بازگشت

شرايط حاجت مورد نظر


بايد توجه داشت که همه درخواستهاي انسان صلاحيت برآورده شدن را ندارند بلکه خواسته فرد حداقل بايد داراي دو شرط باشد تا بتوان اميدوار به برآورده شدن آن بود.

اولا: درخواست نويسنده عريضه مخالف سنت هاي جاريه الهي و اراده تکويني خداوند نباشد، به عبارت ديگر چيزي را درخواست کند که با نظام حاکم بر عالم و قوانين آن هماهنگ باشد به عنوان مثال مطلوب او جمع بين نقيضين نباشد نظير اينکه درخواست کند هم باران ببارد هم نبارد.

يا مثلاً فردي در خواست کند که خدايا مرا به خلق خودت نيازمند نکن؛ در حاليکه مشيّت خدا بر اين تعلق گرفته است که نيازهاي بندگان او به کمک يکديگر بر آورده شود.

در حديث وارد شده است که علي عليه السلام فرمودند:

«روزي در حضور پيامبر اکرم صلّي اللّه عليه و آله چنين دعا کردم که پروردگارا! مرا محتاج احدي از بندگانت مکن. وقتي پيامبرصلّي اللّه عليه و آله اين دعا را شنيدند به من فرمودند: يا علي! اينگونه دعا نکن چون هيچ بنده اي نيست مگر اينکه به ساير مردم نيازمند است. علي عليه السلام مي فرمايند: عرض کردم: يا رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله پس چگونه دعا کنم؟ حضرت فرمودند: بگو: پروردگارا! مرا محتاج بندگان بد و پست مکن.» [1] .

ثانيا: درخواست بايد امر حلالي باشد، به بيان ديگر خارج از اراده تشريعيه خداوند نباشد. در اشاره به اين حقيقت علي بن ابيطالب عليه السلام مي فرمايند:

«لا تسأل...ما لا يحلُّ»

«از خداوند عالم چيزي را که حلال نيست درخواست مکن.» [2] .

چون چنين درخواستي با اساس تعاليم الهي در تعارض است بخاطر اينکه هر يک اوامر و نواهي الهي ريشه در يک سلسله مصالحي دارد که تأمين کننده سعادت و کمال انسانند. اگر اجازه برآورده شدن خلاف اين احکام و مقررات داده شود در حقيقت زمينه تحقق کمال انساني از بين مي رود و...

چند تذکر:

1 - توجه به اين نکته نيز لازم است که اگر کسي تمام آداب و شرايط توسّل را در موقع نگارش عريضه به جاي آورد امّا به حسب ظاهر در خواستش بر آورده نشد نبايد تصور کند که درخواست او ردّ شده است، چه بسا خداوند دوست دارد بنده اش باز به او مراجعه کند، پس بدون آنکه نااميد شود دوباره حاجت خود را از خدا طلب کند. به علاوه بعضي از دعاها سزاوار است که چند سال بعد از درخواست، اجابت شوند. بنابر اين در مواردي شايد وقت استجابت دعا نرسيده است. و گاهي نيز اصل بر آورده شدن حاجت به صلاح فرد نيست لذا خداوند بواسطه لطف و عنايتي که به بنده خود دارد خواسته او را چون به ضرر اوست برنمي آورد، امّا وي را از پاداش معنوي دعا محروم نمي سازد، چون اصل دعا کردن داراي برکاتي است که مؤمن از هيچ طريقي به جز دعا کردن به آن برکات نمي رسد.

در روايتي از امام صادق عليه السلام به مسيربن عبد العزيز مي فرمايند:

«اي مسير! دعا کن...گمان مکن که دعا تأثيري ندارد همانا در نزد خداوند متعال مقام و منزلتي هست که جز از طريق دعا نمي توان به آن دست يافت...» [3] .

