بازگشت

عدالت اجتماعي اسلام


گسترش عدالت در سراسر گيتي و ريشه سوزي بيداد از همه آباديهاي زمين، در رأس آرمانهاي انقلاب امام مهدي عليه السلام قرار دارد، و از هدفهاي اساسي آن تحول عظيم جهاني است. اين حرکت سازنده سرآغاز اقدامات در آن انقلاب است. اين موضوع در احاديثي که درباره آن امام بزرگ رسيده است همواره بصراحت ياد شده است.

در احاديثي که درباره قيام مهدي عليه السلام آمده است دعوت به توحيد و مبارزه با شرک و کفر اعتقادي به اندازه ايجاد عدالت و اجراي آن، مورد تأکيد قرار نگرفته است. و علت شايد اين است که با تعاليم گذشته انبيا و تعاليم اسلام و تکامل علم انسانها به ماوراي طبيعت و خداي يکتا ايمان مي آورند و مباني ماده گرايي و مکاتب غير الهي شکست مي خورد و نوع جامعه هاي انساني داراي عقيده مذهبي و الهي مي گردند ليکن با اين وصف در آتش ظلم تبعيض، حقکشي، استثمار و روابط ناانساني مي سوزند، و با زندگي فاقد عدالت که در حقيقت شکنجه و مرگ تدريجي است دست بگريبانند. از اينرو، نياز عمده جامعه بشري برقراري عدالت و گسترش ‍ دادگري است و حاکميت روابط انساني بر جامعه. انسانها تشنه عدالتند و خواهان آرمان و ايدئولوژي و مکتبي که اين تشنگي را فرو بنشاند و آتش ‍ بيدادگري را خاموش کند، و عدالت راستين را در عينيت و عمل - در جامعه حاکم سازد، و گمشده بشريت را براي انسانها به ارمغان آورد، و آرمان توده ها را تحقق بخشد.

بنابراين، مشکل اصلي و نخستين آن منجي بزرگ انسان، مشکل خداباوري يا انکار خدا نيست، مشکل عبادت و پرستش نيست، مشکل گرايشهاي انحرافي ماده پرستي و الحادي نيست. [1] بلکه مشکل اصلي، بيداد و ستم جهانسوز و عالمگير است که بشريت را در کام خود فرو برده و در آتش ‍ خود سوزانده است، و مذهب و عقيده و آرمان و آزادي و معيشت و همه چيز او را نابود ساخته است، آتشي که نخست و در ظاهر به خرمن زيست فيزيکي و زندگي اين دنيايي انسان در طول تاريخ فرو افتاده و آن را يکپارچه نابود کرده است، و سپس بر اساس ارتباط حتمي و ضروري ماديت و معنويت حيات معنوي و متافيزيکي او را نيز تباه ساخته است.

ايجاد عدالت، اقدام اصلي و سرلوحه همه برنامه هاي امام منجي حضرت مهدي عليه السلام است، چنانکه اين اصل از نخستين هدفها و اصلي ترين برنامه هاي همه پيامبران بوده است، که در گذشته تاريخ اجتماعات و مردمان را بدان را خواندند و در راه تحقق آن فداکاريهاي فراوان کردند مي توان گفت بيشترين درگير و مبارزه پيامبران بر سر اجراي عدالت بوده است، و اصول شرايع آنان از آن جهت دچار موانع مي گشته و با کارشکنيهاي فراوان روبرو مي شده است که ماهيتي ظلم ستيز و دادگرايانه داشته است. وگرنه صرف اعتقاد به اصول و مباني ديني [2] بي آنکه در حرکت اجتماعي دخالت داشته باشد و با بيداد و ستم درگير شود و برنامه هاي اقتصادي و مالي را کنترل کند و سودطلبان را وادارد تا از برخي منافع و فزونخواهيها دست بردارند، درگير و ستيزي را در پي نخواهد داشت. يکي از خواستگاهها و زمينه هاي اصلي درگيريها و جنگها و برخوردهاي اجتماعي که سبب مي شده است تا قدرتمندان مالي و سرمايه داران به رويارويي و نبرد برخيزند مقررات محدود کننده منافع اقتصادي و اجتماعي و رعايت عدالت و گردن نهادن به حقها و حقوقها در روابط اجتماعي بوده است. و يکي از مشکلات عمده در کار پذيرش ‍ دعوت پيامبران اين بوده است نه تنها دعوت به عقيده توحيدي و باور معاد و...

از اينجاست که منطق مخالف آن پيامبر چنين است:

«أصلوتک تأمرک ان نترک ما يعبد اباؤ نا او أن نفعل في أموالنا ما نشؤ ا...» [3] .

-... آيا همين نمازي که مي خواني به تو فرمان مي دهد که ما آنچه را پدرانمان مي پرستيدند رها کنيم يا در اموال خود آنچنان که دلخواه ماست عمل نکنيم...

بيم از محدوديت در راههاي در آمد و اجراي عدالت در مسائل مالي، کافران را به مخالفان بر مي انگيخت. خدايان کاذب و دروغين پدرانشان امر و نهي و تکليفي نداشتند و از پيروان خود اجراي عدالت و دوري از ظلم و تجاوز به حقوق ديگران را نمي خواستند بلکه اين آيين پيامبران بود که انسانها را مسئول مي شناخت و بار سنگين تکليف و تعهد و حدود و مقررات دقيق فردي و اجتماعي را بر دوششان مي گذارد، و آنان را در قلمرو زندگي محدود مي ساخت و اجراي عدالت را بر آنان واجب مي کرد. از اين رو به آيين پيامبران که خواسته ها و تکليفهاي الهي بود تن نمي دادند و به معيارها به ضوابط آن گردن نمي نهادند.

قرآن کريم اهداف اصلي دعوت داعيان الهي را چنين ترسيم کرده است:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس ‍ بالقسط» [4] .

- همانا پيامبران را با نشانه هاي آشکارا برانگيختيم، و با آنان کتاب و ميزان فرستاديم تا مردمان به قسط و دادگري برخيزند (و همه چيز بر پايه داد و دادگري باشد...)

هدفي اصلي قيام پيامبران - در روابط اجتماعي و انساني - و ارسال کتابها و شرايع، قيام مردم به قسط و برپاداري عدالت شمرده شده است.

در آيه ديگري آمده است:

«ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنکر و البغي يعظکم تذکرون.» [5] .

خدا به عدالت و نيکوکاري فرمان مي دهد، و به بخشيدن مال به خويشاوندان، و از کارهاي پليد و ناپسند و ستمکاري نهي مي کند؛ او به شما پند مي دهد تا مگر پند پذيريد.

راغب اصفهاني مي گويند:

«عدل، عدالت و معادله واژه هايي است که معناي مساوات را در بردارد... پس عدل تقسيم مساوي است. و بر اين اصل روايت شده است: «بالعدل قامت السموات و الارض: بر اصل عدل آسمانها و زمين بر پا شده است» و اين روشنگر اين معنا است که اگر رکني از ارکان چهارگانه عالم بيشتر از رکن ديگر يا کمتر از آن بود، جهان منظم نبود... و عدل دو قسم است: 1- عدل مطلق (عدل عقلي) که عقل حسن آن را درک مي کند و در هيچ زماني نسخ نمي شود... چون نيکي کردن به کسي که نيکي کرده و نيازردن کسي که از آزار انسان دست بداشته است. 2- عدلي که در پرتو احکام دين شناخته مي شود (عدل شرعي) چون اين آيه: «ان الله يأمر بالعدل و الاحسان...: خداوند به عدل و احسان فرمان مي دهد...» عدل مساوات در جزا دادن است: کار نيک باندازه پاداش داده مي شود و کار زشت پاداشي همسان خود دارد. و احسان اينست که کار نيک به يکي بيشتري پاداش داده شود و کار زشت مجازاتي کمتر از خود داشته باشد...» [6] .

نيز در تفسير معناي «قسط» مي گويد:

«القسط هوالنصيب بالعدل: دست يافتن به سهم و نصيب از روي عدالت قسط است»

مؤ لف کتاب: «مکيال المکارم في الدعاء للقائم - ع -» در اين زمينه مي گويد:

«آنچه از موارد استعمال به دست مي آيد اينست که مفهوم «عدل» از مفهوم «قسط» عموميت بيشتري دارد، زيرا که «قسط» در مورد اداي حق ديگران به کار مي رود چون اداي شهادت و قضاوت و وزن و پيمانه کردن و امثال آن... و به عبارت ديگر «قسط» تنها در مواردي استعمال مي شود که به حق غير مربوط باشد (و «عدل» در مورد حق ديگران و حق خود انسان بکار مي رود). پس معناي «عدل» موافقت با حق است بطور مطلق (حق خود انسان باشد يا حق ديگران) و «قسط» موافقت با حق مردم است...» [7] .

امام، در برابر طبقات آگاه و عالمان و روشنفکراني که بخواهند بگونه اي در برابر اجراي عدالت بايستند، مقاومت مي کند و آن کسان را که با توجيه کلام خدا و تأويل آيات قرآن کريم، قصد تضعيف مباني انقلاب او را دارند درگير مي شود و آنان را از جلو راه انقلاب بر مي دارد.

چنانکه در سخن امام صادق عليه السلام آمده است:

«ان قائمنا اذا قام أتي الناس و کلهم يتأول عليه کتاب الله...» [8] .

... قائم ما که قيام کند مردمان همه از کتاب خدا براي او دليل مي آورند و آيه هاي قرآن را تأويل و توجيه مي کنند... [9] .

