بازگشت

سامان يابي زندگي


در اين روزگاران، آدميان به طور طبيعي زنده اند يعني از ويژگيهاي صوري حيات بهره مند هستند، ليکن جامعه بشري، با توجه به عمق معناي حيات، بويژه در ابعاد باطني حيات انساني، دچار مرگي تدرجي و دردآور است.

حيات انساني، با زندگي و حيات حيواني تفاوتي ژرف و گسترده دارد، به گستردگي تفاوت جهان آدميان و عالم حيوانات. فاصله و تفاوت اين دو حيات، در بعد فيزيکي و مادي آن نيست، زيرا که همه موجودات زنده، سه مشخصه اصلي حيات يعني تغذيه، رشد و توليد مثل را دارند. در اين مشخصات، همه موجودات زنده مشترکند، و کوچکترين آنها يعني انسان و حيوانات، در اين سه مشخصه همانند و همسانند. اما حيات اصلي، حيات باطني و زندگي روحي و عقلاني است. و اين بخش دوم حيات انساني است، بلکه اصل و باطن حيات انسان اين حيات است، و امتياز عالم انسان از عالم حيوانات که از زندگيي استوارتر، طولاني تر و آسيب ناپذيرتر برخوردارند.

حيواناتي که دهها سال زندگي مي کنند، و تغذيه اي چندين برابر افراد انساني دارند، و کمتر دچار بيماري و کاهش و فرسايش مي گردند، و قدرت و تواني بسيار بيشتر از انسان دارند، و از حيات صوري برتر و نيرومندتري بهره مند هستند. بنابراين، ارزش و عظمت حيات انساني، به حيات باطني و انساني و معنوي آنان دست نخورده و بيکار گذاشته شده و استعدادهاي ژرف و درياسان روح آدمي از قوه به فعل راه نيافته است. و در نتيجه انسان به عالم حيات انساني گام ننهاده است؟

براستي مي توان گفت: که آدمي از حيات ويژه انساني در طول تاريخ و در دوران عمر نسبتا طولاني انسان، چندان بهره اي نگرفته است، و انسان، با همه کهنسالي، جز ساليان اندکي و محدود و نااستوار و در دوره هاي بسيار کوتاهي - از مجموعه حيات تاريخي خود - انسان نزيسته است، و حيات فردي و اجتماعي انساني نداشته است، و در تقسيم بندي مرگ و حيات انساني (نه حيواني) انسان، براستي مرده بوده است.

با نگرشي دقيق تر در مشخصات حيات مادي انساني نيز به نتيجه هاي دردآوري مي رسيم. بگذاريم از اينکه انسان به تعالي معنوي راه نيافت و نيروهاي نهفته باطني او شکوفا نگرديد؛ در همين حيات تني و زيست مادي نيز شرايط لازم و زمينه مناسب در اختيار همه انسانها قرار نگرفت. در کدام ناکجاآباد، زمينه رشد يافتند و مسائل حيات تني و مادي و آنان در کجا حل شد. در قرن حاضر که اوج شکوفايي تمدنهاي ظاهري بشري است، کجا ابزار زيست مادي، براي همه انسانها و در همه اجتماعات فراهم گرديده است؟ آمارها، حقايق دردناکي را بازگو مي کند، و از گرسنگيهاي پنهان و آشکار اکثريت قاطع بشريت، و سيري و شادخواري اقليتها، پرده بر مي دارد.

در اين ارتباط موضوع ديگري نيز قابل دقتي در خور است، و آن اين است که دو بخش حيات انسان (بخش حيات حيواني و تني و بخش حيات انساني و روحي) پيوندي ناگسستني دارند، و داراي تأثير و تأثري متقابلند. چگونگي حيات مادي و تني در حيات معنوي و روحي تأثيري ژرف مي گذارد، و رشد و تکامل معنوي را سرعت مي بخشد يا ناممکن مي سازد [1] .

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله:

«اللهم بارک لنا في الخبز و لا تفرق بيننا و بينه، فلولا الخبز ما صلينا، و لا صمنا، و لا ادينا فرائض ربنا...» [2] .

- اي خدا! در نان ما برکت قرار داده، ميان ما و نان جدايي مينداز، اگر نان (ماده غذايي، وسايل حيات و معيشت) نباشد، نمي توانيم نماز بخوانيم، نه روزه بگيريم، و نه ديگر واجبات الهي را بجا آوريم.

با توجه به اين جهات، عمق فاجعه بيشتر مي شود، و مشخص مي گردد که انسان از آنچه بايد در اختيار داشته باشد چقدر فاصله داشته، و از شرايط و زمينه هاي لازم براي رشد حيات خود، فرسنگها دور نگهداشته شده است.