2- گاهي در نتيجه عادت و انس بيشتر با عالم طبيعت و عدم آگاهي از واقعيت هاي ماوراي طبيعت گمان مي شود که تمامي علل و اسباب اداره نظام عالم منحصر در تأثيرات متقابل امور مادي در يکديگر است، لذا وقتي از ضرورت دعا و توسل و نظاير آن بحث به ميان مي آيد سؤال مي شود: مگر دعا چه خاصيتي دارد که از طريق آن بتوان در نظام تکوين و عالم نفوس تصرّف کرده و تغييراتي انجام داد؟

حقيقت آن است که طرح اين گونه سؤالات يا ناشي از عدم اطلاع درست نسبت به حقايق هستي و يا حاکي از عدم آشنايي کافي نسبت به معارف اسلامي است. چرا که اولا: حقايق عالم هستي منحصر در پديده هاي مادي محسوس و تأثيرات آنها نمي باشد. ثانيا: اموري چون ذکر توسل و دعا و استغاثه و... نه تنها مخالف سنن الهي نيستند بلکه اين امور هم از جمله علل و اسباب مهم معنوي حاکم بر جهان هستند. به عبارت ديگر امور مذکور هم در کنار ساير سنن و اسباب در حفظ و يا ايجاد تغيير در اجزاي مختلف نظام هستي مؤثرند.

لذا وقتي به توصيفات موجود در سخنان معصومين عليهم السّلام در زمينه دعا مراجعه مي کنيم، به تعابيري نظير آنچه در ذيل به آنها اشاره مي شود بر خوريم:

اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد:

«الدعاء ترس المؤمن». [4] .

­ دعا سپر مؤمن است».

يا در روايتي، امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«الدعاء أنفذ من السنان الحديد». [5] .

«دعا از نيزه آهنين (در تأثيرگذاري) تيزتر و نافذتر است».

رسول خداصلّي اللّه عليه و آله مي فرمايد:

«الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدين و نور السموات و الارض». [6] .

­ دعا سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسمان ها و زمين است».

مجموعه چنين رواياتي جايگاه و نقش مهمّ ذکر و دعاء و ميزان تأثير آن را در نظام هستي مشخص مي نمايند.

3 - مطلب ديگري که در زمينه دعا و توسل مورد اشکال قرار مي گيرد آن است که نظام عالم بر اساس قضا و قدر الهي اداره مي شود و قضا و تقدير الهي امري غير قابل تبديل و تغيير است، در نتيجه اگر دعا مؤثر هم باشد، در مواردي که امري از طرف خداوند مقدّر شده است دعا نمي تواند در آن تأثير داشته باشد.

در اين زمينه نيز بعد از بررسي دقيق معارف اسلامي معلوم مي گردد که:

اولا: در لوح اثبات و محو تغيير امکان پذير است يعني مقدّرات الهي به گونه اي هستند که گاهي کم و زياد مي شوند. به عبارت صحيح تر گاهي مقدّرات الهي مشروط هستند و در شرايط خاصّي تغيير پيدا مي کنند. به عنوان مثال ممکن است براي شخصي مدّت زمان خاصي مثلا سي سال عمر کردن مقدر مي شود البته مشروط به اينکه فلان گناه را مرتکب نشود و گرنه تأثير آن گناه آن است که ده سال از عمر او مي کاهد و يا فلان عمل خير مثل صله رحم، يا دعاو... را اگر انجام دهد عمرش طولاني مي شود، چون اين امور هم بر طول عمر او مي افزايند.

ثانيا: بر فرض قبول اشکال عدم امکان وقوع تغيير و تبديل در تقدير الهي، مي توان گفت: از بررسي روايات مربوط به دعا و نيايش بخوبي معلوم مي گردد که از جمله مقدّرات الهي آن است که دعا مي تواند جلو وقوع قضا و قدر حتمي الهي را بگيرد، در اين باره پيامبر اکرم صلّي اللّه عليه و آله مي فرمايند:

«الدعاء يردّ القضاء وقد اُبرم إبراما-وضمّ اصابعه صلّي اللّه عليه و آله». [7] .

­ دعا مي تواند جلوي قضايي را که به مرتبه حتميّت رسيده است بگيرد و مانع تحقق آن در خارج بشود».

