علائم انتظار
علائم انتظار؛ يعني: چيزهائي که بواسطه وجود آنها مؤمن مطمئن مي شود که حقيقت معناي انتظار در او موجود شده است، و به آن علامت معلوم مي شود که: آنچه از آثار انتظار در او مشاهده مي شود؛ صِرف آداب ظاهري و صوري نيست.
و از آشکارترين آن علائم دو علامت است که اجمالا بيان مي شود:
اوّلين علامت انتظار؛ اشتياق قلبي است، چون واضح گرديد که اين انتظار نسبت به امر فرج آنحضرت از لوازم کمال اشتياق به سوي آنحضرت (عليه السلام) است، و بديهي است که اشتياق قلب سوي امري از لوازم کمال محبّت و دوست داشتن آن امر است.
پس هرچه محبوب در نظر حبيب عزيز باشد و محبّت حبيب نسبت به او بيشتر باشد، اشتياق او به ديدار محبوب بيشتر مي شود، و هرچه اين اشتياق بيشتر شد مفارقت دوست مشکل تر و تلخ تر خواهد شد، و هرچه زمان مفارقت طولاني شود ناچاراً موجب شدّت حزن و غم خواهد شد، تا به حدّي که باعث بکاء و گريه شديد بلکه، موجب جزع و ندبه مي شود.
پس بنابراين؛ هرگاه بنده مؤمن در حال انتظارش حقيقت کمال اشتياق را به ديدار مولاي خود صلوات الله عليه ــ از جهت کمال مودت با ايشان ــ داشته باشد، پس بايد بواسطه طول زمان مفارقت و زمان غيبت ايشان شدّت حزن و غم در قلب او ظاهر و هويدا گردد، و از لوازم اين شدّت حزن بکاء و گريه از جهت مفارقت آنحضرت (عليه السلام) است.
چنانچه در «کافي» روايت شده از حضرت صادق (عليه السلام) که حضرتش در بيان ذکر حال مؤمنين در غيبت ايشان؛ فرمودند:
«و لتدمعنّ عليه عيون المؤمنين» [1] .
يعني: براي او در حال طول غيابش چشمهاي مؤمنين گريان مي شود.
و نيز از لوازم کمال اين حزن قلبي جزع و ندبه کردن است، چنانچه در جمله اي فقرات شريفه «دعاء ندبه» آمده است، و از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده که در چهار عيد اين دعاي شريف خوانده شود:
«هل من معين فاُطيل معه البکاء؟ هل من جزوع فاُساعد جزعه إذا خلا؟ هل قذيت عين فتسعدها عنّي علي القذي؟». [2] .
يعني: آيا ياري کننداي هست تا آنکه با او ناله و گريه را طول دهم؟ آيا جزع کننده اي هست تا آنکه ياري نمايم جزع او را هر گاه ساکن شود؟ آيا چشم مجروحي هست تا آنکه او را چشم من بر مجروح شدن آن ياري نمايد؟»
و در فقرات ديگرش نيز به همين مضمون آمده است.
و از لوازم اين درجه از همّ و غم و جزع؛ ناگوار بودن لذائذ در کام انسان است، و اين بخاطر طول مفارقت محبوب او است، و نيز سلب شدن خواب راحت از او، بلکه اين همّ و غمّ قهراً موجب کمبود شديد خواب مي شود.
و باز از لوازم آن است هميشه به ياد محبوب خود بودن است و از او ـ مگر اندکي ـ غافل نباشند.
دومّين علامت انتظار؛ عزلت و گوشه گيري از بيگانگان است، و از لوازم آن؛ قلّت کلام خصوصاً در لهويّات است.
پس هرکس اين آثار را در وجود خود به صورت بيشتر و کاملتر چه از نظرظاهري و چه از نظر باطني؛ مشاهده کرد؛ علامت آن است که مقام اشتياق و حقيقت انتظار او براي ظهور و فرج مولاي خود (عليه السلام) و زيارت جمال منيرش کاملتر است.
بديهي است که به همه اين امور ده گانه يعني حزن قلبي، افسردگي چهره، بکاء و گريه، جزع و ندبه، ناگواري لذائذ، کمي خواب، عزلت و گوشه گيري، هميشه به ياد او بودن، قلّت کلام، در اخبار به طور عموم و خصوص ــ چه ما بين هر حبيب و محبوبي و چه مابين آنحضرت و اوليائشان ــ اشاره شده است.
علاوه بر اين؛ به مقتضاي آنچه در مورد درجه خلوص اشتياق به امر فرج بيان شد؛ مهمترين درجه خلوص آن نصرت و ياري مظلومين اولياء الهي است، و بعد از آن رسيدن به کمال معرفت و کمال عبادت است، و بعد از آن رسيدن به وسعت نعمت و رحمت است، پس در واقع با هر کدام از اين درجات خلوص حاصل شود قهراً قلب او به خاطر طولاني بودن زمان رسيدن به مقصود و محبوب محزون خواهد شد.