در پرتو اين بررسيها، از برخي دوره هاي گذرا و کوتاه حکومتهاي پيامبران سلف عليه السلام در دوران حکومت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله چهار سال خلافت امام علي عليه السلام - در قلمرو محدود خلافت اسلامي - که بگذريم، انسان همواره در اثر ظلم و بي عدالتي و فساد و تباهيهاي مادي و معنوي و زندگي در نظامهاي آکل و مأکولي طبقاتي و استکباري، در حقيقت از نعمت حيات شايسته - در همه ابعاد - محروم بوده است. توده هاي انساني سراسر عمر خود را در خدمت اجباري و اضطراري صاحبان قدرت اقتصادي و سياسي و نظامي گذراندند، و آزادي و اختيار و قدرت انتخاب نداشتند، نه توان آن داشتند که به خود بينديشند و راه خود را به دلخواه انتخاب کنند، و نه توانستند با کوشش و تلاش ‍ حاصل دسترنج کار خود را به دست آورند، و نه امکان يافتند نيازهاي زندگي خويش را تأمين کنند، و نه شرايط رشد و پيشرفت فرزندان خود را فراهم سازند، و نه فرصت و فراغتي يافتند که به خويشتن خويش و ابعاد حيات باطني خويش بپردازند، و براي اصلاح و تکامل آن بکوشند، و نه نشاطي يافتند که آسايش و لذت زندگي را درک کنند؟ اين زندگي و زنده بودن چه معنايي دارد؟ و چه خواهد بود؟

فشار شرايط تحميلي زندگي، محدوديتهاي ساختگي محيطهاي کاري، شرايط توانفرساي زندگي ماشيني، تحميل راه و روش فکر و انديشه هاي ناخواسته از طريق وسايل ارتباط جمعي و فرهنگي، تسلط نظامهاي طبقاتي، حاکميت معيارهاي سرمايه داري و هزاران هزار مانع اقتصادي، سياسي و فرهنگي ديگر، آدمي را از خود بيگانه کرد، و حيات واقعي او را به حيات حيواني - در سطحي پايين و ناقص - بدل ساخت.

با توجه به اين سرگذشت غمبار زندگي انسان، و تلاشهاي نافرجام او در پهنه زندگي، به اصالت و ارزش وعده هاي الهي پي مي بريم، که به حيات زندگي، و حيات انسانيتها، نويد داده است:

قرآن کريم:

«اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها...» [3] .

- بدانيد که خدا زمين را پس از مردنش زنده مي کند...

و امام باقر عليه السلام اين مرگ و حيات را به مرگ و حيات انسان و انسانيتها تفسير کرده است.

«في قول الله - عزوجل -: اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها. قال: يحييها الله - عزوجل - بالقائم بعد موتها يعني بموتها موت اهلها...» [4] .

- امام باقر عليه السلام درباره اين آيه قرآن: «بدانيد خدا زمين را پس از مردنش زنده مي کند» فرمود: خداوند متعال زمين را پس از مردنش به دست قائم عليه السلام زنده مي کند. و منظور از مرگ زمين مرگ انسانهاي روي زمين است...

امام حسين عليه السلام:

«منا اثنا عشر مهديا... و اخرهم التاسع من ولدي و هو القائم بالحق، يحيي الله به الارض بعد موتها...» [5] .

- در خاندان ما دوازده مهدي است... آخر آنان نهمين فرزند من است که به حق قيام کند، و خداوند زمين مرده را به دست او زنده کند...

امام صادق عليه السلام:

«اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها... اي يحييها الله بعدل القائم عند ظهوره بعد موتها بجور ائمة الضلال...» [6] .

- (منظور از آيه) «بدانيد که خداوند زمين را پس از مردنش زنده مي گرداند...» اينست که خداوند زمين را با عدل قائم در رستاخيز ظهور او زنده مي گرداند، پس از آنکه از ستم فرمانروايان ضلالت مرده باشد...

در زيارتهايي که درباره حضرت مهدي عليه السلام رسيده است به زندگي

وماک اصيل و درست انسان در پرتو فروغ جاودانه تعاليم امام مهدي عليه السلام اشاره رفته است:

«...السلام علي ربيع الانام، و نضرة الايام...» [7] .

-...سلام بر بهاران زندگي مردمان و طراوت روزگاران...

مرگ و حيات زمين در ارتباط با مرگ و حيات ساکنان زمين است، يعني مرگ انسانها و انسانيتها، و گرنه حيات زمين بدون توجه به اهل آن، در اين دوران، رشدي ويژه و چشمگير يافته است، مزارع احيا شده، منابع استخراج گرديده است، از درياها بهره گرفتند و از فضا و جو زمين نيز استفاده کردند.

