بازگشت

مقدمه


رسول اکرم صلّي اللّه عليه و آله مي فرمايد:

(يُفَرِّجُ اللَّهُ بِالْمَهْدِيِّ عَنِ الْاُمَّةِ، يَمْلَأُ قُلُوبَ الْعِبادِ عِبادَةً وَ يَسَعهُمْ عَدْلُهُ، بِهِ يَمْحَقُ اللَّهُ الْکَذِبَ وَ يُذْهِبُ الزَّمانَ الْکَلِب، وَيُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْناقِکُمْ)

«خداوند به وسيله مهدي عليه السلام از امت رفع گرفتاري مي کند، دلهاي بندگان را با عبادت و اطاعت پر مي سازد و عدالتش همه را فرا مي گيرد.

خداوند به وسيله او دروغ و دروغگويي را نابود مي نمايد، روح درندگي و ستيزه جويي را از بين مي برد و ذلّت بردگي را از گردن آنها بر مي دارد».

غيبت شيخ طوسي ص 114.

(يا ابا صالح المهدي ادرکنا)

از جمله اموري که همواره دست آوردهاي فکري و اعتقادي وحتي تاريخي و ادبي ملل را تهديد مي نمايد مسأله رسوخ تدريجي خرافات و پيرايه هاي موهوم و پندارهاي غلطي است که دانسته يا ندانسته توسط دوستان ناآگاه و يا دشمنان آگاه در طول زمان به اين حقايق افزوده مي شود، و در نتيجه به تدريج ماهيّت اصلي اين امور در زير غبار خرافات و پندارهاي باطل نهان، و يا به تعبير صحيح تر گُم مي شود، و به موازات مشکل شدن امکان دست يابي به آن حقايق، نه تنها افراد جامعه از نتايج سازنده آنها محروم مي گردند بلکه اغلب مردم بواسطه عدم برخورداري از توان تشخيص حقّ از باطل و سِره از ناسره در دام اوهام و پندارهاي نادرست گرفتار شده و هر روز بيش از پيش از مسير صحيح رشد و تکامل مادي و معنوي فاصله مي گيرند.

اگر چه همه نوع خرافات و پيرايه هاي زائد، ضررهايي در پي دارند، و جلو هر گونه پيشرفت و بويژه رشد انديشه را مي گيرند ولي هيچ يک از آنها به اندازه خرافات و تحريفاتي که در احکام ديني و اصول اعتقادي رخ مي دهند، خطرناک تر نيستند؛ چرا که اين بخش از خرافات، در راه رسيدن به سعادت واقعي و کمال حقيقي انسان -که هدف اصلي بعثت انبياء و رسالت نهايي اديان الهي است- ايجاد مانع مي نمايند.

از بررسي و مطالعه روند تاريخ اديان، اين نکته به خوبي روشن مي گردد که در آغاز، تعاليم اصلي اديان الهي -بواسطه عصمتي که همه پيامبران از آن برخوردار بوده اند- از هرگونه پندارهاي موهوم وعقايد خرافي مصون و برکنار بوده است. به علاوه حتي بيشترين وقت و سرمايه و امکانات انبياءِ الهي صرف مبارزه با انديشه هاي خرافي واوهام غلطي شده است که در طول تاريخ در ميان مردم جوامع مختلف، رواج داشته است و دست و پاي فهم و انديشه آنها را بسته، و امکان هرگونه پيشرفت و ترقّي را از آنان سلب کرده بود. به عنوان مثال اگر سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام را از اين جهت مورد مطالعه قرار دهيم، روشن خواهد شد که آن حضرت با تحمّل چه زحمات و محروميت هاي سختي توانست مردم را از اسارتِ پرستش چوب و سنگ و ستاره و ماه و خورشيد و... نجات داده و راه درست انديشيدن و نيل به حقايق برين را به آنها نشان دهد.

با توجّه به چنان خود گذشتگي ها و تحمّل مشقّات پيامبران است که دانشمندان منصفي نظير «پاسکال» در تبيين علل رشد علوم و صنايع، به حق عامل اصلي اين پيشرفت ها را تعاليم انبياء الهي معرّفي مي نمايند؛ چرا که آنها از طريق باز کردن غل و زنجيرهاي جهل و ناداني از دست و پاي بشر و نشان دادن راه درست انديشي زمينه رإ براي تکامل حتي علوم تجربي هموار ساختند. وي در اين باره مي گويد:

اگر انبياء نبودند نه دل کوهي شکافته شده و نه تونلي براي حرکت قطاري ساخته مي شد، زيرا در نتيجه کوشش و مجاهدت پيامبران عليهم السّلام بود که مغزهاي مرده بت پرستان حيات دوباره پيدا کردند و به جاي کُرنش در مقابل کوه وماه و خورشيد، به تأمّل و تفکّر در اسرار وجودي آنها پرداختند، و پس از کشف منافع بي شمار اين پديده هاي ارزشمند طبيعت، از آنها در راستاي اصلاح وضع زندگي خود بهره مند شدند، همواره سخن انبياء اين بود که: اي مردم! برويد تمام دنيا را سِيْر کنيد و در اسرار آن بينديشيد، تا از آنها آگاه شويد و از منافع و آثارشان بهره مند گرديد. [1] .