و در «کمال الدين» در قضيه ابراهيم بن مهزيار روايتي از مولاي ما حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه نقل شده که حضرتش در ضمن فرمايشات زيادي ــ در رابطه با آنچه پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) به ايشان فرموده بودند ــ به ابراهيم بن مهزيار فرمودند:
«و اعلم أنّ قلوب أهل الطاعة و الإخلاص تزع إليک مثل الطّير إذا امّت إلي أوکارها و هم معشر يطّلعون بمخائل الذلّة و الاستکانة، و هم عند الله برده أغرّاء يبرزون بأنفس مختلة محتاجع، و هم أهل القناعة و الاعتصام، استنبطوا الدين فواردوه علي مجاهدة الأضداد، خصّهم الله باحتمال الضيم في الدنيا ليشملهم باتّساع العزّ في دار القرار، و جلبهم علي الخلائق الصبر ليکون لهم العاقبة الحسني و کرامة حسن العقبي» [3] .
يعني: بدان، بدرستيکه قلبهاي اهل طاعت و اخلاص به شدّت به سوي تو توجّه دارد، مانند توجّه مرغان هنگامي به جانب آشيانه هاي خود توجّه مي کنند و رو مي آورند، و آنها جماعتي هستند که در مغرصهاي ذلّت و حقارت واقع مي شوند، و حال آنکه ايشان در نزد خداوند نيکويان و روسفيدان اند، آنها در مابين مردم ظاهر مي شوند در حالتيکه به شدّت به فقر و حاجت مبتلا هستند، و ايشان اهل قناعت و اهل تمسّک بوسيله هائي هستند که از فتنه ها سالم بمانند.
و آنها بر وجه تحقيق دين را به دست آورده اند، پس آن را به مجاهده نمودن در اموري که ضديّت با دين آنها دارد؛ ياري مي نمايند ــ يعني: آن امور را ترک مي کنند يا با کسانيکه ضديّت به امر دين دارند مجاهده مي نمايند، بنا بر يک احتمال در معني اين فقره شريفه ــ خداوند آنها را به قوّت تحمّل سختي هاي دنيا مخصوص فرموده است، تا آنکه سعه عزت در دار القرار ـ آخرت ـ را شامل حال آنها فرمايد و چگونگي صبر در هر مکروهي را جبلّي و در نهاد آنها قرار فرموده، تا آنکه از براي آنها عافيت نيکو و بلند مرتبه گي نيک در آخرت بوده باشد.
و از لوازم ديگر اين اشتياق و اين شدّت؛ اهتمام نمودن به همّ و حزن در دعا و طلب تعجيل فرج از خداوند است، بواسطه آنکه واضح است که هرگاه کسي کمال اشتياق را به امري ــ بر وجهي که مفارقت آن سبب شدّت همّ و غمّ و بکاء و جزع و ندبه شود ــ داشته باشد، پس اگر بداند با هر وسيله اي که ممکن است با آن وسيله به آن امر برسد، يا وسيله کم شدن زمانِ مفارقت از آن گردد، يا وسيله سهولت در حاصل شدن آن امر شود، حتماً بر حسب آنچه در قدرت و امکان او باشد، در تحصيل و تهيّه آن وسيله سعي و اهتمام خواهد نمود.
بنابراين؛ در بيان کيفيّت نهم از کيفيّات نصرت و ياري امام (عليه السلام) معلوم شد که دعا و توبه مؤمنين در طلب تعجيل فرج و ميسّر شدن آن و کم شدن طول زمان غيبت آنحضرت (عليه السلام) تأثير تمام و مدخليّت کامل دارد.
و در اين مورد مطالب ديگري نيز هست که ان شاء الله تعالي در کيفيّت دوازدهم بيان خواهد شد.
پس بنده مؤمن بعد از شناخت به اين نوع تأثير در توبه و دعا هرچه قدر مرتبه اشتياق او به سوي امر فرج آنحضرت (عليه السلام) و فوز به زيارت جمال منيرش کاملتر باشد، و به اين سبب حزن او در طول زمان غيبت ايشان شديد تر باشد، پس سعي و اهتمام او در توبه و دعاي در تعجيل فرج و ظهور امر ايشان شديدتر و بيشتر خواهد شد، و دعاي او در اين امر در نظر او و در قلبش از دعاي او در بليّه شدائد و احزان و مهمّات ديگر که از براي خود در امور دنيوي ــ بلکه در امور اُخروي نيز ــ مهمتر خواهد بود.
در اينجا سزاوار است که حال او مانند حال حضرت اباذر (رضي الله عنه) باشد که روايت شده است که: چشم ايشان مبتلا به رَمد ــ چشم درد ــ شد، پرسيدند: چرا معالجه نمي کني؟ فرمود: امري مهمتر ازاين دارم، گفتند: چرادعا نمي کني؟ فرمود: دعاي مهمتراز اين دارم [4] .
پاورقي
[1] کافي ج1 ص336 حديث 3.
[2] بحارالانوار ج102 ص108.
[3] کمال الدين ص 448.
[4] بحارالانوار ج22 ص431 حديث40.