بازگشت

رشد تربيت انساني


تکامل تربيت و بلوغ روحي انسان نيز از جمله برنامه هاي مهم قيام امام مهدي عليه السلام است. برنامه هاي امام همه در اين ارتباط است و به اين هدف نظر دارد.

روشن است که جزء اصلي در تشکيل اجتماع صالح انساني، خود انسان است. انسان محور اصلي برنامه ريزيها، قوانين، علوم و ديگر مسائل جامعه بشري است. اصلاحات و تحولات و انقلابها، نخست بايد از درون انسان آغاز گردد، و در حوزه وجودي او صورت گيرد، و سپس به برون جامعه سرايت کند. اقتصاد، سياست، جنگ، صلح، اخلاق، ضداخلاق، ارزشها، ضد ارزشها، خوشبختي، بدبختي، ايثار، خودخواهي، مهرورزي، نظم، بي نظمي و... همه و همه به انسان باز مي گردد. بهترين برنامه ها و آموزشها، بايد به دست انسانهاي شايسته اجرا شود و گرنه سودي نمي بخشد و تحولي نمي آفريند. بهترين قوانين، بهترين مجريان را مي طلبد. از اين رو، ساختن انسان و پرورش و رشد انسانيت انسان و تربيت اصولي افراد انساني، مقدمه اصلي تشکيل هر نظام صالح و انساني است. و همين همواره هدف نخستين مصلحان واقع گرا و انسان شناس است.

امام مهدي عليه السلام، از اين نقطه زيربنايي آغاز مي کند، تا برنامه هاي ديگر او شايستگي انجام يابد، و زمينه ها و شرايط و عوامل اصلي صلاح، شايستگي، بساماني، رفاه، عدالت، دادگري، قانون شناسي، تعهدپذيري، مهرورزي، محبت، ايثار و فداکاري در سطح جامعه ها پديدار گردد.

امام علي عليه السلام:

«...ولو قد قام قائمنا لذهبت الشحناء من قلوب العباد...» [1] .

-... چون قائم ما قيام کند، کينه ها از دلها بيرون رود...

کينه توزي، سرشتي شيطاني و ناانساني است. و زمينه بيشترين ناسازگاريهاي اجتماعي همين سرشت است، و از نابخردي و پايين بودن سطح فرهنگ انساني سرچشمه مي گيرد. با رشد تربيت و تکامل عقل کينه ها به محبت و دوستي تبديل مي شود، و روابط اجتماعي بر اصل انساندوستي و نوع خواهي استوار مي گردد، محبت در سطح جامعه بشري گسترش مي يابد، و آرمان ديرينه انسان دوستان و جامعه شناسان - يعني گسترش دوستي به سراسر جامعه بشري - تحقق مي يابد.

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وسلم:

«... و يقسم المال بالسويه، ويجعل الله الغني في قلوب هذه الامة...» [2] .

-... مهدي اموال را برابر تقسيم مي کند، و خداوند بي نيازي و غنا را در دلهاي اين امت پديد آورد...

دوري از آزمندي و مال اندوزي نخست، پديده اي روحي و باطني است. انسانها در باطن و روح حريص و آزمند مي گردند، آنگاه در خارج به تجاوز کاريهاي اقتصادي و ظلم و ستمهاي مالي دست مي يازند. اين است که مشکل بزرگ گذشته و اکنون و آينده بشريت، يعني سرمايه داري و حب مال، نخست پديده اي رواني است و از روح و باطن حريص آدمي سرچشمه مي گيرد. ميل و گرايش دروني انسانها، موجب تجاوز به حقوق و استثمار و ستمهاي فراگير اقتصادي مي گردد. اين بيماري باطني و روحي انسان، تا از درون انسان، درمان نگردد، و ريشه هاي آن از ژرفاي انديشه ها بر نيآيد، تحميل شيوه ها و روشهايي از بيرون، براي کنترل آن، نتيجه چنداني ندارد، و اگر داشته باشد دراز مدت و پايدار نيست. تجربه هاي پياپي و مکرر تاريخ اين موضوع را به روشني ثابت کرده است. و همه نابسامانيها و ناتوانيها در کار جامعه سازي از اين نقطه حساس آغاز گرديده است، که محور اصلي فراموش شده و سرچشمه آلودگي ناديده گرفته شده است. پس اينکه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم درباره انسانهاي رستاخيز ظهور به اين مضمون مي فرمايد که «روح و روان مردم تربيت مي شود، و چشم باطن سير مي شود، و به لطف الهي حس بي نيازي در انسانها پديد مي آيد»، براي توجه دادن به همين جهت اصلي است در آن انقلاب. و همين است که آن انقلاب مانند ديگر انقلابها عقيم و نافرجام نمي گردد، زيرا که دردها را به صورتي اصولي درمان مي کند، و خاستگاهها و سرچشمه هاي اصلي فساد و صلاح را نيک مي شناسد، و براي اصلاح آنها درست و دقيق اقدام مي کند.