بنابراين، «عدل» رعايت دقيق حق و حقوق مردم است و برابري همه مردم در برخورداري از حقوق و منافع مشروع و معقول خويش، چنانکه «ظلم» زير پا نهادن حق و حقوق ديگران است و نابرابري و تبعيض در برخورداري هر کس از سهم و حق خويش.

«احسان»، پايگاهي متعالي تر دارد، و از فضائل و مکارم اخلاقي و ارزشهاي والاي انساني است، که بالاتر از عدالت است و مرتبه رشد و تکامل آن است.

از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه سخني روايت شده است بس ‍ عميق و ارزنده:

«اسماعيل بن مسلم: رجل الي ابي عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و انا عنده فقال: يا بن رسول الله! «ان الله يأمر باعدل و الاحسان...» و قوله: «أمر ربي الاتعبدوا الا اياه»؟ فقال نعم! ليس لله في عباده امر الا العدل و الاحسان...» [10] .

- اسماعيل بن مسلم مي گويد:

مردي نزد امام صادق عليه السلام آمد و من حاضر بودم گفت: اي فرزند پيامبر (خداوند مي فرمايد: «ان الله يأمر بالعدل و الاحسان... خداوند به عدل و احسان فرمان مي دهد» و (در آيه ديگري) مي فرمايد: «آمر ربي الا تعبدوا الا اياه...: خداوند فرمان مي دهد که جز او را پرستش نکنيد» (معناي اين دو آيه که در ظاهر ناسازگارند چه مي شود؟) امام فرمود: آري، خداوند براي مردم دستوري ندارد جز اجراي عدالت و عمل به احسان...

براي سؤ ال کننده مايه شگفتي شده بود که در آيه نخستين عدل و احسان، امر و تکليف عمومي الهي به بندگان به شمار آمده و در آيه دوم عبادت و پرستش خداي امر و تکليف خداوند شمرده شده است، و اين دو با هم ناسازگار است، پس چگونه مي شود اين هر دو را پذيرفت.

امام صادق عليه السلام در پاسخ تأکيد کردند که بلي خداوند به مردمان امر و تکليفي جز عدل و احسان ندارد. يعني هر چه را که فکر کنيد که تکليف الهي است و يا ممکن است باشد، از چهار رابطه و مقوله بيرون نيست:

1. رابطه انسان با خود

2. رابطه انسان با خدا

3. رابطه انسان با طبيعت

4. رابطه انسان با انسان

هر يک از اين رابطه ها نام و عنواني ويژه دارد و مقوله خاصي است و داراي قلمرو و اعمالي است مخصوص به خود، ليکن همه و همه در مقوله: «عدل» و «احسان» گنجانيده شده است بدين شرح:

عبادت و پرستش خالصانه خدا و توجه به موازين ارتباط خلق با خالق، رعايت اصل «عدالت» است در برابر آفريدگار و بخشنده نعمتها زيرا که عبادت خدا و اطاعت از بخشنده نعمتها مطابق عدل است، و نيز احسان به خود و نفس است در دستيابي به کمال و سعادت جاويد که قرب الهي است.

هر کس نسبت به خود تعهدها و مسئوليتهايي دارد، چه اينکه بايد خود را بسازد و در تکامل و رشد خود کوشا باشد. اين تعهدها و تکليفها نسبت به خود (و حق و حقوق هر کس نسبت به خود که بايد رعايت گردد) و رعايت جانب آنها «عدل» است. و کوشش بيشتر از اين براي خودسازي و تکامل مادي و معنوي، احسان به نفس و خود است.

بهره برداري درست و باندازه و بدور از اسراف و تباهسازي مواد و منابع طبيعي عمل به قانون «عدل» است. رعايت جانب احتياط در حفظ منابع طبيعي و محيط زيست و مصرف کمتر از حد لازم از منابع و همچنين کوشش در رشد و شکوفايي طبيعت و بهبود آن و... احسان است.

تن دادن به حق و حقوق ديگران و دوري از تجاوز به حريم حقوق اجتماعي «عدل» است. تعهد پذيري و احساس مسئوليتي افزون از حد لازم و رعايت جانب احتياط در حقوق کسان در مجموعه روابط اجتماعي، «احسان» و کمال اخلاقي است.

بنابراين، هر عمل و کاري که ممکن است از انسان سر بزند و يا لازم باشد که انجام گيرد از اين قلمروها بيرون نيست، و اينها همه يا عدل است يا احسان. بر اين اصل مي توان گفت که همگي اصول شرايع و آيين اديان آسماني در عدل و احسان خلاصه مي شود. و اين دو، جوهر اصلي همه احکام و تعاليم آسماني است.

امام سجاد عليه السلام:

«ابومالک: قال: قلت لعلي بن الحسين عليه السلام أخبرني بجميع شرايع الدين؟ قال: قول الحق، و الحکم بالعدل، و الوفاء بالعهد، هذه جميع شرايع الدين» [11] .

ابومالک مي گويد: به امام علي بن الحسين عليه السلام گفتم: مرا از مجموعه آيينهاي دين (خدا) آگاه کن. امام فرمود: (همه تعاليم دين) حقگويي، داوري طبق عدالت و وفاي به عهد است. همه دين خدا همينهاست. در اين حديث که تبيين خطوط اصلي اديان و شرايع الهي است، عدل و حقگويي و پيمانداري مجموعه دين به حساب آمده است.

اسلام اصل عدالت را يک سنت عام و قانون عمومي حاکم بر کائنات و بر جامعه بشري معرفي کرده است. حتي در احاديث قرآن کريم، کتاب جاودان الهي و جامع اصول شرايع و اديان به کتاب «عدل» و ناطق به عدالت توصيف شده است:

امام علي عليه السلام:

«هو (القرآن) الناطق بسنة العدل.» [12] .

- قرآن به قانون عدل ناطق است.

امام علي عليه السلام:

«(القرآن) رياض العدل و غدرانه...» [13] .

- قرآن کريم بوستان در بوستان عدل و برکه در برکه عدالت است...

نقش اصلي اين کتاب که آخرين کتاب و شريعت است، تبيين سنت عدل و اصول عدالت اجتماعي است. قرآن کريم بوستان سر سبز و برکه زلال دادگري در جهان است در صورتي که نيک شناخته گردد و به موازين آن عمل شود.

پيامبران که از حقيقت جامعه و انسان و سعادت و نيکبختي او آگاهي کامل داشتند خوب مي دانستند که همه احکام و آموزشها و برنامه هاي آنان در پرتو بهبود روابط انساني و امنيت اجتماعي و عدالت اقتصادي و... تحقق مي پذيرد و بدينسان زمينه عينيت يافتن احکام آماده مي گردد. در جامعه عادل و نظام دادگستر، انسان درست تربيت مي شود، و با آسايش و فراغت و امنيت به تکليف تن مي دهد و به مقررات و اصول اجتماعي و حقوق همگان احترام مي گذارد و در پرتو چنين تعهدشناسي و مسئوليت پذيري است که به سعادت و خوشبختي دست مي يابد و راه عروج به معنويت و خدا را در پيش مي گيرد در سايه سياه ستم و اجتماع ستم بنياد که هيچگونه امنيت اجتماعي و عدالت معيشتي نيست و خاطري آسايش ندارد نمي توان انتظار داشت مردمان وظيفه شناس باشند و از حدود خويش ‍ تجاوز نکنند و به احکام دين عمل کنند، و احکام الهي در ميان آنان زنده باشد و جريان يابد؛ اينها همه در سايه عدل تحقق مي پذيرد دين در سايه عدل زنده است و زنده مي ماند

و اين است که امام علي بن ابيطالب عليه السلام فرموده است:

«العدل حياة الاحکام» [14] .

- اجراي عدالت سبب زنده بودن و زنده ماندن (عمل شدن به) احکام دين است.

در چنين جامعه اي اخلاق، حق شناسي، و رعايت حدود روابط انساني جايي ندارد. و اگر بطور جزئي و فردي مقرراتي رعايت مي شود و حقوقي منظور مي گردد، در کل نظام و مجموعه روابط اجتماعي، حق و تکليف رعايت نمي شود قانون انساني و عادلانه در اجتماعي عادل بايد پياده شود و همان قانون و برنامه در جامعه ستم بنياد ره ظلم در پيش مي گيرد و در تحکيم پايه هاي بيدادگري بکار مي رود. بنابراين اصل بايد پايه ها و پايگاههاي اصلي اجتماع و نظام مديريت جامعه که در همه زوايا و زمينه هاي اجتماع اثر مستقيم دارد و همه بخشهاي جامعه را به سوي جهت گيري و حرکت خويش هدايت مي کند عادلانه باشد تا کل روابط اجتماعي در تمام زمينه ها و بخشهاي حيات گروهي و جمعي رنگ عدالت به خود بگيرد، و حرکتي در جهت عدل و داد داشته باشد.

امام صادق عليه السلام حاکميت زمامداران عادل را زمينه و علت اصلي احياي هر حق و عدل، و مرگ هر ظلم و ستم و فسادي مي شمارد، و دين خدا را در پرتو چنين حاکميتي استوار و پايدار مي داند:

امام صادق عليه السلام:

«...ان في ولاية و الي العدل و ولاته، احياء کل حق و کل عدل، و امانة کل ظلم و جور و فساد فلذلک کان الساعي في تقوية سلطانه، و المعين له علي و لايته ساعيا في طاعة الله، مقويا لدينه... [15]

-... و معلوم است که ولايت والي عادل و واليان او، مايه زنده شدن هر حق و عدالت و مردن هر ستم و جور و تباهي است. بنابراين هر کس در تقويت قدرت و سلطه او بکوشد، و در مديريت دستيار او باشد، در طاعت خدا کوشيده و به تقويت دين خدا پرداخته است...