و يا امام صادق عليه السلام در تعبيري نزديک به اين مضمون مي فرمايند:

«ان الدعاء يردّ القضاء وقد اُنزل من السماء وقد اُبرم إبراما». [8] .

­ دعا مي تواند جلو آن قضايي را که از آسمان نازل شده و به مرحله حتميّت و ابرام رسيده است بگيرد».

يعني از تحقق خارجي آن جلوگيري به عمل مي آورد.

4- موضوع ديگري که در اين زمينه بعضي ها مطرح مي کنند آن است که باتوجه به جايگاه بسيار رفيعي که اصل امامت در جهان بيني اسلامي دارد، امام از ويژگي هاي خاصّي برخوردار است که از جمله آنهاست اعلم بودن وي به تمامي امور و مصالح موجود در جهان، يعني از آنجا که امام، اولواالامر و واجب الاطاعة است لذا نه تنها بايد به همه مسائلي که مورد نياز مردم است عالم باشد بلکه بايد آگاه ترين فرد به آن امور باشد.

بر اين اساس است که در کتابهاي روايي ابواب مختلفي به تشريح و تبيين اين موضوع اختصاص داده مي شود. در بخشي از آنها با تعبير «خزّان العلم» و در برخي ديگر با عنوان «عالم بما کان وما يکون وما هو کائن» و در طايفه اي ديگر از روايات تصريح شده است که ائمه عليهم السّلام به همه احتياجات و اعمال بشر و به احوال شيعيان خود آگاهي کامل دارند:

سعد بن ابي الاصبغ مي گويد:

روزي در حضور امام صادق عليه السلام بودم، حسن کرخي وارد شد و درباره موضوعي از آن حضرت سؤال کرد. امام عليه السلام پاسخ دادند، ولي او قبول نکرد و آن مطلبي را که امام عليه السلام فرموده بودند انکار نمود. امام عليه السلام وقتي انکار ايشان را ديدند فرمودند:

«أتري من جعله اللّه حجّة علي خلقه يخفي عليه شي ء من امورهم؟» [9] .

­ آيا گمان مي کني که خداوند از کسي که او را حجّت براي خلق قرار داده است، مسائل آنها را از وي پنهان و مخفي نگه مي دارد؟»

حال اين سؤال است که وقتي حضرات معصومين عليهم السّلام از چنين علمي برخوردارند يعني از تک تک خواسته هاي مردم خبر دارند، در اين صورت چه نيازي به دعا و طلب و توسل خود افراد وجود دارد؟ اين بزرگواران با توجه به لطف و محبّت و قدرت و توانايي و علمي که دارند، قبل از درخواست شخص، نيازش را برآورده کنند. و يا بعضي ديگر مي گويند: دعا کردن نه تنها با اصل لزوم تسليم در برابر اراده خدا و رضا به قضاي خداوند متعال هم خواني ندارد بلکه به گونه اي اظهار وجود و مخالفت در مقابل خداوند است، بديهي است که چنين کاري به هيچ وجه برازنده يک مؤمن واقعي نيست. در پاسخ به اين گونه از سؤالات بايد گفت:

اولا: اصل دعا و توسل به خودي خود نوعي از عبادت است که بسياري از کمالات معنوي تنها از طريق آن قابل تحصيل است و عليرغم احاطه علم معصومين عليهم السّلام به تمامي نيازهاي مؤمنين، باز مناسب است که آنها همواره به دعا و توسل اهتمام بورزند تا به آن مراتب و منزلت هاي والا دست پيدا کنند.

ثانيا: ما دعا و توسل و استغاثه و... را به دستور خداوند متعال که عالم بر جميع امور است انجام مي دهيم يعني خداوند حکيم و عليم که نظام هستي را بر اساس يک سلسله اسباب و عللي خلق کرده و اداره مي نمايد با توجه به واقعيت هاي موجود و مصالحي که مقدّر شده است از انسان مي خواهد يا خواسته که جهت تحقق بعضي از کارها به اموري چون دعا و توسل متمسک شود؛ چرا که اين امور خود در رديف بسياري از موضوعات ديگر از سنن الهي محسوب مي شوند که بر اين مسأله آيه «ادعوني استجب لکم» دلالت صريح دارد، يعني بسياري از کارها در نظام عالم تنها از طريق توسل و درخواست و دعا قابل تحصيل و دست يابي هستند.

