بازگشت

خلوص نيت، اولين شرط انتظار


شرط اوّل: خلوص نيّت است، همچنانکه گفتيم انتظار فرج از افضل و احبّ عبادات نزد خداوند احديّت است، و از جمله شرايط مقرره در هر عبادتي ــ که هم در صحت آن، و هم در قبولي آن و هم در تکميل آن تأثير دارد ــ خلوص در نيّت آن عبادت است.

توضيح و بيان آن به وجه اختصار بر اين عنوان است: در هر عملي از عبادات؛ آن امري که داعي و محرک واقعي براي انسان مي شود که بر آن عمل اقدام نمايد؛ به عنوان کلّي بر يکي از وجوه زير است، گر چه هريک از آن وجوه مراتب و اقسامي دارد.

وجه اوّل: آنکه آن چيزي که داعي و باعث بر عمل است ملاحظه اصلاح امور دنيوي است، و اين به دو عنوان است:

عنوان اوّل: آنکه در عمل قصد و نيّت؛ محض رسيدن به امر دنيوي باشد، بدون آنکه در آن رضاي الهي را تصور نمايد، و اين مانند مزدور و اجرت بگيري است که قصدش در عمل خود گرفتن اجرت است، بدون ملاحظه شخص اجرت دهنده، يا مانند حال مريضي که در خوردن دوا قصد او محض خاصيّت آن است، بدون آنکه خشنودي احدي را در آن ملاحظه کند.

پس هرگاه در واقع و حقيقت؛ در مقام عبادت قصد بنده همين نحو باشد، اين عبادت بطور کلّي از درجه خلوص خارج است، و علما در چنين حال به بطلان صورت عبادت حکم فرموده اند.

عنوان دوّم: آنکه در عبادت قصد رضاي الهي است، و لکن رضاي الهي را وسيله حصول امر دنيوي قرار مي دهد، يعني: چون معرفت پيدا نموده که خداوند عالم اين عبادت و اين عمل خاص را ـ مثلا ـ دوست مي دارد، به قرينه آنکه به آن عمل امر يا راهنمائي فرموده، پس بجا مي آورد که رضاي الهي به آن حاصل شود، و خداوند بوسيله آن عمل امر او را اصلاح فرمايد.

پس اگر چنانچه در کليّه عبادات؛ نيّت و قصدش چنين باشد، يعني اصل عبادت او در هر مقامي و به هر عنواني چه واجب و چه مستحب همان حصول امور دنيوي و وصول به مقاصد آن است که همگي راجع به دنيا است مانند رياست و راحت طلبي و لذّت جوئي و امثال اينها، پس اين عبادت عبادت شيطاني است، که عبادت شيطان نيز در آن مدّت متمادي به همين عنوان بوده، پس عاقبت چنين کسي همچون عاقبت او خواهد شد، و از زمره اهل اخلاص بطور کلّي خارج است.

و لکن اگر اين نوع قصد در امور اضطراري باشد، يعني در بعضي از حوائج دنيوي چون اداء قرض يا رفع امراض يا رفع پريشاني و امثال اينها به بعضي عبادات بر همان وجهي که دستور شده است؛ متوسّل مي شود، پس اگر نيّت در آن عبادت و اعمال خاصّه ــ از ذکر يا نماز يا غير آنها ــ رضاي الهي باشد و آن اعمال را وسيله اصلاح امر دنيائي قراردهد، اين کمترين درجه خلوص مي باشد، و علماء به صحت اين عمل به وجه مزبور حکم فرموده اند، خصوصاً به ملاحظه تأکيدي که در بعضي از اخبار، بلکه در بعضي آيات شده است که در حوائج و شدائد توسّل به آن اعمال خاصّه نمايند.

و لکن در اين وجه مزبور بعضي از احکام آن؛ از مسائل تقليدي و فقهي است، که براي حکم آن در مقام عمل بايد به کتب فقهي رجوع شود، و در اينجا غرض ما به عنوان تذکّر بود.

وجه دوّم: آنکه انگيزه عمل او؛ محض فوائد اُخروي باشد؛ مانند رسيدن به مقامات عاليه بهشت، يا نجات از درکات آتش و دوزخ.