امام صادق عليه السلام چنين آموزش مي دهد که دوستداران آيين خدا و عملي شدن احکام الهي بايد در انديشه بر پاداري حاکميت عادل باشند و او را ياري رسانند، و براي استواري ارکان حکومت او بکوشند تا نه تنها در روابط اقتصادي و اجتماعي با شيوه هاي عادلانه اداره شوند بلکه در راه بندگي خدا و اجراي همه احکام دين نيز توفيق يابند.

امام صادق عليه السلام:

«في شرح قوله تعالي: «اعلموا ان الله يحيي الارض بعد موتها» قال: العدل بعد الجور.» [16] .

امام صادق عليه السلام، در تفسير اين فرموده خداوند (در قرآن کريم): «بدانيد که همانا خداوند زمين را پس از مردن زنده خواهد کرد» فرمود: (اين احياء) عدل پس از جور است.

عدالت زمينه حيات اجتماعي تنها در بخش ويژه اي از جامعه نيست بلکه در همه ابعاد حيات فردي و اجتماعي عامل اصلي حيات و زندگي انساني اصل عدالت و عدل است. عدل حيات زندگي است و زندگي بي عدالت مرگي است، که حيات پنداشته مي شود.

امام کاظم عليه السلام:

«في قول الله عزوجل: «يحيي الارض بعد موتها»: ليس يحييها بالقطر، ولکن يبعث الله عزوجل رجالا فيحيون العدل فتحيا الارض لاحياء العدل. و لاقامة الحدفيها، انفع في الارض من القطر أربعين صباحا [17]

- امام کاظم عليه السلام، در تفسير اين فرموده خداوند متعال (در قرآن کريم): «(خداوند) زمين را پس از مردن زنده مي کند» فرمود: «اين زنده کردن» به اين نيست که با باران زمين را زنده کند، بلکه خداوند مرداني را بر مي انگيزد تا اصول عدالت را زنده کنند، پس زمين در پرتو عدل (ديگر بار) زنده مي شود. (بي ترديد) اجراي حد خدا در زمين مفيدتر از چهل روز بارندگي است.

از اين گفتار روشن مي شود که چرا در تبيين مشخصات دوران ظهور، اين همه بر عدالت تأکيد شده است. ترديدي نيست که براي ساختن جامعه توحيدي، و تشکيل اجتماعي طبق تعاليم وحي، پايه نخستين و کار مايه اصلي عدالت گستري است. از اين رو در بيشتر احاديث مربوط به امام موعود عليه السلام، بر عدل پروري و ظلم ستيزي آن امام بزرگ تأکيد شده است، و سيره و خصلتي که بطور عموم در احاديث آمده است [18] .

دادگري و دادگستري است، و پر کردن جهان از عدل.

آري، بر پاداري عدالت بزرگترين رسالت جهاني آن امام است.

عالم دل آگاه مؤ لف کتاب ارزنده: مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم، [19] در اين باره مي گويد:

«عدل، آشکارترين صفات نيک آن امام است، براي همين در دعاي شبهاي رمضان، «عدل» ناميده شده است:

«اللهم وصل علي ولي أمرک القائم المؤ مل، و العدل المنتظر: خداوندا به ولي امر خود که قيام کننده آرماني و عدل مورد انتظار همه است درود فرست»

و در حديثي که در کتاب «کمال الدين» و خبر آن از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت شده در توصيف آن امام آماده است: «اول العدل و آخره...: امام موعود آغاز عدل و پايان آن است» منظور کمال دادگري آن حضرت است. و کمتر حديثي درباره آن امام رسيده است که از ذکر عدل تهي باشد... اخبار در اين معنا متواتر است...» [20] .

نمونه هاي بسيار اندکي از اين احاديث را مي آوريم:

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله:

«...و جعل من صلب الحسين عليه السلام ائمة يقومون بأمري... التاسع منهم قائم اهل بيتي، مهدي امتي اشبه الناس بي في شمائله و أقواله و أفعاله، يظهر بعد غيبة طويلة و حيرة مضلة فيعلن أمر الله و يظهر دين الله... فيملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا و ظلما.» [21] .

-... خداوند از فرزندان حسين اماماني قرار داده است که امر (راه و روش و آيين) مرا بر پا مي دارند. نهم آنان قائم خاندان من مهدي امتم مي باشد. او شبيه ترين مردمان است به من در سيما و گفتار و کردار. پس از غيبتي طولاني و سرگرداني و سر درگمي مردم، ظاهر مي شود آنگاه امر (آيين) خدا را آشکار مي سازد... پس زمين را از عدل و داد لبريز مي کند پس از آنکه از ستم و بيداد لبريز شده باشد.

امام علي عليه السلام:

«أصبغ بن نباته: أتيت اميرالمؤ منين عليه السلام فوجدته متفکرا ينکت في الارض فقلت: يا اميرالمؤ منين مالي اراک متفکرا... فقال... ولکن فکرت في مولود يکون من ظهري... هو المهدي يملاها عدلا کما ملئت جورا و ظلما...» [22] .

اصبغ بن نباته مي گويد:

نزد اميرمؤ منان عليه السلام رفتم ديدم در فکر فرو رفته است و (با انگشت) بر زمين خط مي کشد. گفتم: اي اميرمؤ منان! چه شده است که در فکر فرو رفتيد؟... فرمود: در مولودي مي انديشم که از نسل من است و او مهدي است که زمين را از عدل و داد بيآکند پس از آنکه از ستم و بيداد آکنده باشد...

امام حسين عليه السلام:

«لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلک اليوم، حتي يخرج رجل من ولدي فيملاها عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما کذلک سمعت رسول الله يقول.» [23] .

- اگر از دنيا جز يک روز باقي نمانده باشد، خداوند آن روز را دراز گرداند تا مردي از فرزندان من قيام کند، و زمين را از عدل و داد بيآکند، پس از آنکه از ستم و بيداد آکنده باشد. اين چنين از پيامبر صلي الله عليه و آله شنيدم.

امام باقر عليه السلام:

«محمد بن مسلم قال: سألت ابا جعفر عليه السلام القائم اذا قام باي سيرة يسير في الناس؟ فقال بسيرة ما سار به رسول الله صلي الله عليه و آله حتي يظهر الاسلام قلت: و ما کانت سيرة رسول الله صلي الله عليه و آله؟ قال: ابطل ما کانت في الجاهلية و استقبل الناس باعدل و کذلک القائم عليه السلام اذا قام بيطل ما کان في الهدنة مما کان في أيدي الناس و يستقبل بهم العدل» [24] .

محمد بن مسلم مي گويد:

از امام باقر عليه السلام پرسيدم درباره قائم که هرگاه قيام کند چه روشي در پيش مي گيرد؟ امام فرمود: روش پيامبر را تا اسلام را حاکم سازد گفتم: روش ‍ پيامبر چه بود؟ گفت: آنچه در (نظامها و آيين) جاهليت بود باطل کرد، و عدالت ميان مردمان حاکم ساخت. و چنين است قائم عليه السلام آنگاه که قيام کند آنچه را (از راه و روشها ميان مردم) در زمان قبل از ظهور رايج بوده است زير پا مي نهد و آيين دادگري را بر پا مي دارد.

در مقايسه دو دوره از تاريخ تشيع در عين حال که تحمل رنج و دشواريهاي دوران غيبت و حفظ عقيده و آرمان در زير فشار چکمه حاکميتهاي ستمگر کاري ارزنده و والاست ليکن تحقق عدالت و گسترش اصول دادگري در عالم هدف و آرمان اصلي است. و همين امر بايد خواسته اصلي عدالتخواهان و شيعيان علي و آل علي عليه السلام باشد. ويژگي و مشخصه اصلي دوران ظهور يعني اجراي عدل بايد هدف و مطلوب نهايي باشد.

امام رضا عليه السلام:

«دعبل بن علي الخزاعي يقول: أنشدت مولاي الرضا عليه السلام... قصيدتي... فلما انتهيت الي قولي:



خروج امام لامحالة خارج

يقوم علي اسم الله و البرکات



يميز فينا کل حق و باطل

و يجزي علي النعماء و النقمات



بکي الرضا عليه السلام بکاء شديدا ثم رفع رأسه الي فقال لي: يا خزاعي نطق روح القدس علي لسانک بهذين البيتين فهل تدري من هذا الامام و متي يقوم؟ فقلت: لا يا مولاي الا اني سمعت بخروج امام منکم يطهر الارض من الفساد و يملاها عدلا کما ملئت جورا فقال: يا دعبل! الامام بعدي محمد ابني و بعد محمد ابنه علي، و بعد علي ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر في غيبته، المطاع في ظهوره لو لم بيق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله عزوجل ذلک اليوم حتي يخرج فيملا الارض عدلا کما ملئت جورا...» [25] .

دعبل خزاعي مي گويد:

قصيده خود را [26] در حضور امام ابوالحسن الرضا عليه السلام خواندم، چون به اين ابيات رسيدم:

امامي از آل محمد صلي الله عليه و آله، به يقين: خروج خواهد کرد او به تأييد اسم اعظم الهي و برکات نصر آسماني به پا مي خيزد.

او حق و باطل را از هم جدا مي کند و همه را بر شادخواريها و کينه توزيها کيفر مي دهد.

