بازگشت

سخني با معشوق آسماني


زهرا قاسمي

اي مهربان؛ بگذار تا در ميان ستاره هاي شب و تنهايي شب با تو سخني داشته باشم؛ بگذار تا از درد جدائيت که با غيبتت همه تکيه گاه مظلومان ازبين رفته بنالم؛ پيش از تو آب معنيِ دريا شدن نداشت ولي مي دانم که با حضورت در ميان مردم هر قطره آب معني يک دريا را مي دهد و حتي گياهاني که با نبودنت اجازه زيبا شدن نداشتند ولي با تو گلستان مي شوند؛ اما افسوس که بوي غيبتت به مشام تنهاييم مي رسد!

اي آقاي من؛ شنيده ام که با نماز خواندن شماست که خورشيد جان مي گيرد و با هر نفس شماست که روشنتر مي شود! آخر از حريم کدامين بهاري که عاشقانت با شنيدن نامت به قامت سبزت مي ايستند و قلبهايشان را به سوي شما روانه مي سازند؛ من مي دانم که دل شما مانند دريا پاک است، پس چرا اي سرور امّت، ظهورت را تجلّي نمي کني؟! طوفانهاي دريا براي شما حباب است؛ پس آخر چرا ما را در اين سرزمين آفتاب، چشم انتظار گذاشته ايد؟! روييدن خورشيد از خاک، معناي وجود تو را مي دهد و بهار را در نام شما مي جويم. عزيز دلم! چه شبها و روزها که نام تو را بر زبان جاري مي ساختم و به يادت هميشه دلم آهنگ انتظار را مي نوازد و با پاي برهنه در جاده هاي انتظار قدم برمي دارم.

گلدسته هاي مسجد جمکران در خيال رسيدن نام زيبايت به گوششان در اوج آسمان دعا مي خوانند و گنبد جمکران در زير آسمان غم آلود دلهاي عاشقان چشم انتظار، کبوتر تو مي باشد! عاشقاني که به مسجدجمکران مي آيند، سر بر ديوار جمکران مي گذارند و با چشماني اشکبار تو را ياد مي کنند و با دل سوخته شان شما را صدا مي زنند. خوب مي دانم که مرا نيازي به گفتن اين حرفهاي غمگين نيست، چرا که شما در چشمهايتان روشنايي است که اينها را مي بينيد. اي منتهاي مهرباني! هر روز جمعه عاشقان منتظر آمدنت هستند و ثانيه هارا به خاطر ديدنت مي شمارند؛ چرا که همه هفته به اميد جمعه مي مانيم و هنگامي که جمعه فرامي رسد زمين و زمان بوي تو را مي دهد؛ امّا غروب جمعه دلم را مي شکند و هنگامي که جمعه مي رود دلم مي گيرد، چرا که روزي که وعده داده اي که خواهم آمد بدون تو سپري مي شود!

اي محبوب دلها!

تمام هستي ام را خاک قدمت مي کنم تا شايد نظري به جاده دلم بيندازي -چرا که تو آفتاب يقيني، که اميد فرداها هستي، تو بهار رؤيايي که مانند طراوت گل سرخ مي ماني و نرم و سبز و لطيفي تو معني کلمات آسماني- هستيي که دستهايش براي آمدنت به زمين دعا مي کند.

اي تجسّم مهرباني!

غيرت آفتاب و جلوه زيبايي ماه تو را توصيف مي کنند و نفس آب تو رامعني مي کند و نبض خورشيد تو را وصف مي کند.خوب مي دانم که تو مي آيي؛ آري تو مي آيي همانطور که وعده کرده اي و آنگاه است که انتظار را از لغتنامه ها پاک خواهيم کرد.

پس اي تمام زيبايي!

بيا تا براي هميشه فريادرس عاشقان موعود باشي.