بازگشت

احاديث وارده در اينکه ظهور آثار حق، بستگي به ظهور دارد


امّا امر اوّل: گفتيم که اخبار در اين مقوله بسيار زياد نقل شده و لکن در اينجا جهت تيمّن و تبرّک به ذکر ده حديث اکتفا مي شود.

حديث اوّل: در کتاب کافي روايت کرده: بإلاسناد عن أبي جعفر (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): «من اولادي اثني عشر نقيباً نجيباً محدثّون مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ يملأها عدلا کما ملئت جوراً». [1] .

يعني: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: دوازده نفر از اولادهاي من نقباء و نجبايند، و ملائکه با آنها به اخبار غيبي تکلّم مي کنند و به الهامات الهيّه الهام کرده مي شوند، آخر آنها کسي است که قيام به امر حقّ خواهد نمود، و زمين را از عدل پر مي کنند چنانچه از جور پر شده باشد.

حديث دوّم: باز در آن کتاب روايت کرده: بالاسناد عن ابي عبدالله (عليه السلام) ــ في ضمن کلامه ــ قال: فإنّ الحسين لمّا قتل عجّت السماوات و الأرض و من عليها و الملائکة، فقالوا: يا ربّنا! ائذن لنا في هلاک الخلق حتّي نجدهم عن جديد الأرض بما استحلّوا حرمک و قتلوا صفوتک، فأوحي الله إليهم يا ملائکتي و يا سماواتي و يا أرضي اسکنوا، ثمّ کشف لهم حجاباً من الحُجب فإذا خلفهم محمّد و اثني عشر وصيّاً (عليهم السلام) و أخذ بيد فلان القائم من بينهم، فقال: يا ملائکتي و سماواتي و أرضي بهذا انتصر لهذا، قالها ثلاث مرّات». [2] .

يعني: حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: بدرستيکه چون حسين صلوات الله عليه شهيد شد، آسمانها و زمينها و هر کس که در آنها بود به ناله در آمدند، پس عرض کردند: اي پروردگار ما! ما را در هلاک نمودن اين خلق اذن فرما، تا آنکه آنها را از اطراف زمين از بين ببريم، به سبب آنکه حرمت تو را ضايع کردند و برگزيده تو را کشتند.

پس خداوند بسوي آنها وحي فرمود که: اي ملائکه من و اي آسمان و زمين من! آرام باشيد، پس پرده اي از حجابها را براي آنها کشف فرمود، در اين حال از عقب آن حجابها وجود مبارک محمّد و دوازده نفر اوصياء او صلوات الله عليهم اجمعين آشکار شد، و اشاره فرمود به يکي از آنها که مابين آنها ايستاده بود، پس فرمود: اي ملائکه من! و اي آسمانها و زمين من! با اين قائم و ايستاده؛ براي اين مظلوم انتقام مي گيرم، و اين فرمايش را تا سه مرتبه تکرار فرمود.

حديث سوّم: شيخ صدوق (قدس سره) در «کمال الدين» روايت کرده که: بالإسناد عن مفضّل عن الصادق (عليه السلام)، عن أبيه، عن آبائه (عليهم السلام)، عن أميرالمؤمنين (عليه السلام) قال:

«قال رسول الله(صلي الله عليه وآله): لمّا اسري بي إلي السماء ــ إلي أن قال: ــ فقال الله عزّوجلّ: ارفع رأسک فلمّا رفعت رأسي و إذاً بأنوار عليٍّ و فاطمة و الحسن و الحسين و عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ و جعفربن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و الحسن بن عليّ و م ح م د ابن الحسن القائم کأنّه کوکب دريّ.

قلت: يا ربّ و من هولاء؟

قال: الائمّة، و هذا القائم يحلّل حلالي و يحرّم حرامي و به انتقم من أعدائي و هو راحة لأوليائي و هو الّذي يشفي قلوب شيعتک من الظالمين و الجاحدين و الکافرين، فيخرج اللات و العزّي طريين فيحرقهما، ففتنة الناس يومئذ بهما أشدّ من فتنة العجل السامري». [3] .

