خود و همه عزيزان خود را قرباني کرد. امام قائم عليه السلام، نيز چون جد بزرگوار خود امام حسين عليه السلام با دردها و مصيبتهاي عظيمي روبرو است.

امام مهدي عليه السلام در دعايي، از آتش درون و انبوه رنجهاي خويش ‍ پرده برمي دارد، و سوز و شور و اشتياق و انتظار وصف ناپذير خود را براي نجات انسانيت مظلوم و بشريت در بند چنين ترسيم مي کند:

امام مهدي عليه السلام:

«... الهي الهي، اين اين کفايتک التي هي نصرة المستضعفين من الانام، و اين اين عنايتک التي هي جنة المستهدفين لجور الايام. الي الي بها يا رب نجني من القوم الظالمين. اني مسني الضر و انت ارحم الراحمين. مولاي تري تحيري في امري، و تقلبي في ضري، و انطواي علي حرقة قلبي، و حرارة صدري، فصلّ يا رب علي محمد و آل محمد و جدلي يا رب بما انت اهله، فرجا و مخرجا، و يسرلي يا رب نحو البشري منهجا...» [13] .

-... خداوندا! خداوندا! کجاست؟ کفايت تو (بندگانت را) که همان ياريگر مستضعفان است.

و کجاست؟ کجاست؟ عنايت تو که سپر هدف قرار گرفتگان بيداد روزگاران است. (اين کفايت و عنايت را) اي پروردگار به من ارزاني دار؟

و مرا از ستمکاران رهايي بخش، به من زيان رسيده است و تو مهربان ترين مهرباني اي مولاي من! سرگرداني مرا در کارم و گرفتاريم را در آزارها مي بيني، و مي نگري که با آتش دل و سوز سينه در هم آميخته ام. پس اي خداوند بر محمد و آل محمد درود فرست، و به شايستگي خود، رهايي و گشايشي ببخشاي، و راه رسيدن به مژده ها و شاديها را بگشاي...

امام، سراپا شوق و عشق به نجات انسان و چشم به راه گشايش و فرج در کار محرومان و مستضعفان، همواره و هر روزه و هر شب، در سوز اين انتظار و اشتياق شعله ور است، و دل درياسان او کانون فروزان اين شورها و احساسهاي الهي انساني است. او همواره در اين انتظار بسر مي برد، و اين ويژگي انتظار اوست، و شور و انتظاري با اين ابعاد و ژرفايي و عالمگستري ويژه روان و دل بيکرانه اوست.

امام مهدي عليه السلام در دعايي ديگر از انتظار سوزان و دل آتشين خود چنين حکايت مي کند، و در دعاي دست (قنوت نماز) چنين مي گويد:

«... اللهم صلي علي محمد و آل محمد، و أکرم اوليائک بانجاز وعدک، و بلغهم درک ما يأملون من نصرک... و انّ الغاية عندنا قد تناهت، و انا لغضبک غاضبون، و علي نصر الحق متعاصبون، و الي ورود امرک مشتاقون، و لا نجاز وعدک مرتقبون، و لحلول و عيدک با عدائک متوقعون. اللهم فأذن بذلک و افتح طرقاته، و سهّل خروجه، و وطّي ء مسالکه، و أشرع شرائعه، و ايد جنوده، و اعوانه، و بادر بأسک القوم الظالمين وابسط سيف نقمتک علي اعدائک المعاندين و خذ بالثار انک جواد مکّار» [14] .

-... پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست، و دوستانت را با تحقق وعده هايت گرامي دار، و ايشان را به آرزوهايي که به کمک تو داشتند برسان... زيرا که مهلت (و دوران جباران و ستمگران) در نظر ما به آخر رسيد، و ما براي خشم تو خشمگينيم و در ياري حق کوشاييم، و به صدور فرمان تو اشتياق داريم، و تحقق وعده هايت را انتظار مي کشيم، و چشم دوخته ايم تا بيمهايي را که به دشمنانت دادي بر آنان فرود آيد. خداوندا! به اين (قيام و شورش عليه جباران و واژگوني نظامهاي بيداد و کفر) اذن بده، و راههايش را بگشاي، و انجام آن را آسان گردان، و روشهاي آن را آماده ساز، و برنامه هايش را به ما بياموز، و سپاهيان و ياوران آن را تأييد رسان. و قدرتت را به ستمگران زود بنمايان، و شمشير انتقامت را بر سر دشمنان کينه توز فرود آر، و به خونخواهي برخيز، که تو بخشنده اي و محو کننده نيرنگ نيرنگ بازاني.

از اين رو امام مهدي عليه السلام، همواره فرج خود را - که فرج در کار اجتماعات و انسانها است - از خدا مي طلبد و چنين مي گويد:

«... يا نور النور يا مدبر الأمور... و اجعل لي و لشيعتي من الضيق فرجا، و من الهم مخرجا، و اوسع لنا النهج، و اطلق لنا من عندک ما يفرج...» [15] .