5 - اگر واقعا توسل به پيامبرصلّي اللّه عليه و آله و ائمه اطهارعليهم السّلام جائز است واين همه مفيد و مؤثر مي تواند باشد، پس چرا افرادي چون ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب و ابن قيّم جوزي با آن مخالفت مي کردند و حتي چنين اموري را شرک و موجب کفر و خروج از دين به حساب مي آورند؟

گر چه وقتي در مطالب صفحات قبل، به ويژه بخش توجيه عقلي و ادله نقلي عريضه نويسي توجه شود، پاسخ اين سؤال هم معلوم مي شود، ولي به نظر مي رسد باتوجه به اهميّت اين بحث، ضرورت دارد که ضمن نقل اقوال بعضي از علماي وهابي به صحّت و سقم گفتار آنها ولو به نحو اختصار اشاره اي شود.

ابن تيميّه (ابن تيميّه از علماي حنبلي بوده است که در قرن هفتم و هشتم هجري) درباره توسل به پيامبر اکرم صلّي اللّه عليه و آله و حاجت خواستن از آن حضرت و... مي گويد: خواندن ميّت بدون توجه به خداوند اگرچه آن ميّت از انبياء باشد، و يا اينکه از ميّت خواسته شود که او از خداوند بخواهد که حاجت ما برآورده شود، و يا اينکه از خداوند چنين بخواهيم: اي خدا! به جاه و مقام فلاني، حاجت ما را برآور و... اين ها منهي و غير جائز است و سرانجام منتهي به شرک در عبادت مي گردد. [10] .

باز در جاي ديگر مي گويد: اگر کسي از زيارت قبر پيغمبرصلّي اللّه عليه و آله قصد دعا و سلام نداشته باشد، بلکه منظور او طلب حاجت از پيغمبر باشد و براي اين منظور در نزد قبر مطهّر، صداي خويش را بلند کند، چنين کسي رسول خداصلّي اللّه عليه و آله را اذيّت کرده و به خدا شرک آورده و به خود ستم روا داشته است. [11] .

محمّد بن عبدالوهاب بنيانگذار فرقه وهابيّت مي گويد: توسّل به مردگان خطاب به معدوم است و از نظر عقل، کار زشتي است، زيرا مرده قدرت بر اجابت تقاضاي زندگان را ندارد، و در جاي ديگر مي گويد: انواع عبادت هايي که خداوند به آنها امر کرده است از قبيل اسلام و ايمان و احسان و دعا و... تمام اينها خاص خدا مي باشد. [12] .

و باز در جاي ديگر مي گويد: هرکس پيغمبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله يا به غير او از پيغمبران و اولياء صالحين، استغاثه کند و يا يکي از ايشان را مورد نداي خود قرار دهد و يا از او طلب شفاعت کند، چنين کسي همانند مشرکين مي باشد...

و همين طور گفته است: شرک کساني که در قبور طلب شفاعت مي کنند از شرک بت پرستان جاهليّت بدتر است. [13] .

از ابن قيّم در اين باره نقل شده است: در توسل به ميّت اگرچه پيامبر اسلام صلّي اللّه عليه و آله هم باشد شرک است زيرا او مرده و نابود شده است. به دليل اين که قرآن مي گويد «إنّک ميّتٌ وانّهم ميّتٌ» يعني تو اي پيامبر مي ميري و آنها هم خواهند مرد. و بعد اضافه مي کند: استغاثه به اموات و گفتن کلماتي مثل يا سيّدي! يارسول اللّه! انصرني. ياسيّدي! علي بن ابي طالب اغثني و نظاير آنها شرک است!! [14] .

از دقت در اين مطالب و نظاير آن چند مطلب استفاده مي شود، که از جمله آنهاست:

1- توسل به غير خدا شرک است.

2- توسل به مرده، توسل به معدوم است.