يعني: حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود: چون مرا بسوي آسمان بردند، ـ پس بعد از وحي هاي چند ـ خداوند عزّوجلّ فرمود: سر خود را بلند نما، چون بلند نمودم در اين حال؛ انوار عليّ و فاطمه و حسن و حسين و عليّ بن الحسين و محمّد بن عليّ و جعفر بن محمّد و موسي بن جعفر و عليّ بن موسي و محمّد بن عليّ و عليّ بن محمّد و حسن بن عليّ و «م ح م د» بن حسن نمايان شد، آنکه ايستاده بود ـ يعني آخرين آنها ـ در ما بين آنها همچون ستاره درخشان بود.

عرض کردم: پرودگارا! اينها چه کسانيند؟

فرمود: اينها امامانند، و اينکه ايستاده حلال مرا حلال؛ و حرام مرا حرام خواهد کرد، و به او از دشمنان خود انتقام خواهم کشيد، و او سبب راحتي اولياء من مي باشد. و او است آنکسي که به سبب او دلهاي شيعيان تو از شرّ ظالمين و جاحدين و کافرين شفا مي يابد، پس لات و عزي را در حالتيکه بدن آنها تازه باشد بيرون مي آورد، پس او آنها را مي سوزاند، و هر آينه امتحان شدن مردم به سبب آنها در اين روز شديدتر از امتحان به امر گوساله سامري است.

حديث چهارم: نيز در «کافي» روايت کرده از حضرت امام محمّد تقي صلوات الله عليه که فرمود: حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) به مسجد الحرام تشريف فرما شدند، و با ايشان بودند حضرت امام حسن (عليه السلام) در حالتيکه تکيه فرموده بودند به سلمان(رضي الله عنه)، پس نشستند و در اين حال مردي با هيئت و لباس نيکو وارد شد، پس به اميرالمؤمنين (عليه السلام) سلام کرد، و ايشان جواب سلام دادند، بعد سه مسئله سئوال کرد.

حضرت امام محمّدتقي (عليه السلام) بعد از بيان آن مسائل و جواب آنها را از فرمايش حضرت مجتبي (عليه السلام) ــ بر حسب محوّل فرمودن حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بيان جوابها را به ايشان ــ فرمود:

پس آن مرد گفت: شهادت مي دهم به کلمه توحيد، و هميشه شهادت به آن مي دهم، و شهادت مي دهم به آنکه وجود مبارک محمّد (صلي الله عليه وآله) رسول الله مي باشند، و هميشه شهادت به آن مي دهم، و شهادت مي دهم به آنکه شما ــ اشاره به اميرالمؤمنين (عليه السلام) کرد ــ وصيّ او هستيد و قيام به حجّت او مي فرمائيد، و هميشه شهادت به آن مي دهم، و شهادت مي دهم به آنکه تو ــ اشاره به حضرت امام حسن (عليه السلام) کرد ــ وصيّ او مي باشي، و قيام به حجّت او مي فرمائي، و شهادت مي دهم به آنکه بعد از او حسين بن علي صلوات الله عليه وصيّ برادرش مي باشد و قيام به حجّت او مي فرمايد.

و شهادت مي دهم به آنکه بعد از ايشان عليّ بن الحسين (عليه السلام) قيام به امر حسين (عليه السلام) مي نمايد، و شهادت مي دهم به آنکه محمّد بن علي (عليه السلام) قائم بامر عليّ بن الحسين (عليه السلام) مي باشد، و شهادت مي دهم براي جعفر بن محمّد (عليه السلام) که او قائم به امر محمّد است.

و شهادت مي دهم براي موسي بن جعفر (عليه السلام) که او قائم به امر جعفر بن محمّد (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي عليّ بن موسي (عليه السلام) که او قائم به امر موسي بن جعفر (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي محمّد بن عليّ (عليهما السلام) که او قائم به امر عليّ بن موسي (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي عليّ بن محمّد (عليه السلام) که او قائم به امر محمّد بن عليّ (عليهما السلام) است، و شهادت مي دهم براي حسن بن عليّ (عليه السلام) که او قائم به امر علي بن محمّد (عليهما السلام) است.

