کنار گذاشتن اصول و چنگ زدن به فروع
از نابسامانيهاي عميق و زيانبار در دوران پيش از ظهور، غفلت از مسائل اصولي زيربناها و علل و عوامل اصلي صلاح و فساد در جامعه ها است. انسانها به مسائل کم اهميت و فرعي مي پردازند و از مسائل مهم و اصلي غافلند. قشري گري و ظاهرآرايي شيوه رسمي در کارها است از اين رو مشکلات مردم برطرف نمي شود و کارها به صورت ريشه اي و زيربنايي سامان نمي يابد.
امام علي عليه السلام:
«... المتشتته غدا عن الاصل، النازلة بالفرع المؤ ملة الفتح من غير جهته...» [1] .
... (مردمان در روزگاران پيش از ظهور) از اصول (و مسائل زيربنايي) فاصله مي گيرند، و به فروع (و مسائل کم اهميت) مي گرايند، و اميد پيروزي دارند از غير راه آن...
اجتماعات اسلامي و حتي شيعي دچار سرگرداني و سردرگمي است، راهها و معيارهاي اصلي را نمي شناسد، و به مسائل فرعي و سطحي مي پردازد، از امور بنيادي در جامعه و مسائل زيربنايي (چون مسئله حکومت و عدالت اجتماعي) غفلت مي ورزد، و به مسائل فرعي و اجراي احکام فرعي و ظاهري و صوري اسلامي مي پردازد. به مسائل کم اهميت توجه مي کند و درباره مکيدن خون محرومان توسط عده اي دنياطلب و استثمارگر و خيانتهاي بزرگ و فراگير اقتصادي چاره اي نمي انديشند و بضرورت اين چنين امت و ملتي پيروزي و استواري را مي خواهند اما راه آن را فراموش کرده اند.
اينها بود اندکي از ويژگيهاي اجتماعات و انسانهاي پيش از ظهور و دوران جاهليت آخرالزمان. و اين رفتارها و معيارها مايه تزلزل، بي ثباتي، ناامني، فساد، تباهي و مرگ واقعي حيات فردي و اجتماعي است. زندگي در اجتماعاتي اين چنين، همگام با مرگ تدريجي است. زندگي در اجتماعاتي که افراد در تضاد و ناسازگاريند، و هر کس کمر به دريدن و خوردن انسان ديگري بسته است، هر نزديکي و دوستي فريبکارانه و صوري است، هر رابطه بر اساس ماديات و استفاده اين دنيايي است، هر کس به خود و آسايش خود مي انديشد، معيار حقي در کار نيست، ارزشهاي معنوي و انساني ملاک کارها نيست، انسانها حرمتي ندارند، ايمان و اخلاق و معنويت ارزشي ندارد، مؤ منان و انديشمندان عزيز نيستند، بلکه سرمايه داران و مال اندوزان مورد احترامند، انواع فسادها رواج دارد، بي عدالتي و بي انصافي شيوه عمومي است. در چنين دوره و زمانه ناهنجار و ناانساني زندگي سراسر مرگ است، درد و رنج است که به دست امام منجي همه اين علل و عوامل و راه و روشهاي مرگ زا و ويرانگر نابود مي گردد، و اصول و آرمانهاي حياتبخش جايگزين اين امور مي شود، و زندگي به حيات واقعي دست مي يابد. و روزگار اصالت زندگي و زندگيهاي راستين فرا مي رسد.
پاورقي
[1] بحار، 51/122.