امام رضا عليه السلام بشدت گريست، آنگاه فرمود: «اي دعبل! روح القدس به زبان تو سخن گفته است. آيا مي داني اين امام چه کسي خواهد بود؟» گفتم: نه (شخص او را نمي شناسم) ليکن شنيده ام که امامي از شما آل محمد صلي الله عليه و آله خروج مي کند و زمين را از عدل و داد پر مي کند. امام رضا عليه السلام فرمود: «پس از من فرزندم محمد امام است پس از محمد فرزندش علي امام است پس از علي (هادي) فرزندش حسن امام است و پس از حسن (عسکري) فرزندش حجت قائم خواهد بود. اوست که در زمان غيبت چشم به راه اويند و در زمان ظهور همه مطيع او گردند او زمين را پر از قسط و عدل مي کند پس از آنکه پر از جور و ستم شده باشد...»

شعر دعبل، شاعر بزرگ شيعي، برداشت عمومي جامعه آن روز از امام موعود عليه السلام و انقلاب و قيام او و ويژگيهاي آن قيام است که پيش از تولد آن امام بزرگ در تعاليم اسلامي به مردمان آموزش داده شده بود و جامعه به آن ايمان داشت اين برداشت عمومي و ايمان ترديد ناپذير جداسازي هر حق از باطل به دست آن امام بزرگ و اجراي دقيق و همه جاگير عدالت است. دعبل در پاسخ به سؤ ال حضرت امام رضا عليه السلام نيز بر اين ويژگي اصلي امام موعود عليه السلام انگشت مي گذارد و عدالت گستري آن امام بزرگ را به عنوان روش اساسي و آرمان اصلي در قيام او، بر مي شمارد امام در تأييد سخن دعبل درست بر همين مشخصه اصلي و آرمان اصولي امام منتظر تأکيد مي کند و امام موعود را با خصلت والا و آرماني دادگري و ايجاد عدالت در سراسر گيتي ياد مي کند.

امام جواد عليه السلام:

«عبدالعظيم الحسني: قلت لمحمدبن علي بن موسي عليه السلام: اني ارجو ان تکون القائم من اهل بيت محمد الذي يملا الارض قسطا و عدلا... فقال عليه السلام يا اباالقاسم! ما منا الا و هو قائم بامر الله عزوجل... ولکن القائم الذي يطهر الله عزوجل به الارض من اهل الکفر والجحود و يملاها عدلا و قسطا هو الذي تخفي علي الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه...» [27] .

- عبدالعظيم حسني مي گويد: به امام جواد عليه السلام گفتم: اميد دارم که شما قائم خاندان پيامبر باشي که زمين را از عدل و داد آکنده مي کند... امام گفت: اي ابوالقاسم همه ما قائم به امر خداي بزرگيم... ليکن آن قائمي که خداوند به دست او زمين را از کافران و منکران پاک مي گرداند و سراسر گيتي را از عدالت سرشار مي سازد، کسي است که تولد او از مردم پنهان خواهد بود و خود او از چشمها غايب...

امام جواد عليه السلام در پاسخ به جناب عبدالعظيم حسني فرمودند:

همه امامان قائم به امر الهي هستند، ليکن آن قائمي که گسترنده عدل و برپا دارنده آيين دادگري و براندازنده کفر و شرک و بيداد در سراسر جهان است امام موعود و غائب است، که در شرايط زماني و مکاني ويژه اي به اين کار بزرگ و الهي دست مي يازد و اين خواسته همه پيامبران و نيکان را تحقق مي بخشد.

آنچه براي تبيين اين موضوع (اهميت عدل در برنامه هاي امام موعود عليه السلام) بسيار جالب و با اهميت است نخستين سخني است که امام مهدي عليه السلام در آغاز تولد بر زبان آورده است:

جناب حکيمه خاتون [28] اين سخن را چنين روايت مي کند:

آن امام بزرگ در لحظات نخستين پس از تولد دهان به سخن گشود و بسان پيامبران که در آغاز کودکي توان سخن گفتن دارند به يکتايي خداوند ورسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و امامت امام علي عليه السلام، و همه امامان گواهي داد سپس چنين فرمود:

«...اللهم انجز لي ما وعدتني و اتمم لي امري و ثبت و طاتي و املا الارض بي عدلا و قسطا.» [29] .

- خداوندا! به آنچه به من وعده دادي وفا کن، و امر (حکومت عدالت گستر جهاني) مرا به کمال برسان، و گامهاي مرا استوار بدار، و زمين را به دست من آکنده از عدل و داد ساز.

امام! در آغاز تولد، توفيق انجام رسالتي را از خداوند مي طلبد که براي اجراي آن رسالت در پرده غيبت قرار گرفته است تا از دسترس جباران زمان دور و از گزند آنان مصون باشد و آن رسالت اجراي عدالت است.

امام مهدي عليه السلام در جريان موفقيت کلي که نصيبش مي گردد و سراسر دلها و آباديها را جذب خويش مي کند و با نيروهاي بالنده مردمي و توده هاي مظلوم انساني بر همه طاغوتان و مستکبران و سلطه طلبان اعم از سياسي نظامي و اقتصادي پيروز مي گردد، صرف نظر از عوامل و نيروهاي معنوي فراواني که مددکار اوست و امدادهاي غيبي که به ياري او مي شتابند و شايستگيهايي فزون از حد و وصف ناپذيري که براي رهبري کل اجتماعات بشري در خود دارد علاوه بر اينها همه تکيه بر سنتها و قوانين حاکم بر جهان و جامعه بشري دارد و اينهاست که او را پيروز مي سازد و قيام او را پوينده و راه و نهضت او را استوار مي دارد.

از اصول و سنتهاي تغييرناپذير الهي که حاکم بر جهان و جامعه بشري است اصل عدالت است [30] عدل و تعادل قانوني است که در سراسر کائنات حضور دارد و زير بنا و سنگ زيرين بناي جامعه هاي سالم بشري است اگر جامعه يا قوم و ملتي خويش را با اين اصل هماهنگ و همآوا سازد و حرکت خود را در راستا و جهت عدالت قرار بدهد با کل هستي هماهنگ و همآوا شده است و ماندگار و پايدار است. و هر چه از عدالت فاصله بگيرد برخلاف جريان کلي هستي و قانونمنديهاي آن حرکت کرده است و بضرورت آسيب پذير و نااستوار و نابود شدني است اين سنت خدا است و سنت خدا تغييرپذير نيست: «لن تجد لسنة الله تبديلا [31] و در سنت خدا تغيير نخواهي يافت»

آن همه قيامها، حرکتها و انقلابها که پويندگي خويش را از دست دادند، و چندان ماندگار نشدند به همين علت بود که علل و عوامل بقا و دوام را کشف نکردند، و اگر کشف کردند خود را با قوانين آن هماهنگ نساختند، از اين رو چون رهگذري از سراب ايام شتابان گذشتند، و اثري از خويش بر جاي نگذاشتند.

بنابراين، پيروزي بزرگ در دوران ظهور، نخست بر اجراي عدالت استوار است.

عدالت موجب پيوند ناگسستني توده هاي انساني با قائد و پيشوا مي گردد، فداکاريهاي بزرگ و ايثارهاي وصف ناشدني را موجب خواهد گشت. و اين چگونگي خود، زمينه واژگوني بنياد ستمها و بيدادگريهاي فردي و اجتماعي طاغوتان را در همه زمينه هاي زندگي مهيا خواهد ساخت. آنچه در عينيت ملموس تاريخ گذشته زندگي انسان و اجتماعات ديده شده همين است و بس، و کساني که تنها با شعار بخواهند به اصولي تکيه کنند، و در عينيت و عمل از آن اصول فاصله بگيرند. حمايت توده ها را در دراز مدت نمي توانند کسب کنند، و در نتيجه پايداري چنداني نصيبشان نخواهد شد. و اگر باشد چيزي سطحي خواهد بود و بس از اينرو، در دوران ظهور، اصل عدالت در ريز و درشت مسائل علمي مي شود، و کوچکترين و بزرگترين امور در چارچوب ميزان عدل محدود مي گردد، به گونه اي که هيچگونه ستمي به کسي نمي رود و اندک بيدادي انجام نمي گيرد. تحقق دقيق عدالت در همه امور و روابط انساني و مسائل فردي و اجتماعي، به دست آن امام منجي، در حديثي از امام رضا عليه السلام چنين تببين شده است:

امام رضا عليه السلام:

«يطهر الله به (القائم عليه السلام) الارض من کل جور، و يقدسها من کل ظلم... فاذا خرج وضع ميزان العدل بين الناس، فلا يظلم احد احدا... [32]

-... خداوند زمين را به دست قائم عليه السلام از هر ستمي پاک گرداند، و از هر ظلمي پاکيزه سازد... آنگاه که خروج کند، ميزان عدل را در ميان مردم نهد، و بدينگونه هيچ کس نتواند به ديگري ستمي کند.

اين جمله، که به دست آن منجي بزرگ: «ميزان عدالت ميان مردمان نهاده مي شود»، نکته ارزشمندي را در بر دارد. و آن مشخص شدن حد مرز و چارچوب عدل و عدالت است. اصول عدالت در پاره اي از کليات امور براي بشر روشن است، ليکن در بيشتر امور و مسائل بطور دقيق حد و حدود عدل مشخص نيست. يکي از مشکلات عمده در راه بشريت همين روشن نبودن معنا و مفهوم عدالت و حد و مرزهاي آن است در نزد همگان و ترديدي نيست که اجراي عدالت دقيق، در آغاز و قبل از هر چيز، شناخت دقيق و مشخص از مفهوم عدالت و حدود آن را لازم دارد. يعني چيزي که همه سيستمهاي حقوقي و قضايي و حکومتي با آن به گونه اي درگيرند، يعني تعيين حدود عدالت. هر گروه و مکتبي عدل و عدالت را به گونه اي تفسير مي کند. در بسياري از مکاتب و افکار و نظامها عدالت را طوري معرفي مي کنند که ضد عدالت است. اين است که عدالت درست و آرماني تحقق نمي پذيرد.