و شهادت مي دهم براي مردي از اولاد حسين صلوات الله عليه که تا زماني که امر او ظاهر شود؛ با کنيه نام برده نمي شود، زمين را از عدل پر نمايد چنانچه از جور پر شده باشد، و سلام و رحمت و برکات الهي بر تو باد، يا اميرالمؤمنين.

پس آن مرد برخاست و رفت، پس اميرالمؤمنين صلوات الله عليه فرمود: يا ابا محمّد در عقب او برويد ببينيد به کدام طرف مي رود؟

پس امام حسن (عليه السلام) بيرون رفتند و بعد فرمود: طولي نکشيد مگر آنکه پاي خود را بيرون مسجد گذاردم ديگر نديدم به کدام سو رفت، پس نزد اميرالمؤمنين (عليه السلام) برگشتم و ايشان را به اين امر خبر دادم.

پس آنحضرت فرمود: آيا او را مي شناسيد؟

گفتم: خدا و رسول او (صلي الله عليه وآله) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) دانا ترند.

فرمود: او خضر (عليه السلام) مي باشد. [4] .

حديث پنجم: در «کمال الدين» از احمد بن اسحاق قمي روايت شده که گفت: خدمت حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) رفتم و مي خواستم که درباره خلف و حجّت بعد از ايشان سئوال کنم، ــ بعد از ذکر فرمايشاتي از ايشان مي گويد ــ

پس ايشان برخاستند و به عجله داخل خانه شدند، و در حالتي که بر سر شانه ايشان پسري که صورت او چون ماه شب چهارده بود به سنّ سه سالگي بيرون آمدند.

پس فرمود: اي احمد بن اسحاق اگر کرامت تو نزد خداوند و حجّتهاي او نبود، براي تو اين فرزند خود را ظاهر نمي کردم، همانا او هم اسم و هم کنيه رسول الله (صلي الله عليه وآله) مي باشد، و آن کسي است که زمين را از عدل و قسط پر مي نمايد، چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد.

اي احمدبن اسحاق! مَثَل او در اين امت مَثَل خضر (عليه السلام) و مَثَل ذي القرنين است، به خدا قسم غائب شود غيبتي که در آن کسي از هلاکت و فتنه ها نجات نيابد، مگر کسيکه خداوند او را بر اقرار و اعتراف به امامت او ثابت گردانيده باشد، و او را بر دعا در تعجيل فرج موفّق فرموده باشد.

پس عرض کردم: اي مولاي من! آيا از براي امر ايشان علامتي هست که بواسطه آن اطمينان خاطر براي من حاصل شود؟

پس آن پسر صلوات الله عليه به لسان عربي فصيح فرمود:

منم بقيّة الله در زمين او، و منم انتقام گيرنده از دشمنان او، و اي احمد بن اسحاق! علامتي را بعد از مشاهده نمودن حقّ به چشم خود طلب نکن. [5] .

حديث ششم: نيز در «کمال الدين» از جابر انصاري (رضي الله عنه) از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) در ذيل آيه مبارکه (اَطيعُوا الله وَاَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الأمرِ مِنْکُمْ) [6] روايت شده که بعد از ذکر اسماء مبارکه اوصياء و اولي الامر ــ بعد از خودشان تا امام حسن عسکري (عليه السلام) ــ فرمود:

پس از آن حجّت الله در زمين؛ و بقيّه او مابين بندگان او؛ فرزند حسن بن علي (عليهم السلام) اولي الامر است، او است آن کسي که خداوند بر دو دست او مشارق و مغارب زمين را فتح مي نمايد، او است آن کسي که از شيعيان و اولياء خود غائب مي شود، چنان غيبتي که ثابت نماند بر قول به امامت او در آن غيبت مگر کسي را که خداوند قلب او را از براي ايمان امتحان فرموده باشد.