پس بنابراين وجه؛ اگر چه در صورتي که نيّت و قصد واقعي در عبادت حصول رضاي الهي باشد، و بوسيله رضاي الهي در آن عبادت از خداوند جلّ شأنه بهشت يا خلاصي از جهنم را طلب نمايد، با اين حال؛ خلوص حاصل مي شود، چنانچه در جاي خود در کتب فقهي بيان شده است.

لکن خلوص حقيقي حاصل نمي شود، زيرا خلوص حقيقي در مقام عبادت آن است که؛ هيچ منفعتي که برگشت آن به خود بنده باشد ــ و لو منافع اُخروي ــ در نيّت لحاظ نکند، و حقيقتاً جز رضاي الهي چيز ديگري در نظرش نباشد.

چنانچه در اين آيه شريفه مي فرمايد: (نُسْقيکُمْ مِمّا في بُطُونِها مِنْ بَيْنِ فَرْث وَ دَم لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشّارِبينَ) [1] پس «شير خالص» وقتي صادق است که با هيچ چيز مخلوط نباشد، و الاّ اگر با شکر يا عسل هم ممزوج شد؛ گرچه نيکو است و لکن خالص نيست، و لذا خواصي که در طبيعت شير است در آن نيست، ولو آنکه خواص ديگر پيدا کند که آنها هم نيکو باشد.

و از جمله شواهد بر اين شرط بودن اين مطلب؛ حديثي قدسي است که در «لآلي الاخبار» نقل شده؛ که حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمودند:

قال: أوحي الله إلي موسي: هل عملت لي عملا قطّ؟

قال: إلهي صلّيت لک، و صمت و تصدّقت و ذکرت لک.

فقال: إنّ الصلاة لک برهان، و الصوم جنّة، و الصدقه ظلّة، و ذکري نور، فأيُّ عمل عملت لي؟

فقال موسي: إلهي دلّني علي عمل هو لک؟

فقال: يا موسي! هل واليت لي وليّاً، و هل عاديت لي عدواً؟

فعلم موسي أنّ أحبّ الأعمال الحبّ في الله و البغض في الله. [2] .

چنانکه در مضمون اين حديث شريف تأمل کنيم؛ که همچون موسي کليم الله(عليه السلام) که معصوم بوده و عبادات و اعمال او؛ خالص و محفوظ از شائبه اي که موجب نقص و بطلان باشد؛ بوده است، خصوصاً با قرينه موجود در روايت؛ که خداوند جلّ شأنه فرمود: نماز و روزه و صدقه و ذکري که بجا آورده اي هر يک آثار محبوبه اُخروي دارد، و مع ذلک مي فرمايد: عملي که خالص و مختصّ من باشد غير از اينها است؛ پس واضح و روشن مي شود که خلوص کامل در عمل؛ آن است که بنده هيچ جهتي را که برگشت آن به خود او باشد ــ چه دنيوي و چه اُخروي ــ قصد ننمايد و تمام غرض او امري باشد که رضاي حضرت احديّت به آن حاصل مي شود.

وجه سوّم آنکه در مقام عبادت قصد واقعي او هيچ امري نباشد، و در واقع در قلب بنده جز رضاي الهي چيز ديگري نباشد، واين خلوص کامل حقيقي است که بنده بواسطه آن واقعاً در زمره عبادالله مخلصين داخل مي شود، و به درجه مخلصين مي رسد.

و لکن منافات ندارد که بنده با اين درجه از خلوص و در همين حال خلوصش کمال رغبت و اشتياق هم به نعمتهاي الهي در بهشت ــ حتّي به نعمتهاي جسمانيه آن ــ بلکه به نعمتهاي دنيوي هم ــ که جمله از آنها در نظر او محبوب و مطلوب باشد ــ داشته باشد، و همچنين از عذاب الهي در جهيم ــ بلکه از شدائد دنيويه نيز ــ خائف و ترسان باشد، بواسطه آنکه خلوص او در مقام عبادت و بندگي است که در اين مقام جز رضاي الهي هيچ امر ديگري را ملاحظه نمي کند.