تعبيرات ديگري نيز از اين حقيقت ياد شده درباره حيات انساني، در قرآن کريم و احاديث آمده است، چون تعبير «روز» و «آب». روز با زندگي روشن و گرم ارتباط دارد و شب با زندگي تاريک و سرد. روز به دوران عدالت بنياد ظهور تفسير شده و شب به روزگار ستم بنياد حکومتهاي طاغوتي دوران پيش از ظهور.

امام باقر عليه السلام:

«محمد بن مسلم: سألت ابا جعفر عليه السلام عن قول الله تعالي: «والليل اذا يغشي»، قال: الليل في هذا الموضع، الثاني، غش ‍ اميرالمؤ منين في دولته التي جرت له عليه... «النهار اذا تجلي» النهار هو القائم منا اهل البيت، اذا قام تغلب دولته الباطل.» [8] .

- محمد بن مسلم (راوي معروف) مي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم: مقصود از آيه «واليل اذا يغشي» (سوگند به شب، هنگامي که فرو پوشد همه چيز را) چيست؟ فرمود: شب، اشاره به آن است که سد راه علي عليه السلام شد و (فروغ روشني بخش حکومت قرآني) او را فرو پوشاند. «والنهار اذا تجلي» (سوگند به روز، هنگامي که آشکار شود)، روز، اشاره به قائم ماست، که چون خروج کند، دولتش به همه دولتهاي باطل چيرگي يابد.

همچنين تعبير «آب» و از دست دادن آن و دستيابي به آب گوارا و زلال، تعبير نمادين (سمبليک) و لطيف از وضع انسان در روزگاران پيش از ظهور است:

امام کاظم عليه السلام:

«علي بن جعفر عن اخيه قال: قلت له: ما تأويل هذه الاية:«قل أرأيتم ان اصبح ماؤ کم غورا فمن ياتيکم بماء معين [9] ؟. قال: اذا فقدتم امامکم قم ياتيکم بامام جديد.» [10] .

- علي بن جعفر برادران امام کاظم عليه السلام مي گويد: به امام گفتم تأويل اين آيه چيست؟ «قل ارأيتم ان اصبح ماؤ کم غورا فمن يأتيکم بماء معين»: بگو اگر آبتان در زمين فرو رود، چه کسي شما را آب روان خواهد داد»؟ امام فرمود: يعني هرگاه امامتان را از دست داديد، کيست که امام ديگري براي شما بيآورد؟

اين دو تعبير درباره حضور و ظهور امامت در جامعه يعني تعبير آب و روز، تعبيري بسيار گويا است، و ترسيمگر چگونگي حيات انساني است در دوران پيش از ظهور و پس از آن. زندگي انسان پيش از ظهور، زندگي در کوير خشک و بي آب زندگي است يا چون زندگي در شب تاريکي است که راه از چاه بازشناخته نمي شود. زندگي بدون عنصر حياتي آب، همآغوش زوال و نابودي است چنانکه زندگي در شب، پويايي و تپش زندگي را ندارد و ايستايي و بي تحرکي بر آن حاکم است. انسان در شب بايد پلکها را برهم نهد و از فعاليت و کار دست بشويد و به انتظار سپيده و روشني به سر برد. و بدينسان و با اين تعبير وضع زندگي انسان، در روزگاران پيش از ظهور امام و راهنما، تبيين گشته است.

اکنون براي اينکه مقصود از پديده حيات در بعد انساني آن بخوبي روشن گردد، و مرگ انسانيتها بهتر لمس شود، ويژگيهاي اجتماعات و انسانها را در دوران پيش از ظهور از زبان احاديث مي آوريم، تا آشکار شود که امام مهدي عليه السلام چه برنامه هايي را عرضه مي کند، و با چه راه و روشهايي مي ستيزد، و چه اصولي جايگزين آنها مي سازد، و چسان به حيات فرسوده و متزلزل انساني جاني تازه مي بخشد، تا انسانها در پرتو تعاليم آن امام، حيات نوين و پويا را از نو آغاز کنند.


پاورقي

[1] براي اين موضوع مهم: (ارتباط دو بعد حيات)، به «الحياة» 3/221 به

بعد مراجعه شود.

[2] «کافي» 5/73 و 6/288.

[3] سوره حديد (75): 17.

[4] «بحار» 51/54.

[5] «کمال الدين» 1/317.

[6] «غيبت نعماني» /25.

[7] «مفاتيح الجنان» /531.

[8] «بحار» 5/49.

[9] سوره ملک (67): 30.

[10] سوره ملک (67): 30.