بازگشت

نصرت و ياري حضرت قائم با ارشاد جاهلين


کيفيّت دوّم؛ سعي و اهتمام در ارشاد و هدايت جاهلين است اعم از آنکه جهالتشان؛جهالت کفر و شرک باشد يا جهالت ضلالت يا جهالت در احکام دين، يا جهالت در امر فسق و فجور باشد.

هدايت چند قسم است.

اوّل آنکه به گفتار باشد؛ مثل تعليم آنچه رفع جهالت شود، يا ترغيب و تحريص نمودن جاهل را بر وجهي که در مقام رفع جهل خود بر آيد، به گونه اي که علاقه مند شود که در مجالس علم نزد علماء حاضر شود.

دوّم آنکه با فعل و کردار باشد، مثل آنکه فعل و حال انسان در کمالات و حسن اخلاق و مواظبت به آداب بطوري باشد که موجب رغبت و تأليف قلوب جاهلين شود.

و اين قسم بهترين وسيله در خصوص هدايت و ارشاد است، چنانچه در امر تقوا بيان شد.

سوّم آنکه به مال باشد؛ مثل آنکه مال خود را بخاطر تأليف قلوب مردم انفاق کند، به گونه اي که به اين وسيله در روي آوردن بسوي امر حقّ رغبت نمايند، و ترک کفر يا شرک يا ضلال يا فسق نمايند، يا آنکه در امر زندگي آنها کمک کند تا آنها بر تحصيل احکام و امر دين اقدام نمايند، يا آنکه مجلسي را از جهت مذاکره علم منعقد نمايد؛ و در آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود ــ از اطعام و نحو آن خصوص نسبت به عوام و جاهلين و مستضعفين ــ مهيّا نمايد.

و تأييد و تأکيد بر حُسن اين نوع ترغيب؛ آن است که خداوند متعال سهمي از زکات [1] را در مورد تأليف قلوب از اهل کفّار از اهل کتاب و غير از آنها يا مطلق ضعفاء ـ و لو از مسلمين ـ مقرّر فرموده، براي آنکه آنها بسوي اسلام يا به جهاد رغبت پيدا کنند، که اين مطلب مفصّلا در کتب فقهي بيان شده است.

و همچنين در روايات نقل شده است که:

وقتي حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) خواستند اقرباء خود را بسوي دين مبين خود دعوت فرمايند، به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: طعامي مهيّا فرمايند، و بعد از اطعام حاضرين؛ دعوت خود را اظهار فرمودند، و در حديث است که تا سه روز اين عمل را تکرار فرمودند. [2] .

يک وسيله کاملِ ديگر از وسائل ارشاد و هدايت؛ تحرير و تأليف و تصنيف احاديث و اخبار و مطالب علمي و دلائل و برهانهاي حقّه است، و اين کيفيّت نصرت؛ يعني هدايت و ارشاد جاهلين اگر چه بر حسب تعميمي که در اقسام آن ذکر شد، معلوم شد که اقدام بر آن از براي همه بندگان، هر کدام به قسمي از اقسام آن بر وجه مقدور و ميسور امکان دارد.

بنابراين؛ همه بندگان بايد کمال اهتمام را داشته؛ در بعضي موارد به عنوان وجوب و در برخي ديگر به عنوان استحباب؛ به هر قسم و به هر وجهي که مقدور و ممکن شود سعي در هدايت جاهلين بنمايند.

و هرگاه انسان به اين عمل موفّق شود؛ به محبوبترين عبادات پيش خداوند دست يافته، و اشرف وسائل و اقرب قربات نزد او رسيده است، و هم مراد واقعي از احياء نفس است که فضل جليل آن در اين آيه مبارکه است (وَ مَنْ اَحْياها فَکَاَنَّما اَحْيَا النّاسَ جَميعاً) [3] يعني: و هر کس نفسي را احياء نمايد، پس چنان است که تمام مردم را احياء نموده باشد.

و از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) در بيان آن از «کافي» روايت شده که تأويل اعظم آيه؛ آن است که: هر کس نفسي را از ضلالت و گمراهي بسوي هدايت راهنمائي کند. [4] .

و در اخبار فضائل مهمّ و زيادي نقل شده است. [5] .

و لکن عمده در انجام اين نوع نصرت، و درجه کامله آن نسبت به علماء کاملين است که بر حسب اين فرمايش کريمه:

(وَ ادْعُ اِلي سَبيلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ اَحْسَن) [6] .