امام علي عليه السلام:

«... واعلموا انکم ان اتبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول، فتداويتم من العمي و الصمم و البکم...» [3] .

-... بدانيد اگر شما از انقلابگر مشرق پيروي کنيد، او شما را به راه و روش ‍ پيامبر راهنمايي مي کند، و از بيماري کوري و کري و گنگي نجات مي دهد.

طبيعي است که منظور درمان کور و کري و گنگي بدني نيست، بلکه تداوي روحي است که انسانها مي يابند، و چشم و گوش و زبان روحشان گشوده مي شود، و بدون مانع و سرگشتگي، روش درست زندگي را کشف مي کنند، و مسئوليتها و تعهدهاي اجتماعي و خانوادگي و فردي خويش را نيک مي شناسند، و راه را از بيراهه تميز مي دهند. و در همه بخشها و مسائل زندگي تکليف شناس و متعهد خواهند بود.

امام باقر عليه السلام:

«اذا قام قائمنا وضع يده علي رؤ وس العباد... و اکمل به اخلاقهم.» [4] .

- هنگامي که قائم رستاخيز کند، خداوند قواي فکري مردمان را تمرکز دهد... و اخلاق آنان را تکامل بخشد.

در بخش «رفاه اقتصادي» ياد کرديم که دوران ظهور، روزگار بي نيازي اقتصادي است، بيشتر رقابتهاي ناسالم و غير انساني از نياز داشتن و فقر و غنا و محروميت و شادخواري بر مي خيزد و عامل تضاد و درگيري مي گردد. هنگامي که رفاه اقتصادي براي همه حاصل آمد و اقتصاد جامعه سامان يافت، رقابتها سالم مي گردد و فعاليتهاي اقتصادي و توليد و توزيع در حدّ بالا صورت مي گيرد، باانگيزه هاي معنوي و هدف خدمت به جامعه و مردم. بر مجموع روابط اجتماعي حس برادري انساني سايه مي گسترد، و محيط کار و تلاش به محيط پيشدستي براي رسيدن به کمالات انساني تبديل مي شود، و حرکت اقتصادي جامعه جهتي الهي - انساني مي يابد.

امام باقر عليه السلام:

«قيل لابي جعفر الباقر عليه السلام: انّ اصحابنا بالکوفة جماعة کثيرة، فلو امرتهم لاطاعوک واتبعوک. فقال: يجيي ء احدهم الي کيس اخيه فيأخذ منه حاجته؟ فقال: لا. قال: فهم بدمائهم ابخل. ثم قال: ان الناس في هدنة نناکحهم و نوارثهم و نقيم عليهم الحدود و نؤ دي اماناتهم، حتي اذا قام القائم جاءت المزاملة، ويأتي الرجل الي کيس اخيه فيأخذ حاجته لايمنعه.» [5] .

- برخي از شيعيان، به امام باقر گفتند: ما در کوفه گروه بسياري هستيم. اگر تو فرمان دهي، همه فرمان برند و پشت سر تو بيايند. گفت: «آيا چنين هست که يکي از اين گروه بيايد و آنچه نياز دارد از جيب ديگري بردارد؟». گفتند: «نه». فرمود پس اين گروه (که براي دادن مال به يکديگر اين گونه بخل ورزند) براي دادن خون خويش (در راه اصلاح جامعه و احقاق حق ديگران) بخيل تر خواهند بود!». آنگاه فرمود: «مردم هم اکنون آسوده اند که در حال توقف حرکت تربيتي اسلام به سر مي برند». از مردم همسر مي گيريم و به آنان همسر مي دهيم. از يکديگر ارث مي بريم. حدود را اقامه مي کنيم. امانت را باز مي گردانيم (يعني زندگي مردم در همين حد است و نه کاملا اسلامي)، اما به هنگام رستاخيز قائم، آنچه هست دوستي و يگانگي است، تا آنجا که هر کس، هر چه نياز دارد، از جيب آن ديگري بر مي دارد بدون هيچ ممانعتي.