در کلام والاي امام رضا عليه السلام، به همين موضوع اشاره دارد که در دوران ظهور، ميزان و معيار شناخت عدالت مشخص مي گردد، و به دست مردمان داده مي شود، و همگان از اصول و فروع عدل در روابط اجتماعي و رفتار فردي آگاه مي گردند. در پرتو شناخت دقيق حوزه و مفهوم عدالت و در دست داشتن ميزان عدل، زمامداران وظيفه خويش را روشن مي شناسند، و مردمان نيز رفتار فردي و گروهي خويش را تصحيح مي کنند، و به اصول عدالت گردن مي نهند. در برخي از احاديث توجه به جزئيات و ريز مسائل را، در «عدل مهدوي»، چنين تبيين کرده اند:

امام صادق عليه السلام:

«اول ما يظهر القائم من العدل، آن ينادي مناديه ان يسلم صاحب النافلة لصاحب الفريضة، الحجر الاسود و الصواف.» [33] .

- سخنگويان دولت مهدي، از نخستين مرحله، در مکه، فرياد مي زنند: هر کس نماز فريضه خويش را، در کنار حجرالاسود و محل طواف خوانده است، و اکنون مي خواهد نماز نافله بخواند، به کناري رود، تا آن کس که مي خواهد نماز فريضه بخواند، (بيايد و) بخواند.

اين يکي از مشکلات مردم در حج است که کثرت طواف کنندگان موجب مي گردد تا طواف واجب بسياري درست انجام نگيرد. از اين رو امام چنين دستوري را صادر مي کنند. و اين نهايت دقت است در اقامه عدل و احقاق حق و کمک به مسائل انساني.

فراگيري عدالت و گسترش آن حتي به درون خانه ها و خانواده ها و تشکيل خانواده بر اساس عدالت، کاري دشوار است که از نظر هر نظام حقوقي و اخلاقي بسيار سخت و شايد ناممکن است، زيرا که دست قانون و حتي تربيت و اخلاق، به عنوان نظام، به بيشترين بخشي از روابط دروني خانوادگي نمي رسد، و در خانه ها و خانواده ها مسائلي مي گذرد که از نظر ناظران اجتماعي و قانوني و حتي تربيتي و اخلاقي پوشيده است. در دوران امام مهدي عليه السلام از سويي تربيت و ايمان و اعتقاد و پرورش اخلاقي مردم اصالتي ويژه مي يابد، و از سويي ديگر اجراي قانون و قاطعيت در اجراي حق و عدل تا بدانپايه پيش مي رود و عميق مي گردد که در درون خانه ها عدل حاکم مي شود، و روابط داخلي و پنهاني زن و مرد و ديگر افراد خانواده در چهار چوب معيار و ميزان عدالت قرار مي گيرد.

امام صادق عليه السلام:

«اما والله ليد خلن (القائم) عليهم عدله جوف بيوتهم کما يدخل الحر و القر.» [34] .

- مهدي، عدالت را، همچنانکه سرما و گرما وارد خانه مي شود. وارد خانه هاي مردمان کند، و دادگري او همه جا را بگيرد.

خاستگاه اصلي تصحيح روابط اجتماعي و سامانيابي جامعه، جامعه کوچک خانواده است. در اين محيط کوچک و هسته نخستين زيست گروهي، افراد مي آموزند که چگونه يکديگر را مراعات کنند، و حق و حقوق متقابل را در نظر داشته باشند، و يکديگر را تحمل کنند، و آسايش هم را فراهم سازند. درباره اين گونه امور و هرچه مربوط به سلامت زندگي انساني بشود و در اجراي عدالت نقش داشته باشد، اقدام جدي و عادلانه خواهد شد.

امام علي عليه السلام:

«...فلا يترک عبدا الا اشتراه و اعتقه [35] و لا غارما الا قضي دينه، و لا مظلمة لاحد من الناس الا ردها، و لايقتل منهم عبد الا ادي ثمنه... و لايقتل قتيل الا قضي عنه دينه، والحق عياله في العطا، حتي يملا الارض عدلا کما ملئت ظلما و جورا و عدوانا...» [36] .

- برده اي نمي ماند مگر اينکه (امام مهدي عليه السلام) او را مي خرد و آزاد مي کند. و بدهکاري نمي ماند جز اينکه بدهي او پرداخت مي شود. مظلمه و حقي بر گردن کسي نمي ماند جز اينکه به صاحب حق باز گردانده مي شود. کسي کشته نمي شود مگر اينکه ديه آن را مي پردازد. و تني به قتل نمي رسد مگر اينکه بدهيهاي او را مي پردازد، و خانواده اش را چون ديگر افراد جامعه اداره مي کند. (با اين روشها) زمين را از داد آکنده گرداند، پس از آنکه از بيداد و ستم آکنده باشد....

در احاديث، درباره شيوه رفتار و برنامه هاي امام منجي، از مسائل شگفت آور و بظاهر کوچک سخن رفته است. مثلا در رواياتي آمده است که در دوران ظهور پنجره هايي که به معابر باز شده است بسته مي شود و ناودانها و راه آبهايي که به خيابانها و کوچه ها مي ريزد مسدود مي گردد. اينگونه موضوعات که در مسائل اجتماعي اموري فرعي و کم اهميت به شمار مي آيد، از تعميم و گسترش دقيق عدالت در آن دوران پرده بر مي دارد، و نشان مي دهد که آسايش انسانها حتي در اين گونه امور نيز تأمين خواهد گشت.

امام باقر عليه السلام:

«... و يوسع الطريق الاعظم [37] ... و يهدم کل مسجد علي الطريق و يسد کل کوه الي الطريق، و کل جناح و کنيف و ميزاب الي الطريق...» [38] .

- (هنگامي که قائم عليه السلام قيام کند) راههاي بزرگ و اصلي را توسعه مي دهد... و تمام مساجدي که به گونه اي مانع ايجاد راه است خراب مي کند، و همه دريچه ها و پنجره هايي که به راهها گشوده شده، يا بالکنها و ناودانها و فاضلابهايي که در (راههاي عمومي) قرار گرفته است، مي بندد.

مسائل ياد شده در سخن امام باقر عليه السلام، هر کدام بنوعي بيانگر گسترش عدالت اجتماعي و تصحيح روابط انساني و حدود زندگي است، و نشان دهنده زدودن همه موانع زيست درست و معقول انسانها. به آن کوته فکراني که گمان مي کنند حکومتهاي الهي و معنوي به مسائل مادي زندگي توجه نمي کنند، تذکر داده شده است که حتي اگر مسجدي مانع راه و معبر پر جمعيت عمومي بود و ويران مي گردد.

از ابعاد مهم و زير بنايي دادگري، در حکومت امام مهدي عليه السلام، اجراي موازين عدالت دقيق درباره طبقه حاکم و کارگزاران دولت است. روشن است که قوانين عدل و موازين دادگري بايد به دست مجريان و کارگزاران حکومتي اجرا شود و تحقق پذيرد، و عطش واقعي انسانها را به عدالت در واقعيت و عينيت خارجي بر طرف کند. کار گزاران حکومت و مجريان امور، همواره و در طول تجربه تلخ تاريخ، خود از دشواريهاي بزرگ ساختن جامعه انساني بوده اند و خواهند بود، زيرا که مديران جامعه و مجريان امور انسانهايي از متن جامعه اند، و ساختاري فکري و فرهنگي دارند، و همسان همه مردم به اقدام و عمل دست مي زنند، حال چگونه مي توان اجتماعي را پس از ايجاد انقلاب و دگرگوني در کل نظام آن، به دست گروه و بخشي از مردم همان جامعه سپرد، و اميد داشت که اصول انقلابي عملي گردد، و معيارهاي پيشين بکلي کنار زده شود؟ اين مشکل در دوران ظهور چگونه حل خواهد شد؟

خطر ديگري نيز کارگزاران و مديران جامعه و نظام نو بنياد و انقلابي را تهديد مي کند. و آن اين است که انقلاب همواره در معرض اين خطر قرار دارد، که به «نظام» تبديل شود. و آنان که در آغاز - به عنوان يک مسؤ وليت و وظيفه انقلابي - پستي را پذيرفتند و با ايثار و فداکاري به اجراي کاري تن دادند، بتدريج به عنوان پست و شغل و مقام به کار خويش ‍ بنگرند، و کم کم در خط سلطه طلبي و برتري جويي و منافع خواهي بيفتند. و اين مشکل ديگري است که همه انقلابها بدان دچارند. و منشاء آن، تحول تدريجي انقلاب به نظامگرايي، و انقلابيون حکومتگران و حکومتگران به سلطه طلبان است. در اينجاست که آرمان عدالت اجتماعي - که در آغاز هر حرکت و انقلاب هدف اصلي است - فراموش مي شود.