به دنبال چنين رهنمودهايي بود که در عرصه علوم و صنايع، تحوّلات بسيار بزرگي که امروزه شاهد آن هستيم پديد آمد. با اين همه پس از دوران حيات پيامبران عليهم السّلام و جانشينانشان کم کم در بخش هايي از تعاليم آنها با اين که اساس تعليمات شان ماهيّت ضد خرافي داشت، در نيتجه عملکردهاي غلط عده اي افراد ساده لوح و ناآگاه و يا مغرض و زيرک، تحريف و التقاط واقع شده و امور خرافي و پيرايه هاي ناشايست زيادي در آنها راه پيدا کرد. بديهي است وقتي که در اصول وفروع و يا حتي در جزئي ترين احکام فرعي يک دين، مطالب موهوم وخالي از حقيقت راه يافت، به تدريج اين امور رنگ مذهبي به خود گرفته و در نهايت قيافه واقعي دين را تغيير مي دهد و از اين رهگذر حداقل سه نوع ضرر اساسي به بنيان و ريشه دين متوجه مي گردد:

الف: پيروان آن دين به گمان تبعيّت از قوانين و مقررات مذهبي، پاي بند يک سلسله اوهام و پندارهاي باطلي مي شوند که نه تنها آنان را از رسيدن به سعادت واقعي باز مي دارد، بلکه به مرور زمان وقتي ماهيت خرافي اين گونه از پندارها آشکار شد افراد ناآگاه که قوه تميز حقّ و باطل را ندارند به غلط دچار اين پندار مي شوند که ساير احکام و مقررات اعتقادي نيز همانند اين امور التقاطي عاري از حقيقت اند به اين ترتيب رسوخ اين امور خرافي و بي اساس اعتقاد آنها را نسبت به حقّانيت اديان از بين مي برد.

ب: چه بسيارند محققان و پژوهش گران آزاد انديشي که تلاش مي نمايند که کامل ترين آئين الهي را بشناسند تا از طريق پيروي از رهنمودهاي آن به کمال واقعي انساني دست يابند، امّا به خاطر آميخته شدن مجموعه احکام ديني با امور موهوم و افکار باطل، نمي توانند به اصول و مباني اصلي آن دين دسترسي پيدا کنند يعني در همان گام هاي اوّل تحقيق به محض مواجه شدن با يک سلسله امور بي اساس خرافي ادامه کار را غير مفيد تشخيص مي دهند. و در نتيجه از نيل به سعادت واقعي محروم مي گردند.

ج: مخالفان و دشمنان اديان باشگردهاي خاص تبليغاتي که دارند از طريق تمسّک به اين گونه رسوبات خرافي و پندارهاي بي اساس، اصل دين را منشأ و يا حتي مظهر اوهام و مطالب خرافي معرّفي مي کنند، تا از طريق سلب اعتماد عمومي نسبت به ارزشها واحکام ديني، زمينه رإ براي اجراي نقشه هاي شوم استعماري که در نظر دارند فراهم سازند.

بر اين اساس ضرورت دارد که همه مسلمانان به ويژه علماي اسلام -که مرزبانان عقايد ديني در جوامع اسلامي محسوب مي شوند- هميشه با کمال هوشياري، تمام جريانات فکري وفرهنگي را زير نظر داشته باشند و از رسوخ افکار انحرافي وپيرايه هاي غلط در اصول و فروع اسلامي جلوگيري به عمل آورند. حقيقت آن است که اين وظيفه خطير را علماي متعهد در طول تاريخ، با توجه به توان و قدرتي که داشته اند همواره به انجام رسانده اند، و در اين راه از هيچ گونه فداکاري و از خودگذشتگي دريغ نورزيده اند، و تا پاي جان به دفاع از ارزش هاي اسلامي پرداخته اند. امّا از آنجا که در شرايط کنوني به واسطه تشکيل حکومت اسلامي در ايران، و به دنبال آن بيداري ملل مستضعف جهان، بسياري از منافع جهان خواران غارت گر به خطر افتاده است؛ سردمداران استکبار جهاني و مزدورانشان بيش از پيش از طريق بسيج تمام امکانات اقتصادي و سياسي و فرهنگي و... خود، برآن شده اند تا با سرچشمه و منشأ اصلي اين حرکت ها که همانا اصول و ارزش هاي اسلامي است باشدّت بيشتر برخورد نمايند واز هر راه ممکن، آن را به شکست بکشانند يا حداقل از روند رو به رشد آن جلوگيري بعمل آورند.