«مزاملة»، رفاقت و دوستي خالص است، از: ««زامله اي صار عديله علي البعير:» با او رفاقت و دوستي کرد، يعني همسان او شد و نشستن در يک طرف کجاوه». پس در دوران ظهور رفاقت و دوستي چنان صادقانه انجام گيرد که همه همسطح و همسان يکديگر زندگي کنند، و مانند دو تن که در دو طرف شتر نشسته اند و متعادل قرار گرفته اند، همگان در مسائل و امور مربوط به معيشت و زندگي و حيات اينگونه تعادلي داشته باشند.

و اين، حد بسيار متعالي تکامل اخلاق اجتماعي و تربيت آدمي است، که از محدوده خواستهاي شخصي و بستگيهاي مادي بگذرد. و روابط به چنين تعادل و توازني برسد، و محبت و دوستي معيار در روابط اجتماعي گردد، و اين روش ارزشمند در سطح اجتماع گسترش يابد.

در رستاخيز ظهور، انسان در اوج تربيت خويش به پايگاهي مي رسد که تصور آن در دنياي کنوني دشوار است. در بحران تضادها و کشمکشهاي مادي حاکم بر اجتماعات بشري، تصور اجتماعي که مردم آن در روابط اجتماعي، در داد و ستدها، کارخانه ها، مزارع براي سودکار نکنند، و معيار پيوندهاي گروهي و جمعي را مبتني بر اصل سوددهي و سودآوري ندانند، بلکه همه با هم دوست و برادر باشند، و بر اساس برادري و دوستي انساني به همکاري و مبادله و تلاش بپردازند، آسان به نظر نمي رسد. ليکن استعداد فوق العاده انسان در تربيت پذيري و وجود نمونه هاي بسيار والا و کاملي از اين دست انسانها در همه اجتماعات، موضوع را آسان و ممکن مي سازد، بويژه با توجه به عمق و اصالت شيوه هاي الهي و انسان شناسانه امام مهدي عليه السلام، و ژرفاي نفوذ سخن و کلام آن رهبر وارسته و خدايي. با بررسي اين جوانب گوناگون، روشن مي شود که امکان دارد از همين انسانها، چنان افرادي شايسته ساخت، و راوبط اجتماعي را بر چنان معيارهايي والا بنا نهاد، و بخشهاي عظيمي از مشکلات جامعه انساني را از تربيت درست حلّ کرد.

انسانها اکنون نيز چنين زمينه ها و استعدادهاي تربيتي دارند، ليکن موانع بزرگي نيز بر سر راهشان نهاده شده است. مانع راه تربيت درست انسان حکومتها و مراکز سلطه و قدرت در اجتماعات هستند [6] سه اهرم ويرانگر يعني زر به دستان و زورمندان و تزويرگران نمي گذارند که رقابتها، تضادها، کشمکشها از ميان برود، و انسان به انسان نزديک شود، مساوي زندگي کند، رقابتها سالم گردد، تعهد و تکليف گرامي باشد، مهرورزي و دوستي فراگير شود، کينه توزي و دشمني رنگ ببازد.

حکومتهاي طاغوتي و قارونهاي بشري که يار و ياور يکديگرند، حيات و پايداري خويش را در گرو رشد تضادها و کشمکشها مي دانند، از اينرو انسانها را از يکديگر دور نگاه مي دارند، رقابتهاي صد در صد مادي پديد مي آورند، بازارهاي مصرف کاذب مي سازند، زراندوزي و مال پرستي را در ژرفاي دلها نفوذ مي دهند، و جامعه را به کام دل خويش مي سازند. در دوران ظهور که روزگار حرس بزرگ سرزمين زندگي است، اين موانع با شمشير از سر راه انسان برداشته مي شود، و مراکز و پايگاههاي تحميل فکر و روش بر انديشه ها ويران مي گردد. [7] ارتباط انسان با کار و کالا و زمين و سرمايه و سود، از چارچوب تحميلي معيارهاي فاسد سرمايه داري آزاد مي گردد، و کارگري و کارفرمايي و مزرعه داري و کشاورزي و... مفهوم ديگري به خود مي گيرد، و اينها همه در پرتو فرهنگ انساني و تعاليم مهدي امکان پذير است و تحقق خواهد پذيرفت.


پاورقي

[1] «منتخب الائر» /474.

[2] «بحار» 51/84.

[3] «بحار» 51/123.

[4] «بحار» 52/336.

[5] «اختصاص» /19؛ «در فجر ساحل» / 46.

[6] بايد نبودن چنان مربيان انسان سازي را که امام مهدي عليه السلام، تربيت

مي کند نيز جزء موانع بشمار آورد.

[7] فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش و ابزارهاي ديگر نشر انديشه و فکر از دست

سرمايه داران و حکومتهاي وابسته بيرون مي آيد.