اين موضوع، در نظام و انقلاب بزرگ و الهي امام موعود عليه السلام، منتفي است، زيرا که در گام نخست، کارگزاران حکومت حضرت مهدي عليه السلام، انسانهاي ساخته شده و تربيت يافته اي هستند، که ترس از خدا و پايبندي به تعهد و تکليف با خون آنان عجين شده، و ايمان به خدا روحشان را در خود گداخته و از نو ساخته است. آنان در سير باطني و روحي که پيموده اند، از قيد اميال و شهوات و گرايشها و کششهاي نفساني آزاد گشته اند، و به ملکه عدالت راستين دست يافته اند [39] در مراحل بعد که انقلاب نهايي آن امام گسترش مي يابد و قلمرو حاکميت مهدوي عليه السلام به همه نواحي جهان کشيده مي شود، و بضرورت کارگزاران ديگري (به نمايندگي از امام و کارگزاران اصلي در نقطه مرکزي) انتخاب مي شوند، و به اطراف جهان گسيل مي گردند، در مورد آنان - صرف نظر از انتخاب بر اساس موازين درست و شايستگيهاي اصولي - سختگيري فراوان مي شود، و با مراقبت کامل، از ناحيه دولت مرکزي، به کاري و منصبي گمارده مي شوند، و همواره اعمال و رفتارشان زير نظر است. مأموران مخفي و چشم و گوشهاي دولت مرکزي، بيش از آنکه مردم را زير نظر بگيرند، به اعمال و رفتار کارگزاران دولت مي نگرند، زيرا روشن است که اگر مجموعه مديران يک جامعه صالح و عادل و متعهد باشند، منبع و خاستگاه اصلي تزريق شايستگي و درستي به رگهاي جامعه و کل اندام اجتماعي پديد گشته است. و اگر آنان صالح و شايسته نباشند، نشر عدل و صلاح در سطح جامعه به دست چه کساني انجام خواهد يافت.

اين موضوع در احاديث مربوط به امام منجي، بارها مورد تأکيد قرار گرفته است، يعني که آن حضرت نسبت به کارگزاران و مأموران دولت خويش ‍ بسيار سختگير است، و با آنان بر خوردهايي شديد و نرمش ناپذير دارد:

امام علي عليه السلام:

«... ياخذ الوالي من غيرها، عمالها علي مساوي اعمالها...» [40] .

-... او عمال و کار گزاران حکومتهاي جور را بر آنهمه کار بد که کرده اند مؤ اخذه مي کند...

امام علي عليه السلام:

«... لينز عن عنکم قضاة السوء و ليقبضن عنکم المراضين، و ليعزلن عنکم امراء الجور، و ليطهرن الارض من کل غاش...» [41] .

-... امام مهدي عليه السلام قاضيان زشتکار را کنار مي گذارد، و دست سازشکاران [42] را از سرتان کوتاه مي کند، و حکمرانان ستم پيشه را عزل مي نمايد، و زمين را از هر نادرست و خائني پاک مي سازد.

امام مهدي عليه السلام کار گزاران حکومتهاي پيشين را کنار مي گذارد و دست آنان را از جامعه کوتاه مي کند، و در برابر انحرافها و کجرويهاي طبقه حاکم، خشن و قاطع مي ايستد، و کژي و خلافي از آنان را نمي بخشد، و پهنه زمين را از زمامداران ستمگر پاک مي سازد.

«المهدي سمح بالمال، شديد علي العمال، رحيم بالمساکين. [43] » - مهدي، بخشنده است. او درباره عمال و کار گزاران و مأموران دولت خويش بسيار سختگير است، و با ناتوانان و مستمندان، بسيار دلرحم و مهربان.

با سختگيري و اعمال روش دور از نرمش و چشم پوشي، درباره کارگزاران حکومت و مجريان امور، امام موفق مي شود روشهاي عادلانه خويش را در جامعه جامه عمل بپوشاند، و نمونه کامل و آرماني حکومت و نظام دادگستر را به همگان بنماياند، و اصلي ترين مشکلي را که همه حکومتهاي بشري در طول تاريخ گرفتار آن بودند از ميان بردارد. در دوران آن امام منجي، نخست از کارگزاران و دست اندرکاران و همه مجريان امر خواسته مي شود که به موازين عدالت پايبند باشند و بدان عمل کنند. و بدينسان اين اقدام عملي مهم، از متصديان امور به ديگران سرايت مي کند. و اين خود بهترين شيوه و روش است که توده هاي مردم بنگرند و ببينند که سر رشته داران کارها نخست خود به حق و عدل تن داده اند، و همه تبعيضها و اعمال نفوذها و برتري طلبيها و امتياز خواهي را زير پا گذاشته اند و از اين طبقه حاکم ديگر سازشکاري، رشوه گيري، حق کشي و امتياز دهي بيجا انتظار نمي رود.

از ابعاد مهم و زير بنايي ديگر، در ساختن جامعه عادلانه، راهيابي و نفوذ عدلت در درون روح افراد، و بر قراري عدل و تعادل اخلاقي و تربيتي در ميان توده است. تربيت معنوي و تصحيح اخلاق افراد، در حد بالا و آرماني، در دوران ظهور نيز از جمله اهداف است. و اين موضوع از عوامل ساختن جامعه و برقراري روابط عادلانه است. حق جويي و عدالت خواهي - در پرتو تربيت درست و تصحيح اخلاق و برقراري عدل و تعادل باطني - به عمق انديشه و ژرفاي روان مردمان نفوذ مي کند، و محور گرايشها و گزينشهاي آنان قرار مي گيرد. از اين رو، هر قانون و معيار عدل گستر و بر حقي، داراي زمينه هاي دروني انساني است، و با انگيزه هاي فردي و روحي انتخاب و اجرا مي شود.

در زمينه عدالت اخلاقي و تعادل باطني، در احاديث، بر محورهايي تکيه شده است، از آن جمله راستگويي و اجتناب از دروغ، و خوش بيني، و مهرورزي و پرهيز از کينه توزي و دشمني. در جامعه اسلامي مهدوي، انسان به انسان دروغ نمي گويد، و راستگويي اصل و معياري تخلف ناپذير در روابط خواهد بود.

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله:

«... به (بالمهدي عليه السلام) يمحق الله الکذب و يذهب الزمان الکلب...»

- به دست (مهدي) خداوند دروغگويي را در (روابط اجتماعي) محو مي کند، و روزگار آزمندي (سختي و فشار) را به سر مي آورد.

دروغ، در روابط اجتماعي، زمينه بيداد و ظلم و حقکشي و فساد و انحطاط است. چه بسيار ظلمها و ستمها که از راه دروغ و وارونه جلوه دادن حقها و حقوقها پديد مي آيد. به اين دليل براي مبارزه با ستم و فساد و انحطاط بضرورت بايد دروغ محو گردد. دروغ اطمينان و اعتماد افراد را به يکديگر نيز از بين مي برد، و جامعه را دچار بي اعتمادي و سوءظن مي کند. نتيجه حتمي چنين وضعي گسترش ترس و دلهره و عدم اعتماد ميان مردم است. در ميان افرادي که راستگويي به صورت يک اصل پذيرفته شده باشد، امنيت به معناي واقعي کلمه و در همه ابعاد حيات فردي و اجتماعي تحقق مي يابد. امنيت اقتصادي، امنيت سياسي، امنيت اجتماعي و... زيرا روشن است که انسان در اجتماع راستگو مي داند که بايد کالايش را به بهاي واقعي بفروشد، و هر کالايي را به بهاي واقعي بخرد. از اين نظر کاملا مطمئن است در آسايش و فراغت به سر مي برد. و همين امر به همه بخشهاي ديگر اقتصادي و ارتباطي جامعه حکمفرماست. امنيت سياسي نيز از همينجا به دست مي آيد، زيرا هر چه مي شنود و هر اصل و آموزش و تبليغي مي بيند که رنگ سياسي دارد، باور دارد که راست است و مقرون به حقيقت. اين است که مي تواند با کمال امنيت خاطر و راحتي وجدان و بدور از هر گونه نگراني، از معيارها و خط و ربطها پيروي کند. امنيت اجتماعي نيز تنها در جامعه راستگويان وجود دارد. در اين جامعه مردمان هيچگونه هراس و بيمي از يکديگر ندارند، و همه با اطمينان کامل با يکديگر رابطه بر قرار مي کنند، و به زندگي خويش ادامه مي دهند. اين است که در دوران ظهور، کذب و دروغ، از جامعه ها رخت برمي بندد.

در کار ساختن يک جامعه سالم، بايد زمينه هر نوع طبقه سازي و پديد آمدن برتريهاي طبقاتي محو گردد. و عواملي که جامعه ها را به طبقات گوناگون اقتصادي (اشراف سرمايه داران و بينوايان)، و سياسي (طبقه حاکم و فرمانفرما و طبقه محکوم و فرمانبر)، و نظامي (طبقه قدرتمند و مسلح به ابزار و طبقه فاقد ابزار نظامي)، و فرهنگي (طبقه دانشمند و متفکر و شاعر و هنرمند و... و طبقه بيسواد و ناآگاه و...)، تقسيم مي کند از ميان برود، و همگان بر اصل عدل و معيار و ميزان عدالت در کنار هم و با حقوقي مساوي زندگي کنند، و مردمان با وجود شغلها و کاردانيها و کارآييهاي گوناگون فردي و گروهي، به خدمتگزاري و اداره جامعه بپردازند، و هر کس در هر بخش و پست و مقام و پايگاه قدرت اجتماعي که قرار دارد با ديگر افراد به اصل عدل و معيار حق رفتار نمايد، و از هر گونه امتياز خواهي و سلطه طلبي دوري گزيند.