در ضمن اشاره به ادله علماي مزبور، اين دو مسأله را با توجه به آيات و روايات و ديدگاه هاي علماي ديگر به نحو اختصار مورد بررسي قرار مي دهيم:

ابن تيميّه آن جا که مي گويد: توسل شرک است در ادامه اضافه مي نمايد: [15] دليل ما اين آيه شريفه است:

...وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِکُونَ مِنْ قَطْمِيرٍ، إِنْ تَدْعُوهُمْ لايَسْمَعُوا دُعائَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا ما اسْتَجابُوا لَکُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَ لايُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِيرٍ [16] .

­ کساني را که بخدايي مي خوانيد در جهان داراي پوست و هسته خرمايي نيستند؛ اگر آنها را بخوانيد نشنوند و اگر بشنوند (مانند عيسي و عزيز و فرشتگان و فراعنه) جواب ندهند و روز قيامت چون آنها را شريک خدا گرفتند شما را کافر دانند و هيچکس مانند خداي دانا تو را به حقيقت آگاه نگرداند».

يا در جاي ديگر به آيات شريفه:

قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُم مِّنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُم وَلا تَحْويلا اُولئِکَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلَي رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّکَ کانَ مَحْذُورا [17] .

[­ اي رسول ما مشرکان را] بگو: از اين بتها، آن را که بجز خدا مؤثّر مي پنداريد در حوايج خود بخوانيد تا ببينيد که نه دفع ضرري از شما توانند کرد و نه تغيير حالي بشما توانند داد. آنهايي را که کافران، بخدايي مي خوانند آنان خود بدرگاه خدا وسيله تقرّب مي جويند و هر که مقرّب تر است بيشتر اميدوار به رحمت و ترسان از عذاب اوست که البته از عذاب خدا بايد سخت هراسان بود».

و همين طور به آيات ديگري که متضمن اين مضمون اند استدلال کرده، مي گويد: برطبق مفاد اين گونه آيات عقيده و عمل کساني که براي تقرّب به خدا و يا براي رفع و دفع مشکلات خويش به غير خدا توسّل مي جويند، فاسد و باطل است. به اين ترتيب هرگونه توسّل به ارواح پيامبران وامامان عليهم السّلام را نفي مي کنند و آن را مخالف با توحيد مي شمرند.

به اين گونه استدلال ها مي توان به چند صورت پاسخ داد:

اولا: از قرائني که در قبل و يا بعد از اين آيات است، به خوبي معلوم مي شود که منظور از آنها بت هاست که عده اي آنها را شريک خدا مي پنداشتند و براي آنها قدرتي در برابر قدرت خداوند قائل بودند، که اين همان شرک در ربوبيّت مي باشد و امر غلط و باطلي است، امّا قائلين به جواز توسل به انبياء وائمه عليهم السّلام هرگز براي آنها در مقابل خداوند استقلال قائل نيستند، بلکه هدف شان آن است که از آبرو و منزلت آنها در پيشگاه خداوند مدد جسته و از احترام و عظمتي که در نزد خداوند دارند کمک بگيرند. اين کار به هيچ وجه قابل قياس بانوع نگرش بت پرستان به بت هانيست.

ثانيا: در مقابل آيات مذکور، يک سلسله از آيات ديگري هم در قرآن وجود دارند که اجازه توسل به غير خدا را تأييد مي کنند:

در قرآن کريم آمده است که فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام براي استغفار به پدرشان توسل جستند و او را در پيشگاه خداوند متعال واسطه قرار داده، چنين گفتند:

يا أَبانا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنّا کُنّا خاطِئِين َ، قالَ سَوْفَ أسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الَّرحِيمُ [18] .

­ اي پدر! براي ما طلب آمرزش کن زيرا ما خطا کاريم پدر گفت: بزودي براي شما از درگاه خداوند آمرزش مي طلبم که او بسيار بخشنده و مهربان است».

و همچنين در سوره نساء مي فرمايد:

لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهُ وَ اسْتَغْفَرُ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوابا رَحيما [19] .