جابر گويد: پس عرض کردم: يا رسول الله! آيا از براي شيعيان ايشان (عليه السلام) به وجود مبارک او در حال غيبتشان انتفاعي هست؟

فرمود: آري به حقّ آن خداونديکه مرا به نبوت مبعوث فرمود بدرستيکه آنها در حال غيبت او به نور او استضائه مي کنند و هدايت مي يابند ــيعني به علومي که ازاو ظاهر شود، و علومي که بواسطه او باقي بماند، و بوسيله موالات با او از فيوضات و برکات الهيه ــ مثل انتفاع بردن مردم بواسطه شمس زماني که پشت ابر مخفي باشد و منتفع مي شوند. [7] .

حديث هفتم: به مقتضاي اخبار متعدد در تفسير اين آيه شريفه (وَعَدَ الله الَّذينَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلَفَنَّهُمْ في الأرضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَُيمَکِنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذي ارْتَضي لَهُمْ وَ لِيُبْدِلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَني لايُشْرِکُونَ بي شَيْئاً) [8] اين آيه مبارکه در حقّ وجود مبارک حضرت مهدي (عليه السلام) نازل شده، و اين سه کرامت الهي: استخلاف در ارض، و تمکين در آن، و ارتفاع خوف، درباره شيعيان و اولياء؛ در عهد ظهور ايشان است.

و در بعضي از روايات مذکور است که راوي خدمت حضرت صادق (عليه السلام) عرض کرد: کساني گمان مي کنند اين آيه در حقّ فلان و فلان و فلان و علي (عليه السلام) نازل شده.

حضرت فرمود: خدا دلهاي آنها را هدايت نکند، کجا متمکّن شد ديني و ميان مردم منتشر شد که خداوند و رسولش آن را بپسندند؛ و رفتن خوف از دلها و مرتفع شدن شکّ از سينه ها؛ درعهد يکي از آن خلفاء و در عهد علي (عليه السلام) بود، با حال ارتداد مسلمين و فتنه هائي که برانگيخته مي شد در عهد آنها و جنگهائي که ما بين کفّار و آنها واقع مي شد. [9] .

پس بعد از آنکه در اين وعده الهيه تأمل شود که آن از براي عامّه مؤمنين صالحين است که اشرف و افضل از همه آنها ائمّه اثني عشر طيّبين و طاهرين (عليهم السلام) مي باشند به آنکه مرتبه بزرگواري و رياست و حکمراني در روي زمين ــ به وجه حقّ ــ براي آنها پسنديده است، به طوري که هيچ خوفي از دشمنان براي آنها نباشد، و به سبب ايشان هيچ شرکي در زمين نباشد.

و بعد از آن؛ ملاحظه شود که همه ائمّه طاهرين (عليهم السلام) و شيعيان صالحين آنها از دنيا رفتند و و براي آنها چنين نشد، و تا کنون چنين امري براي وجود آخرين آنها و شيعيان در عهد ايشان واقع نشده است.

پس مقتضاي صدق وعده الهيه در چنين امر عظيم آن است که بعد از اين البته واقع خواهد شد، و بنابراين مطلب؛ اين آيه شريفه حجّت قطعيّه و شاهد صدق است از براي صدق همه اخباري که وارد است که ظهور و فرج براي حضرت صاحب الأمر (عليه السلام) با شيعيان ايشان واقع خواهد شد، و بعد از آن هم رجعت تمامي ائمّه معصومين و شيعيان صالحين کاملين آنها به حيات جسماني دنيوي وقوع مي يابد، و خلافت الهيّه و دولت حقّه و فرج کلّي براي آنها ــ الي يوم النشور و قيام القيامت ــ مدام بر قرار است.

حديث هشتم: آنچه در «نجم الثاقب» از «تفسير عياشي» از حضرت کاظم (عليه السلام) در بيان اين آيه شريفه روايت شده (وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ في الَّسمواتِ وَ الأرضِ طَوعاً وَ کَرهاً) [10] که فرمود: اين آيه در حقّ قائم (عليه السلام) نازل شده، هنگامي که يهود ونصاري و صائبين و زنادقه و کفار را در مشرق و مغرب آن بيرون آورد، و اسلام را بر آنها عرضه مي کند، پس هرکه با رغبت اسلام آورد، او را به نماز و روزه و زکات ــ و آنچه مسلم را به آن امر کنند و از خداوند بر او واجب است ــ امر فرمايد و هر که اسلام نياورد؛ گردنش را بزند، تا آن که در مشرق ها و مغرب ها احدي نماند مگر موحد باشد. [11] .