در دوران ظهور، اين چگونگي نيز تحقق مي يابد. يعني انسانها به شخصيت و ارزش واقعي خويش مي رسند، و بند ذلت و بردگي از همه برداشته مي شود.

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله:

«...به (بالمهدي)... يخرج ذل الرق من أعناقکم...»

-...به دست مهدي عليه السلام بندهاي بردگي از گردن شما همه گشوده مي گردد...

منظور بردگي توده هاي انساني براي حکومتهاي خودکامه، سرمايه داران، کارخانه داران و زمين داران بزرگ و امثال آنان است، که هستي و نيستي توده هاي مردم را در دست دارند و سرنوشت مردم همه در دست مراکز قدرت و گروههاي مسلط در جامعه است، و آدميان به ظاهر آزاد زندگي مي کنند، ليکن با مطالعه عميق در روابط اجتماعي روشن مي گردد که افراد در اينگونه نظامها و زير بار آن سلطه ها، سرنوشتي اسارت بار دارند، و همه جوانب زندگي و فکر و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سياست و همه چيزشان اسير پنجه قدرتهاي مسلط جامعه است. و اين قدرتهاي مسلط يا خود حکومتها هستند، (چنانکه در برخي نظامها چنين است)، يا جريانهايي هستند که حکومتها عامل دست آنهايند، مانند حکومت هاي سرمايه داري. در هر دو نوع اين حکومتها، انسان آزادگي واقعي و در خور را ندارد، و اسير و برده است، اسارت و بردگييي سهمگين تر از بردگيهاي دوران گذشته.

اين نوع بردگي که ارمغان جامعه هاي صنعتي و ره آورد شوم تکنولوژي و مکاتب سياسي و اقتصادي جديد است، از روابط ناانساني و ظالمانه اقتصادي و سياسي بر مي خيزد، روابطي که بر معيار منافع طلبي و مال پرستي و سلطه جويي است، که به حق و عدالت پشت کرده و ارزشهاي انساني را ناديده گرفته است. اين چنين شيوه ها و روشها دست آوردي ندارد جز به زنجير کشيدن انسانها، و به بيگاري گرفتن افراد، و به کار اجباري گماردن، و استثمار حقوق، و زير پا نهادن ارزش واقعي انسانها.

انسانها در اينگونه اجتماعات، اسير نظام اقتصادييي هستند که از بالا تعيين مي شود و بر آنان تحميل مي گردد. اسير نظام فرهنگي هستند که براي ايشان تدوين کرده اند. در بند شبکه هاي اجتماعيي هستند که اهرم اصلي آن در دست مراکز قدرت و دولتهاست. اسير نظام هنري و احساسيي هستند که با معيارهايي از پيش ساخته و با هدفها و انگيزه هاي ويژه، به اذهان و افکار مردم ديکته مي شود. از اين رو، انسانهاي قرن ما، بردگاني بظاهر آزادند. ذوق، هنر، انديشه و ابتکارشان همه کاناليزه شده و هدايت شده است. مجموعه اين بندها و شبکه هاي پيچيده بر سر راه انسان، او را از گوهر اصلي و ماهيت انساني خويش تهي ساخته است، آزاد شدن از اين نوع بردگي، به معناي آزادي همه استعدادها و خلاقيتها و نيروهاي نهفته انساني است. و اين آزادي است که در پرتو عدالت واقعي مهدوي عليه السلام تحقق مي پذيرد، و ذلت و اسارت کلي انسان که در سايه نظامهاي ستم بنياد بر بشريت تحمل شده بود، ره نيستي در پيش مي گيرد.

از ديگر اموري که در احاديث بر آن تأکيد شده است، محو کينه توزي و جايگزيني مهرورزي و دوستي در دلهاست. و اين بي گمان از فروغ جاودانه عدالت است که در جامعه پرتو مي افکند و سرزمين دلها را از کينه توزي و دشمني مي شويد و آکنده از مهر و محبت مي سازد. هنگامي که ميزان عدالت در ميان مردمان نهاده شد، و سر سوزني از آن تخلف نگرديد، و در هر برخوردي حقوقي، حق به حقدار داده شد، و در هر تضاد اجتماعي که پاي منافعي در ميان بود با آيين عدالت رفتار شد، جايي براي کينه ها و بدگمانيها و دشمنيها باقي نمي ماند.

سخني والا و عميق در اين بعد از فلسفه اجتماعي عدالت گستري از بانوي اکرم حضرت صديقه کبري فاطمه زهرا عليه السلام روايت شده است:

«...والعدل تنسيقا للقلوب...» [44] .

- عدالت مايه پيوند يافتن دلها (و تحکيم روابط اجتماعي) است...

انسانها، در ظلمت تبعيض و بيعدالتي دلهايشان از هم مي گسلد، و کينه توزي و دشمني و درگيري در ميانشان رسوخ مي کند، و راه تضاد و ناسازگاري و برخوردهاي ناهنجار به روي آنان گشوده مي گردد.

در نظام عدل بنياد مهدوي عليه السلام با اجراي دقيق عدالت، ريشه تبعيضها، بي عدالتيها، ستمها، ناراحتيها، نگرانيها، بدبينيها، و کينه توزيها از دلها بر مي آيد و انسانها بي بيم و هراس و بدون هيچ نگراني از تضييع حقي، در کنار يکديگر و با دلهايي سرشار از لطف و محبت با يکديگر زندگي مي کنند.

امام علي عليه السلام:

«... و لو قام قائمنا... لذهبت الشحناء من قلوب العباد...» [45] .

-... آنگاه که قائم ما عليه السلام قيام کند... کينه ها از دلها بيرون رود...

اکنون و با توجه به اين امور روشن مي گردد که چگونه عدالت اجتماعي، اخلاق فردي و روابط دروني و پيوندهاي روحي انسانها را بهبود مي بخشد، و درون آدمي را از هر گونه ديو سيرتي و زشت خويي سالم مي سازد. و اين خود درس آموزنده اي است براي همه مربيان اجتماعي و مصلحان اخلاقي و سياستمداران متعهد، که از چه راه بروند تا نتيجه بگيرند، و چه شيوه هايي بکار بندند، تا جامعه صالح و انسان صالح بسازند. اگر سالهاي سال با تبليغ زباني از بهبود روابط انساني و مهرورزي و دوستي انسانها سخن بگويند، و در زبان با کينه توزي و دشمني بستيزند، تا هنگامي که روابط اجتماعي ظالمانه و بيدادگريهاي اقتصادي و سياسي و... را از ميان بر ندارند، ريشه کينه توزي و دشمني و عدم سلامت رواني را باقي گذارده اند. و از اين ريشه اهريمني همواره جوانه ها و شاخه ها خواهد روييد.


پاورقي

[1] رنگ باختگي و ورشکستي برخي از مکاتب و ايدئولوژيهاي مادي، در دوران پيش

از ظهور نيز اين واقعيت را بيشتر تثبيت مي کند.

[2] اين چنين مباني و اصولي که در زندگي عيني انسان و حوزه فعاليتهاي فردي و

اجتماعي او اثري نداشته باشد، آيين خدا و راه و روش رسولان الهي نيست.

[3] سوره هود (11): 87.

[4] سوره حديد (57): 25.

[5] سوره نحل (16): 90.

[6] «المفردات في غريب القرآن» راغب اصفهاني، المکتبة المرتضويه، تهران

ص 325 و 403.

[7] «مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم» آية الله ميرزا محمد تقي موسوي

اصفهاني، مؤ سسه اصفهاني، مؤ سسه الامام المهدي عليه السلام، قم 1363. ج 1 ص

118-119.

[8] «بحار» 52/362.

[9] اين موضوع در بخش پنجم: «تصحيح انحرافهاي فکري و توجيهي» تبيين گشته است.

[10] نور الثقلين 3/78.

[11] «نور الثقلين» 3/79.

[12] «غرر الحکم» 330.

[13] «نهج البلاغه 641.

[14] «الحياة» 6/404.

[15] «تحف العقول»

[16] بحار 75/353.

[17] «مکيال المکارم» 1/81

[18] تنها در کتاب «کمال الدين» شيخ صدوق بيش از 30 حديث جمله معروف:

«يملا الارض عدلا و قسطا...» ذکر شده است. و در کتاب «منتخب الاثر»

صفحه 478، 129 حديث درباره اجراي عدالت

کامل به دست آن منجي بزرگ آمده است.

[19] آية الله ميرزا محمد تقي موسوي اصفهاني در گذشته بسال 1348 هجري.

[20] مکيال المکارم 1/118 و 119.

[21] کمال الدين 1/257.

[22] کمال الدين 1/289.

[23] کمال الدين 1/318.

[24] بحار 52/381. «تهذيب» 6/154.

[25] کمال الدين 2/372؛ خورشيد مغرب 296و297.

[26] مقصود قصيده تائيه معروف است.

[27] کمال الدين 2/378.

[28] تنها زني از خاندان امامت - در دوران پنهاني و پوشيده داشتن اين ولادت از

نااهلان که هنگام زايمان حضرت نرگش خاتون مادر گرامي امام موعود عليه السلام داشته است.

[29] کمال الدين 2/428 بحار 51/13.

