بازگشت

موعود دلها


سعيده شمس

سلام اي آخرين اميد مادر

سلام اي وارث غم هاي حيدر

کجايي آشناي نيمه شب ها

غريب هر سحر، موعود دل ها

بگو با ما ز بدر و فتح خيبر

غدير و ذوالفقار و دست حيدر

بگو راز احد، خون جگرها

بگو از قلب و سينه، اين سپرها

بگو دستي که دستان خدا بود

يد بيضاي ختم انبيا بود

چرا اين دست را در کوچه بستند

حريم امن و ايمن را شکستند

بگو از داغ و آتش، ميخ و ديوار

بگو از مادر مظلوم و بيمار

بگو از روز ظلمانيّ حيدر

بگو از جاري خونين کوثر

بگو از شاخه ياس خميده

کسي جز تو چنين دردي نديده



بگو کِيْ رهسپار ملک مايي

تو اي زهرا سرشت مرتضايي



بگو با ما تو از مردان نامرد

بگو از قلب، پاره جان پردرد



بگو از کوفيان و بي وفايي

بگو از ماهِ روي مجتبايي



بگو از نينوا و آفتابش

بگو از ماهتاب و عشق نابش



بگو از لعل آن لبهاي سوزان

بگو از ساقي مستان عطشان



بگو از زينب آن، ام المصائب

بگو کي مي رسي موعود غائب



بگو از غربتت اي جان زهرا

فداي روي ماهت جان جانها



بگو با اين همه دردي که داريم

نبايد دم به دم ما، جان سپاريم



زمين در حسرت ديدار تو سرد

زمان در انتظارت مي کشد درد



نگر اين آسمان چشمش در اين راه

ببين بي سو شده اين مهر و آن ماه



تو هم دردي، نهان در سينه داري

تو هم، چون مهر و مَه در انتظاري



نگارا غم مخور فصل جدايي

به پايان آيد آنگه که بيايي



تو مي آيي دواي دل به دستت

که نرگس مي شود مخمور و مستت



نداي پر خروش يا لثارات

که ذلّت دوري از ما جسته هيهات



بگيري انتقام ضربه در

سپارند عاشقان در راه تو سر



پس از آن انتقام کربلا را

رها مي سازي از دَدْ بيت اَقْصي



يکايک دشمنان را خوار سازي

ره کفار دين دشوار سازي



نگر آرام ما را مرهمي هست

براي تشنگيمان زمزمي هست