و به اين روش استوار هرکدام از طوائف جاهلين را به مقتضاي حال؛ به يکي از وجوه سه گانه هدايت و ارشاد فرمايند.

وجه اوّل: که به طريق حکمت باشد، يعني با بيان دقايق و حقايق و اسرار خفيّه در آيات الهيّه که در ارض و سما و جميع آفاق و در جميع مصنوعات اوست، بر وجهي که آن حکمتها و اسرار و دقايق بوسيله حسن بيان روشن و آشکار در عقول و افهام گردد، که به سبب آن به وجه يقين به امر آفريدگار اذعان نمايند، و آيات او را تسليم نمايند، و همچنين سائر معالم دين آنچه تعلّق دارد به تقديرات، ونيز احکام حضرت ربّ العالمين را بيان نمايند.

و تأثير اين قسم دعوت مخصوص اهل کمال و عرفان است، و در مورد آنها در صورتيکه رد و انکاري نداشته باشند؛ مفيد و مؤثّر مي شود، و اين انکار از خودخواهي و استکبار حاصل مي شود و از اعظم رشته هاي حبّ دنيا است که مجموع آنها هفت رشته است، چنانچه در «کافي» روايت فرموده است. [7] .

وجه دوّم: به طريق موعظه حسنه است، يعني در مقام تبشير و بشارت؛ فوائد و آثار و فضائل مهمّ و نيکويِ دنيوي و اُخرويِ حسنات و اعمال نيک را بيان نمايد، و در مقام تنذير؛ مفاسد و مهالک و خطرات عظيم و شديد دنيوي و اُخرويِ گناهان و مناهي الهي را بيان کند، و در هرکدام به نرمي کلام و حسن و زيبائي بيان؛ و به ذکر مثالهاي واضح و اخبار و سرگذشت امّت هاي گذشته، بطوري که موجب رغبت نفوس و واقع شدن کلام در قلوب باشد، رفتار نمايد.

و تأثير اين قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طيّبه و قلوب سليمه از مؤمنين است، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلين آنها.

وجه سوّم: به طريق مجادله به وجه احسن است، يعني با بيان امر حقّ و اثبات آن به امر واضح و برهان قطعي که انکار آن ممکن و جايز نباشد مگر از کسي که مجادل و معاند باشد، که در اين حال نتيجه بيان و برهان از براي چنين کساني اتمام حجّت خواهد بو، و موجب خواري آنها و عدم ظفر آنها بر مستضعفين از مؤمنين مي شود، و با وساوس فريب دهنده آنها؛ ضعفاء جاهلين گمراه نمي گردند.

و اين قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل و صاحبان خطاو لغزش است، و لکن عمده امري که در اين جهت شناخت و تذکّر آن لازم و مهم است؛ اين است که: مهمّترين وسيله در نفوذ کلام و تأثير قول هدايت کننده در قلوب و نفوس اخلاقِ نيکوي ظاهري و باطني در هدايت کننده است، و ديگر حُسن نيّت و خلوص است به آنکه غرض او همان نصرت امام (عليه السلام) در امر دين الهي و امر حقّ باشد.

چرا که اين نوع نصرت؛ يعني تعليم عباد و هدايت آنها به وجه مزبور، نصرت کامله ايست که افضل از تمام اقسام و کيفيّات نصرتها نسبت به آنحضرت (عليه السلام) است، و اين نوعي نصرت است به وجود مبارک ايشان، چه آنکه امر هدايت و ارشاد عباد امري است الهي، که از طرف رسول الله (صلي الله عليه وآله) به وجود مبارک حضرت ولي عصر صلواة الله عليه موکول شده است.

پس هرکس در جهت انجام اين امر ـ به يکي از وجوه سه گانه ـ اقدام نمايد چه از نظر مالي و چه از نظر گفتاري و چه از نظر عملي و کرداري؛ و با توفيق الهي وسيله هدايت گروهي بشود؛ در واقع حضرت وليّ الله (عليه السلام) را در امر دين الهي نصرت کرده است، و به اين عمل؛ نصرت الهي محقق شده است، و مصداق (اِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْکُمْ) واقع مي شود، به طوريکه در مقدمه کتاب ذکر کرديم.