و امّا نعمتهاي الهي در بهشت و نعمتهاي دنيوي را در حالي که سبب غفلت او از ذکر الهي نشود آنها را از فضل و رحمت واسعه حضرت احديت جلّ شأنه سئوال مي نمايد، و همچنين نجات از عذاب او در جهنم و از شدائد دنيوي را از جود و عفو او سئوال مي نمايد، بدون آنکه هيچ يک از اينها را در حال عبادت در قصد و نيّت خود ملاحظه کرده و به نظر آورد.

چنانچه حال اولياء الله چنين بوده، و شرح حال مناجات آنها و فقرات دعاهاي آنان قوي ترين شاهد بر اين مطلب مي باشد.

علاوه بر آن؛ اين اشتياق و رغبت، و اين حالت خوف و ترس، و اين سئوال و طلب از فضل و رحمت الهي خود في نفسها امري محبوب و مرضي عند الله است، و از لوازم همان مقام خلوص حقيقي مي باشد، به خاطر آنکه بعد از آني که بنده در طلب رضاي الهي مقام خلوصش چنان شد که زحمت و مشقّت عبادت را تحمّل مي نمايد، پس خلوص او در هر مقامي چنين خواهد بود، و در هر چيزي که بداند رضاي الهي و وسيله رضا جوئي او است در حصول آن سعي و کوشش خواهد کرد.

و از بزرگترين وسائل آن ــ يعني رضا جوئي او ــ همان دعا و طلب از فضل او و تذلّل در نزد او است، حتّي در امور جزئي دنيوي که آنها را هم از خداوند سئوال نمايد به قصد و غرض آنکه کمال تذلّل و احتقار و مسکنت را در جنب جلال و کبريائي حضرت واجب الوجود جل شانه نموده باشد.

و اين درجه از خلوص نيز در چند عنوان ذکر مي شود:

عنوان اوّل: عنوان شکر گذاري از نعم الهي است.

عنوان دوّم: حياء است.

عنوان سوّم: مسکنت و اظهار فقر و حاجت است.

عنوان چهارم:حبّ است.

عنوان پنجم: خشوع و و خضوع و خشيت و ترس است، و اينکه ذات مقدّس الهي در مقام ملاحظه کبريائي و عظمت و جلال و مجد و بزرگواري او براي اين عنوان اهليّت دارد.

چنانچه سرور صدّيقين و امام المتّقين حضرت عليّ عليه صلواة المصلين در مناجات خود اظهار مي کنند:

«إلهي؛ ما عبدتک خوفاً من نارک، و لا طمعاً في جنّتک، بل وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک». [3] .


پاورقي

[1] ترجمه: ما از ميان (دو جسم) سرگين و خون؛ شما را شير خالص مي نوشانيم، که در طبع همه نوشندگان گوارا است. (سوره نحل آيه 66).

[2] ترجمه: امام باقر(عليه السلام) فرمود: خداوند متعال به حضرت موسي (عليه السلام) وحي فرمود: آياعمل خالصي براي من انجام داده اي؟

حضرت موسي عرض کرد: خدايا! براي شما نماز خواندم و روزه گرفتم،صدقه دادم و ذکر گفتم.

خطاب آمد: نماز براي تو دليل و برهان است و روزه براي تو سپر از آتش است، و صدقه براي تو در قيامت سايبان است، و ذکر من براي تو نور است، پس کدام عمل را فقط بخاطر من انجام داده اي؟

حضرت موسي عرض کرد: خدايا براي عملي که خالص براي تو باشد راهنمائي ام کن.

فرمود: اي موسي! آيا دوستي از دوستان مرا بخاطر من دوست داشته اي؟ آيا دشمني از دشمنان مرا بخاطر من دشمني ورزيده اي؟

پس حضرت موسي(عليه السلام) دانست که بهترين اعمال؛ دوست داشتن براي خدا؛ و دشمن داشتن براي خداست.

[3] ترجمه: خدايا؛ تو را بخاطر ترس از آتش تو و نه بخاطر طمع براي بهشت تو؛ عبادت نکردم، بلکه تو را اهل براي پرستش يافتم و عبادت کردم.(بحارالانوار ج41 ص14 حديث 4).