­[اي پيامبر] اگر هنگامي که گروه منافق بر خود به گناه ستم کردند از کردار خود به خدا توبه نموده و به تو رجوع مي کردند که براي آنها استغفار کني و از خدا آمرزش خواهي، البته در اين حال خدا را پذيرنده توبه و مهربان مي يافتند».

و حتي در آيه اي از سوره مائده که قبلا اشاره شد، صريحا دستور داده مي شود که:

«اي مؤمنان! براي تقرّب به خداوند وسيله اي انتخاب کنيد...» [20] .

ثالثا: وقتي تاريخ اسلام را ورق مي زنيم به موارد زيادي بر مي خوريم که از آنها چنين معلوم مي شود که مسأله توسّل به انبياء و ائمه عليهم السّلام و صالحان، در صدر اسلام و در زمان صحابه يک امر عادي به حساب مي آمد و نه تنها کسي با آن مخالفت نمي کرد بلکه در مواقع ضروري، خود آنها به حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و بلکه به اطرافيان او توسّل مي جستند. چنانکه نقل شده است در زمان خلافت عمر يک سال خشک سالي پيش آمد، عمر به عبّاس عموي پيامبرصلّي اللّه عليه و آله توسّل جست و چنين گفت:

«اللّهم کنّا نتوسّل إليک بنبيّنا فتسقينا وإنّا نتوسّل إليک بعمّ نبيّنا فاسقنا» [21] .

­ بار پروردگارا! ما هنگام خشک سالي به پيغمبرمان متوسّل مي شديم تو ما را سيراب مي کردي، اکنون به عموي پيامبر تو متوسّل مي شويم ما را سيراب کن».

يا همانگونه که پيش از اين اشاره شد پيامبرصلّي اللّه عليه و آله به مرد نابينايي دستور دادند اين دعا را بخواند:

«الّلهم انّي أسألک وأتوجّه إليک بنبيّک محمّد نبيّ الرحمة يا محمّد انّي توجّهت بک إلي ربّي في حاجتي لتقضي لي الّلهم شفّعه لي» [22] .

و همين طور آمدن بلال به همراه عده اي از صحابه بر سر قبر پيامبرصلّي اللّه عليه و آله و توسّل کردنش به آن حضرت با عبارت:

«يارسول اللّه استسق لأمّتک... فانهم قد هلکوا» [23] .

­ اي رسول خدا! از خدايت براي امّتت باران بخواه... ممکن است آنها هلاک شوند».

نتيجه آنکه: توسل به ما سوي اللّه اگر نظير احترام به پدر و مادر و سجده براي ملائکه به اذن خداوند باشد، هيچ گونه منعي ندارد، چون فرد توسّل کننده آن امر را شريک خدا در آفرينش جهان يا اداره آن نمي داند و عقيده لزوم پرستش آنها را هم ندارد. بلي اگر نظر توسّل کننده مثل ديدگاه بت پرستان نسبت به بت ها باشد که آنها را دخيل در خلقت و اداره نظام هستي مي دانستند، چنين کاري باطل و محکوم بود. ولي همان طور که بارها اشاره شد منظور از توسّل اين است که به مقام پيامبر يا امامان عليهم السّلام در پيشگاه خدا متوسل شود و اين در حقيقت توجه نمودن به خدا است، زيرا احترام به پيامبر و ائمه عليهم السّلام نيز به خاطر آن است که آنها فرستاده و برگزيده او هستند و در راه او گام بر مي دارند. و بعلاوه اجازه اين توسل را خود پروردگار عالم صادر فرموده و به عنوان يک تکليف و وظيفه، بندگان خود را ملزم به رعايت آن ساخته است.

امّا اين که مي گويند: چون هرکس مُرد معدوم گرديده است! لذا از معدوم حاجت خواستن امر باطل و عبثي است:

اولا: اين حرف را بسياري از علماء اهل سنّت ردّ کرده اند. مثلا ابوحامد غزالي در احياء علوم الدين مي نويسند: بعضي از علماء گفته اند: «مرگ همان عدم است». اين نظريه ملحدان و همه کساني است که ايمان به خدا و روز ديگر ندارندو...