حديث نهم: روايتي است در ذيل اين آيه مبارکه (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَليِِّهِ سُلْطاناً فَلا يُسْرِفْ في الْقَتْلِ إنَّهُ کانَ مَنْصُوراً) [12] در «کامل الزيارات» از حضرت صادق (عليه السلام)، و در تفسير«فرات» از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) که:

مراد از «منصور» حضرت قائم (عليه السلام) مي باشد، که وليّ دم آن مظلومند، و در هنگام ظهور از قاتلين ايشان خون خواهي مي کنند، و از جانب خداوند مورد نصرت و ياري قرار مي گيرد، يعني: به اسباب خاصّه الهيّه ــ از باطني و ظاهري که در آن وقت براي ايشان است از قوّت و قدرت و از لشکريان ملائکه و جن و انس و غيره ها ــ ياري مي شوند. [13] .

و در کتاب «نور الانوار» روايت فرموده که: آنحضرت (عليه السلام) بعد از کشتار بسياري از کفّار و اشرار و دشمنان، به بالاي منبر مي روند و يک بند از نعلين حضرت سيّدالشهداء صلوات الله عليه را بيرون مي آورند، و مي فرمايد: اگر همه دشمنان را بکشم مقابل خون اين بند نعلين نخواهد شد.

و در روايت است که مي فرمايد: اگر همه اهل عالم را بکشم در عوض اين بند نعلين نمي شود.

حديث دهم: قسمتي از فقرات خطبه غديريّه است که حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) فرمود:

«معاشر النّاس ألا و إنّي منذر و عليّ هاد، معاشر النّاس إنّي نبيّ و عليّ وصيّ، ألا أنّ خاتم الائمّة منّا القائم المهديّ، ألا إنّه الظاهر علي الدّين، ألا إنّه فاتح الحصون و هادمها، ألا انّه قاتل کلّ قبيلة من أهل الشّرک، ألا إنّه المدرک بکلّ ثار لأولياء الله عزّوجلّ، ألا إنّه النّاصر لدين الله». [14] .

يعني حضرت رسول فرمودند (صلي الله عليه وآله): اي گروه مردمان! آگاه باشيد؛ همانا من انذار کننده ام و علي هدايت کننده است.

اي گروه مردمان! آگاه باشيد؛ بدرستيکه من نبيّم و علي وصيّ من است.

آگاه باشيد؛ همانا خاتم ائمّه از ما قائم مهدي خواهد بود.

آگاه باشيد؛ همانا او در امر دين بر ديگران غالب است و درآن سلطنت دارد.

آگاه باشيد؛ همانا او گشاينده و فتح کننده شهرها و خراب کننده آنها است.

آگاه باشيد؛ همانا او کشنده تمام قبائل اهل شرک است.

آگاه باشيد؛ همانا او خون خواه همه خونهاي اولياء الهي است.

آگاه باشيد؛ همانا او ياري کننده دين خدا است.


پاورقي

[1] کافي ج1 ص534 حديث18.

[2] کافي ج 1 ص 534 حديث 19.

[3] کمال الدين ص252.

[4] کافي ج1 ص525 حديث1.

[5] کمال الدين ص384 حديث1.

[6] سوره نساء آيه 59.

[7] کمال الدين ص253 حديث3.

[8] سوره نور آيه 55. ترجمه آن در ص 71 گذشت.

[9] تفسير برهان ج3 ص148، 149 ضمن حديث8.

[10] ترجمه: و هرچه در آسمانها و زمين است، خواه ناخواه فرمانبردار خداوند متعال است. (سوره آل عمران آيه 83).

[11] تفسير عياشي ج1 ص183 ح82.

[12] سوره اسراء آيه33.

[13] کامل الزيارات ص63 حديث5.

[14] بحارالانوار ج37 ص213 حديث86.