[30] در تعاليم والاي اسلام، اين موضوع کاملا تبيين شده است: امام علي عليه

السلام در سخني مي فرمايد: «العدل أساس به قوام العالم:

عدل پايه ايست که جهان بر آن استوار است»«بحار» 78 / 83؛ و در سخني

ديگر از سنتهاي حاکم بر جامعه انساني پرده برداشته است. «ما عمرت البلدان

بمثل العدل: آباديها (و جامعه ها) به وسيله هيچ چيز مانند

عدل آباد نگشت»،«غررالحکم / 407». عدالت تنها پايه و پايگاه و ابزار

قدرت و عامل بقاي دولتها است. اين اصل نيز در کلام امام علي عليه السلام بروشني آمده

است: «اجعل العدل سيفک: عدالت را شمشير خود قرار ده»، «غررالحکم» 67.

براي توضيح بيشتر به کتاب «الحياة» جلد ششم و رساله فارسي: الحياة

(گزارشي درباره جلد سوم تا ششم) مراجعه شود.

[31] سوره احزاب (33): 62.

[32] کمال الدين 2/372.

[33] بحار 52/374؛ کافي 4/427.

[34] بحار 52/362؛ خورشيد مغرب 36.

[35] در نگرش نخست چنين انگاشته مي شود که نظام بردگي مدتهاست ملغي شده

است: و ديگر و بردگاني نيست که امام منجي آنان را آزاد سازد. براي روشن شدن محتواي اين کلام مي گوييم:

1) اين حديث درباره جريان کلي بهسازي و سامان بخشي به کار همه انسانها است و برداشته شدن همه بندها و زنجيرها از پاي يکايک آدميان.

2) بردگي در زمان ما با رنگهاي تازه و رسمها و ايسمهاي نو و مدرني در جريان است. همه کارگران و کشاورزان استثمار شده، و همه انسانهايي که زير تحميل فکر و فرهنگ و هنر و اقتصاد و سياست و...، اسير و در بندند، بردگانند که در صورت انسانهاي آزاد به شمار مي آيند.

3) با مطالعه آمار و ارقام روشن مي شود که بردگي به معناي سلب اختيار کلي از انسانها و خريد و فروش ‍ آنان نيز در دنيار کنوني کاملا پايدار است، و مجامع بين الملي و قوانين ملي، در نفي و طرد آن از همه کشورها چندان موفقيتي نداشته است. برده داري در آسيا، آفريقا و آمريکاي لاتين همچنان ادامه دارد. براي روشن شدن اين موضوع به اين آمارها توجه کنيد.

«... عهدنامه تکميلي سال 1956 سازمان ملل درباره بردگي، هر کس را که به ميل خود نتواند دست از کار بکشد، در رديف بردگان محسوب مي دارد. موارد زير در حوزه اين طبقه بندي قرار مي گيرد:

کارگران اجير شده که بدون دريافت مزد و تنها براي باز پرداخت ديون خود نزد نزولخواران کار مي کنند.

کشاروزان بدون زميني که قادر نيستند املاکي را که در آن کار مي کنند، ترک نمايند.

کودکان استثمار شده اي که از کانون خانواده خود جدا شده و در برابر مقرري ناچيز و يا اغلب بدون هيچ مزدي ساعات طولاني به کار گرفته مي شوند.

در سرتاسر جهان حداقل 200 ميليون نفر از اينگونه بردگان وجود دارند، احتمالا تعداد واقعي از اين رقم بسيار بيشتر است. اکثريت اين بردگان در چنان شرايط ذلت باري بسر مي برند، که فرق چنداني بانکبت بارترين دوران برده داري گذشته ندارد.

برده دراي به مفهوم خاص تملک انسانها، به طور پراکنده... هنوز وجود دارد...

گزارشهاي تکان دهنده اي از منطقه آمازن مي رسد که در آنجا سرخپوشان امريکا توسط گله داران و يا معدن چيان به بردگي گرفته شده اند.

در سودان، در نتيجه جنگ داخلي بين مسيحيان و مشرکان جنوب کشور از يک سو و مسلمانان عرب زبان شمان از سوي ديگر، برده داري به مفهوم تملک انسانها به سرعت گسترش مي يابد. نيري ميلشياي عرب که توسط دولت حاکم بر شمال کشور سازماندهي و مسلح شده است دست به تجارت بردگاني مي زند که از قبليه دينکا به غنيمت گرفته است. کودگان و زنان قبيله دينکا مورد هجوم ناگهاني واقع شده، و به اسارت گرفته مي شوند... در فوريه 1988 يک کودک دينکايي در مقابل 90 دلار قابل خريداري بود. در حال حاضر تعداد برده ها به اندازه اي افزايش يافته که اين نرخ تا 15 دلار کاهش پيدا کرده است...

زماني که شخصي موافقت مي کند که وامي با نرخ بهره بسيار گزاف را با کار تأديه کند، غالبا تنها خود را در موقعيت يک مقروض مادام العمر قرار مي دهد، و به دنبال آن اجبارا به بندگي دايمي تن خواهد داد.

حداقل 8 ميليون نفر از اينگونه کارگران اجير شده در آمريکاي لاتين وجود دارند.

در آفريقا اين رقم ميليونها نفر بيشتر است. اما مرکز اين فاجعه در آسيا و بويژه در هند واقع است. دولت هند به وجود اندکي کمتر از 200 هزار نفر از کارگران اجير شده اعتراف کرده است. اين رقم را بيش از 5 ميليون نفر بر آورد کرده اند... کارگران اجير شده اغلب متعلق به گروههاي اقليت جامعه هستند. هشتاد درصد از کارگران بي مزد هند از قبايل ياکاست هاي موروثي «نجس ها» هستند که عقده خود کم بيني و حقارت در آنها به بردگي مادام العمر شان کمک کرده است.

کارگران تاميل مالزي... هم اکنون در مزارع روغن نخل و کائوچو مشغول بکارند. نزولخوراني که سر رشته طرحهاي برده سازي در دست آنها است، اغلب ملاکان محلي، رؤ ساي پليش، و صاحبان منابع مالي احزاب سياسي هستند.

«جبهه آزادي بخش اجير شدگان هند» تعداد کودکان اجير شده را در هندوستان، پاکستان ، بنگلادش، نپال و سريلانکا، معادل 25 ميليون نفر تخمين مي زند. فقط در هندوستان بيش از 50 ميليون کودک در شرايط کار مي کنند که غالبا با بردگي تفاوتي ندارد.

در سرتاسر جهان سوم، در مراکز فحشاي فليپين، در کارخانه هاي فرشبافي مراکش و ترکيه، در فعاليتهاي مربوط به مواد مخدر آمريکاي لاتين، در داد و ستد فواحش سريلانکا و... کارگران خردسال و ارزان و قابل استثمار و بآساني قابل جايگزيني هستند.

وضعيت بردگان خردسال هندي... در 55000 کارگاهه بافندگي، بيش از يک ميليون کودک به کار گرفته شده اند...15 درصد از اين عده، کارگران اجير شده اي هستند که توسط والدينشان به صاحبان کارگاههاي بافندگي فروخته شده اند... اين کودکان تا هفت روز و روزي 12 ساعت در ازاي چيزي معادل 40 سنت در هفته کار مي کنند و در کارگاههايشان مي خوابند. آنها از سوء تغذيه، بينايي ضعيف، غير طبيعي شدن استخوان بندي بدن... رنج مي برند...

اجير کردن به بهانه پرداخت وام و برده داري خردسالان، به عنوان سيمايي زشت اما پرهيزناپذير اقتصاد در حال توسعه در نظر گرفته مي شود. مدافعان اين نظريه چنين استدلال مي کنند که نيروي کار ارزاني که به وسيله کودکان و کارگران اجير شده تدارک مي شود، به توسعه اقتصادي کمک مي کند اما کودکان کارگر در حالي به مرحله بلوغ مي رسند که از نعمت سلامت و سواد بي بهره اند.

پايان دادن به بردگي فراتر از وضع قوانين است. الغاي بردگي به معناي دست و پنجه نرم کردن با فقري است که والدين را به فروش بچه هايشان وادار مي کند. و همچنين به معناي ايجاد امکانات آموزشي، بخصوص در مناطقي است که برده داري از پشت سنگر فرهنگ و اقتصاد محلي و گاهي از طريق عقده خود کم بيني و حقارت خود قربانيان بردگي به حيات خود ادامه مي دهد...»

مجله: گزيده مسائل اقصادي - اجتماعي، شماره مسلسل 102 - 103، سال هفتم، شماره 4 و 5، مرداد 69 از: مرکز مدارک اقتصادي - اجتماعي و انتشارات سازمان برنامه و بودجه.

از اين بررسي هاي سودمند نيز روشن مي شود: غرب که خد مدعي الغاي قانون بردگي است، بوجود آورنده بدترين و شرم آورترين نظام هاي برده سازي و استثمار است که نظير آنها در گذشته تاريخ بردگي نبوده است.

[36] «بحار» 52/224 و 225.

[37] در حديث اشاره به راه خاصي ندارد شايد منظور شاهراههاي ميان شهرها باشد. اهميت توسعه اين شاهراههاي بزرگ روشن است.

[38] «بحار» 52 / 333.

[39] شايد يکي از علل ضرورت حضور 313 تن انسانهاي ساخته شده و تربيت

يافته، براي ظهور، همين باشد که برنامه ها درست و دقيق اجرا شود و دين خدا عملي

گردد.

[40] «نهج البلاغه» 425؛ «خورشيد مغرب»35.

[41] «بحار» 51 / 120.

[42] رشوه بگيران، تباه کنندگان و ساخت و پاخت کنان.

[43] «المهدي الموعود المنتظر» 1 / 277؛ «خورشيد مغرب»30.

[44] «احتجاج» 1/134.

[45] «بحار» 10/104، «تحف العقول» /76.