لذا در چنين شرايطي ضرورت دارد که اين بار هم چون گذشته، سنگربانان اصول واحکام اعتقادي، باتوجّه به نوع عملکردهاي خصمانه دشمنان، از طريق بکارگيري بهترين ابزارها و مناسب ترين روش ها به مقابله با دسيسه هاي آنها قيام کنند و تمام نقشه هاي آنان را نقش بر آب ساخته و زمينه را براي تشکيل حکومت جهاني منجي عالم بشريت هر چه بهتر و بيشتر آماده کنند.

البته توجه به اين نکته نيز ضروري است که نبايد مبارزه با دشمن بيگانه، سبب غفلت از عملکرد آن دسته از عوامل داخلي گردد که دانسته يا ندانسته از روي جهل و يا غفلت موجب رشد افکار نادرست و پيدايش پيرايه هاي غلط در احکام ديني و اصول اعتقادي مي شوند؛ چون همان گونه که قبلا اشاره شد اغلب در ايجاد تحريف و پيدايش و گسترش افکار باطل و خرافي، بطور کلي دو دسته بيش از ديگران نقش اساسي دارند:

1- دشمنان آگاه

2- دوستان ناآگاه

گرچه کار هر دو دسته عليرغم تفاوتي که در ظاهر با هم دارند نتيجه واحدي در پي دارد، يعني مجموعه آن عملکردها موجب تغيير حقيقت دين و تبديل ماهيت سازنده و حيات بخش آن به يک امر تخديري و ضد رشد مي شود؛ در عين حال نوع برخورد با هريک از اين دو دسته شيوه خاصّي را اقتضا مي نمايد. يعني با همان روشي که با دشمنان مغرض آگاه برخورد مي گردد، نبايد با دوستان ناآگاه و غافل برخورد شود؛ چون انگيزه و علّت عملکرد اين دو طايفه باهم بسيار متفاوت است بنابر اين ضرورت دارد که در برخورد با دسته دوّم نخست بايد به گونه اي عمل شود که زمينه رشد معلومات، تعميق اطلاعات عقيدتي، و ارتقاي سطح فکري آنها فراهم گردد تا بينش و بصيرت آنها نسبت به احکام و ارزش هاي اسلامي بيشتر شود و در نتيجه خود قادر به تشخيص حقّ از باطل باشند.

سپس اگر دست از اعمال ناشايست و مضرّ به اصول و مباني اعتقادي برنداشتند، آن گاه با در نظر داشتن تمام شرايط موعظه احسن و رعايت مراتب و مراحل مختلف اصل امر به معروف ونهي از منکر و رأفت اسلامي نسبت به بازداري عملي آنها اقدام شود.

نويسنده بر اين اعتقاد است، که اگر در زمينه رشدِ نيروي تفکّر وقدرت تحليل و ارتقاء سطح معرفت ديني عامّه مردم جامعه، برنامه ريزي صحيحي به اجرا در آيد؛ نه تنها هيچ عقيده خرافي وانديشه باطلي امکان ظهور و رشد پيدا نمي کند، بلکه زمينه و بستر موفقيّت تمام توطئه هاي دين ستيزانه دشمنان هم از بين خواهد رفت.

باتوجه به چنين ضرورتي است که در رساله حاضر تلاش شده است تا يکي از موضوعات مطرح در فرهنگ اسلامي که با عنوان -عريضه نويسي- شناخته مي شود مورد بازبيني مجدد قرارگيرد و ابعاد مختلف آن روشن گردد، تا مشخص شود که اصلا عريضه نويسي چيست؟ و آيا اين کار توجيه منطقي و معقول و قابل قبولي دارد يا نه؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا دليل نقلي و روايي خاصّي هم آن را تأييد مي کند يا نه؟ و اصولا چه شيوه اي از عريضه نويسي با کدام انگيزه و چه شرايطي، مورد سفارش اولياء الهي است؟ و...

در پايان هم نمونه هايي از عريضه هاي مختلفي را، که در طول تاريخ توسط افرادي از اقشار گوناگون جامعه خطاب به بعضي از ائمه اطهارعليهم السّلام به نگارش درآمده است و نتايجي نيز بر آنها مترتّب شده است ارائه مي گردد، تا علاقمندان با کمّ و کيف اين موضوع بهتر و بيشتر آشنا شوند.


پاورقي

[1] مصاحبه اي درباره خرافه و نيرنگ، ص 18.