-... اي نور روشنيها و اي تدبير کننده کارها... براي من و براي پيروانم در تنگناها گشايشي قرار بده، و از اندوهها راه نجاتي فراهم ساز. راه را براي ما گشاده گردان، و از نزد خود چيزي بر ما ارزاني دار، که فرج ساز باشد...

نيز آن امام بزرگ مي گويد:

«اللهم انجز لي ما وعدتني... و عجل فرجي... واجعل لي من لدنک سلطانا نصيرا، وافتح لي فتحا مبينا...» [16] .

خداوندا! وعده هايي را که به من دادي تحقق بخش... و فرج مرا زود برسان... و به من قدرت و نصرت ببخشاي، و فتح بزرگ را نصيبم گردان...

انتظار امام مهدي عليه السلام، به انتظار و اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام مانند شده است.

«حضرت يعقوب پيامبر عليه السلام منتظر فرج در کار خويش و پايان دوران رنج آور و اندوهبار هجران حضرت يوسف عليه السلام بود و مي گفت: «و لا تيأسوا من روح الله انه لا ييأس من روح الله الا القوم الکافرون [17] »: از کارگشايي و آسايش رساني خدا نوميد مباشيد، که تنها کافران از آسايش الهي نوميد مي شوند». قائم آل محمد عليه السلام نيز چشم به راه دارد و همواره در حالت انتظار بسر مي برد» [18] .

شور و سوز دل يعقوب پيامبر عليه السلام و آتش اشتياق ديدار حضرت يوسف عليه السلام که در دل او زبانه کشيد و سراپاي وجود او را سوزاند، مثل و نمونه براي همه شوقها و عشقها و سوز و گدازهاي ژرف گرفته شد، و همه فراقها و دوريها و هجرانها و شوقها به اين شوق مانند گرديد. حضرت امام حسين عليه السلام شوق خويش به ديدار پدرانش را به اشتياق حضرت يعقوب عليه السلام به يوسف عليه السلام تشبيه مي کند. در خطبه شب هشتم ذي الحجة: «... و ما او لهني الي اسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف [19] »... آتش عشق ديدار نياکانم چون اشتياق يعقوب به يوسف، در دلم زبانه مي کشد...»

اکنون امام موعود عليه السلام، به ظهور خود و گشايش در کار انسانها و نجات همه دربند کشيدگان و سامانيابي زندگي همه محرومان، چنين شوق و اشتياق و انتظاري دارد. بنابراين امام مهدي عليه السلام، چنانکه امام «منتظر» (به فتح) است، و مردمان همه در انتظار قيام و انقلاب اويند، امام «منتظر» (به کسر) نيز هست، زيرا که او خود بيش از هر منتظر شيفته و شيداي ديگري، در انتظار فرا رسيدن ايام خدايي و خجسته رستاخيز خويش و انجام رسالت الهي خود است.

در دعاهايي که درباره آن امام بزرگ رسيده است، او را «منتظر» نيز خوانده اند، و با اين خصلت والا ياد کرده اند:

«اللهم صل وليک، المنتظر امرک، المنتظر لفرج اوليائک...» [20] .

خدايا بر ولي خود درود فرست، او که منتظر دستور تو است، و چشم به راه گشايش در کار دوستان تو...

و در دعايي ديگر نيز رسيده است:

«... اللهم... وثبتني علي طاعة ولي امرک، الذي سترته عن خلقک، فباذنک غاب عن بريتک، و امرک ينتظر.» [21] ..

...بار خدايا... مرا در پيروزي از ولي امر خود - که از ديده هاي پنهانش ‍ داشتي - استواردار. او به اجازه تو از ديد مردمان پنهان گرديد، و همواره در انتظار امر تو است.


پاورقي

[1] «تحف العقول» / 324.

[2] «مکيال المکارم» 1/94 و 53.

[3] «ميکال المکارم» 1/94 و 53.

[4] «ميکال المکارم» 1/454.

[5] «بحار» 53/178. و در «ميکال المکارم» 1/52، «سأنا» آمده است.

[6] «نهج البلاغه»، 95؛ «الحياة» 2/258.

[7] «نهج البلاغه» / 971.

[8] «تحف العقول» / 172؛ «الحياة» 2/32.

[9] «بحار» 85/232 چاپ: مکتبة الاسلاميه، تهران؛ «ميکال المکارم» 2/90 - 91.

[10] «مکيال المکارم» 1/218.

[11] «الصحيفة المهدية» / 35 - 36.

[12] «مکيال المکارم» 1/218.

[13] «الصحيفة المهدية» / 35 - 36.

[14] «بحار» 85/233؛ «الصحيفة المهدية»، / 52 - 53؛

«ميکال المکارم» 2/21. با اختلاف اندکي در پاره اي از کلمات.

[15] «الصحيفة المهدية» / 115.

[16] «الصحيفة المهدية»/ 115.

[17] سوره يوسف (12): 87.

[18] «مکيال المکارم» 1/186.

[19] «نفس المهموم» / 87، حاج سيخ عباس قمي، چاپ حاج عبدالرحيم.

[20] «نفس المهموم» / 87، حاج سيخ عباس قمي، چاپ حاج عبدالرحيم.

[21] «مکيال المکارم»2/81.