ثانيا: در تاريخ ومتون روايي آمده است که در پايان جنگ بدر پيامبرصلّي اللّه عليه و آله به سرچاهي که مرده هاي کفّار و مشرکان را در آن ريخته بودند تشريف آوردند و خطاب به آنها چنين فرمودند:

آيا وعده خداوند تبارک و تعالي درست بود يا نه؟

اصحاب به آن حضرت گفتند: يا رسول اللّه! مردگان را صدا مي زني؟!

پيغمبرصلّي اللّه عليه و آله فرمودند: شما از آنها شنواتر نيستيد، آنها هم مي شنوند ولي نمي توانند جواب بدهند...

ثالثا: گذشته از روايات و کلمات علماء، برخورداري از حيات برزخي و زنده بودن برزخيان، يک اصل مسلّمي است که در قرآن هم بارها به آن اشاره شده، از جمله در آنجا که درباره شهدا مي فرمايد:

وَ لاتَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَل فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتا بَلْ أَحْياءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ [24] .

­ و به آنها که در راه خدا کشته مي شوند مرده مگوئيد بلکه آنها زنده اند، ولي شما درک نمي کنيد».

يا در آيه ديگر:

وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتا بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [25] .

­ گمان مبر کساني که در راه خدا کشته شدند، مردگانند. آنها زندگانند و در نزد خداي خود روزي مي خورند».

يا در آيه اي مي بينيم خداوند به اهل ايمان اين گونه خطاب مي کند:

يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِرْجِعي إِلي رَبِّکِ راضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي [26] .

­ اي نفس به اطمينان رسيده! به سوي پروردگارت برگرد. در حالي که هم تو از او خوشنودي و هم او از تو خشنود است، به ميان بندگان من درآي و در بهشتم داخل شو».

اگر بعد از مرگ، انسان ها معدوم مي شوند، اين خطاب به آنها چه معني دارد که خداوند به آنها خطاب مي کند و يا چگونه بعضي از بندگان بعد از مرگ به خداوند عرض مي کنند:

رَبِّ ارْجِعُونِ لِعَلّيِ أَعْمَلُ صالِحا فيما تَرَکْتُ [27] .

­ پروردگارا! مرا به دنيا باز گردان تا کارهاي نيک را که ترک کرده ام انجام دهم».

همچنين در کتب روايي خود اهل سنّت ابواب مختلفي به بيان اين امر اختصاص داده شده است، مثلا در کتابهاي صحاح و سنن به ابوابي نظير باب «مرده صداي کفش زندگان را مي شنوند»، باب «مرده در قبر سخن مي گويد»، باب «مرده جاي خود را در بهشت و جهنم مي بيند»، و باب «کيفيت سلام کردن بر پيغمبر و آل پيغمبر و ساير اهل ايمان به هنگامي که انسان به قبرستان مي آيد» و... برمي خوريم که صدها روايت در اين قبيل از اين ابواب به چشم مي خورد. براي نمونه به يک روايت از کتاب سنن نسائي اشاره مي کنيم:

پيغمبر اکرم صلّي اللّه عليه و آله فرمودند: بر من زياد درود بفرستيد که درود شما به من عرضه مي شود.

گفتند: يارسول اللّه چگونه درود ما بر شما عرضه مي شود، حال آن که بدن شما پوسيده خواهد بود؟!!

حضرت فرمودند: به همين جهت که پيغمبر خدا زنده است و از خدا روزي مي گيرد، بنابراين اگر بر انبياء و شهيدان که پس از مرگ زنده و متنعم هستند، هر کس بر آنها درود بفرستد، چه از دور يا نزديک، صداي او را مي شنوند چرا صداي کساني را که آنها را خطاب قرار مي دهند و به آنان متوسل مي شوند را نشنوند؟

سخن آخر آنکه عريضه نويسي و توسّل فقط براي مواقع درخواست حلّ مشکلات و برآورده شدن نيازمندي ها و برطرف شدن ناراحتي ها و... اختصاص ندارد، بلکه يکي از بهترين شيوه هاي ارتباط با اهل بيت عليهم السّلام و اظهار محبّت و ارادت به وسائط فيض الهي هم هست.

توضيح آنکه وقتي انسان با مقام و نقش و منزلت اولياء و انبياء الهي عليهم السّلام در نظام هستي به حدّ کافي آشنا شد و متوجه گشت که درست ترين و در عين حال کوتاه ترين راه و مهم ترين وسيله تقرّب به خداوند، اين ذوات مطهّرند، از آن به بعد مانند يک عاشق دل سوخته، درصدد برخواهد آمد تا با آنها هرچه بيشتر ارتباط برقرار نموده و از هر طريق ممکن به حفظ ارتباط و گسترش آن بپردازد تا در سايه عنايت آنها و با اطاعت از آنها به سعادت دنيوي واخروي نايل آيد.

گذشته از اينکه در دوره غيبت يکي از اهداف مهمّ توصيه و تأکيد حضرات معصومين عليهم السّلام به «ياد امام عصرعليه السلام بودن» همين مسأله است، چون کسي که در اين برهه از زمان همواره در ياد آن حضرت باشد، نه به سمت گناه کشيده مي شود، نه در سختي ها خود را بي پناه مي بيند که در نتيجه گرفتار مسائلي چون يأس و نااميدي شود.

اگر ريشه بسياري از گرفتاريهاي موجود در جامعه کنوني بررسي شود به خوبي معلوم خواهد شد که اغلب آنها در نتيجه غفلت و فراموشي ياد و وجود امام زمان عليه السلام بوجود آمده است. لذا ضرورت دارد نسبت به زنده ساختن ياد، و تعميق باور، و حاضر و ناظر بودن وجود مبارک آن حضرت، اقدامات لازم را به عمل آوريم. و از جمله کارهايي که در اين راستا مي توان انجام داد اين است که از همان دوران کودکي و نوجواني در دبستان و دبيرستان ها به موازات تعليم و آموزش اصول اعتقادي از طريق شيوه هايي چون نامه نگاري و عريضه نويسي و شعرسرائي و... خاطره امام زمان عليه السلام را در دلهاي پاک و آماده نوجوانان و جوانان جامعه زنده نمود و در مراحل و شرايط و موقعيت هاي ديگر هم به تناسب هر يک در اين زمينه ها اقدامات لازم به عمل آورد تا آحاد جامعه اسلامي از همان ابتدا با عشق و عرفان و معرفت به وجود امام زمان عليه السلام رشد نمايند و از اين طريق زمينه ايجاد يک جامعه به تمام معنا اسلامي و الهي فراهم آيد و انسان و جهان مهياي پذيراي قدوم نوراني آخرين ذخيره خداوند متعال گردد.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 93ص 325.

[2] بحار الانوار، ج 93ص 324.

[3] کافي، کتاب الدعاء، ج 4ص 211ح 2 کافي، مترجم.

[4] اصول کافي، ج 4ص 214.

[5] همان مدرک.

[6] همان مدرک، ص 213.

[7] اصول کافي، ج 4ص 216.

[8] اصول کافي، ج 4ص 215ح 3.

[9] بحار الانوار، ج 26ص 138ح 6.

[10] ابن تيميّه، بطل الاصلاح الديني، نشر المکتب الاسلامي بيروت، ص 136.

[11] الجواب الباهر، ص 50.

[12] ثلاث رسائل، ص 8.

[13] کشف الشبهات، ص 47و 48.

[14] فتح المجيد، ص 198.

[15] جزء اول منهاج السنّة، ص 11.

[16] سوره فاطر، آيه 14.

[17] سوره اسري، آيه 56و 57.

[18] سوره يوسف، آيه 97و 98.

[19] سوره نساء، آيه 64.

[20] سوره مائده، آيه 35.

[21] صحيح بخاري، ج 2ص 33.

[22] وفاء الوفاء، ص 1373.

[23] التوصل الي حقيقة التوسّل، ص 253.

[24] سوره بقره، آيه 155.

[25] آل عمران، آيه 170و 171.

[26] سوره فجر، آيه 30 – 27.

[27] سوره مؤمنون، آيه 99.