و في نهج البلاغة، قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) فيما کتب للأشتر النخعي (رضي الله عنه) في ضمن ما أوصي به: «أمره بتقوي الله، وإيثار طاعته، و اتّباع ما أمر به في کتابه من فرائضه و سننه الّتي لايسعد أحد إلاّ باتّباعها، و لايشقي أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ينصر الله سبحانه بقلبه ويده ولسانه، فإنّه جلّ اسمه قدتکفّل بنصر من نصره، و إعزاز من أعزّه». [8] .

و همچنين اين نوع نصرت و ياري آنحضرت (عليه السلام) نسبت به متعلّقان و رعايا و دوستان ايشان است، که آنها را از هلاکت و عذاب دنيوي و اُخروي خلاص مي کند، و به فيوضات دنيوي و اُخروي فائز مي نمايد، و احاديث و اخبار هم در فضل اين نوع ناصرين ــ يعني علماء هدايتگر ــ بسيار است، [9] و آنها بعد از انبياء و اوصياء افضل از عامّه طوائف مؤمنين.

و از آن جمله روايت شده در «تفسير حضرت امام حسن (عليه السلام)» که حضرت امام محمّد تقي صلواة الله عليه فرمود:

عالمي که پرستاري کند يتيمان آل محمّد (عليهم السلام) را، آن کسانيکه از امام خود دور افتاده اند، و حيران مانده اند، و در دست شياطين اسير شده اند، و به دست دشمنان ما گرفتارند، پس آنها را از حيرت نجات دهد، و وسوسه هاي شياطين را از آنها دور کند، و دشمنان آنها را به دليل و برهاني که از ائمّه آنها رسيده ذليل و مغلوب نمايد؛ فضيلت اين نوع از علماء بر عابدها بيشتر از فضيلت آسمان و عرش و کرسي و حجابها بر زمين است، و مانند فضيلت ماه شب چهارده بر کوچک ترين ستاره هاي آسمان است. [10] .

همچنين در همين روايت است که حضرت امام محمّدتقي (عليه السلام) فرمود:

اگر نباشد به برکت علمائي که در زمان غائب بودن حضرت قائم (عليه السلام) مردم را بسوي آنحضرت دعوت مي کنند، و با دلائل محکم شبهات ملحدين را دفع مي نمايند، و عوام ضعيف را از دام شيطان و دشمنان دين نجات مي دهند، هر آينه تمام مردم گمراه شوند، و از دين برمي گردند، لکن اين نوع از علماء دلهاي ضعفاي شيعيان را نگاه مي دارد، همانطور که صاحب کشتي سُکّان کشتي را نگاه مي دارد، و اين طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر کسي افضل و بهترند. [11] .

روايت ديگري در «اصول کافي» نقل شده در ضمن روايتي از حضرت صادق (عليه السلام) از حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) که فرمود:

فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقي ستارگان، و بدرستيکه علماء وارثان انبياء مي باشند، و همانا انبياء دينار و درهمي را ارث نگذارند، و لکن علم را ارث گذارند، پس هر کس آن را اخذ نمايد؛ حظّ و بهره کامل برده است. [12] .

و عن تفسير العسکري (عليه السلام) أيضا: و قال اميرالمؤمنين (عليه السلام):

«من کان من شيعتنا عالماً بشريعتنا، فاخرج ضعفاء شيعتنا من ظلم جهلهم الي نور العلم الّذي حبوناه؛ جاء به يوم القيامة و علي رأسه تاج من نور يضيئ لأهل تلک العرصات و حلّة لايقوم لأقلّ سلک منها الدنيا بحذافيرها.

ثم ينادي مناد: يا عباد الله! هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل محمّد (عليهم السلام)، ألا فمن أخرجه في الدنيا من حيرة جهله فليتشبّث بنوره ليخرجه من حيرة ظلمة هذه العرصات الي نيرة الجنان، فيخرج کلّ من کان في الدنيا علمه خيراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له عن شبهة». [13] .


پاورقي

[1] اشاره به آيه مبارکه زکات در سوره توبه آيه 60 مي باشد.

[2] بحارالانوار ج18 ص181 حديث11.

[3] سوره مائده آيه 32.

[4] کافي ج 4 ص 210 حديث 2.

[5] براي اطلاع بيشتر از احاديثي که در اين مورد نقل شده به کتاب شريف کافي ج 2 ص 210 باب «في احياء المؤمن» مراجعه شود.

[6] سوره نحل آيه 125.

[7] کافي ج 2 ص 316 حديث 8.

[8] حضرت در اين نامه مالک را امر مي کنند به تقوا و ترس از خدا، و برگزيدن فرمان او، و پيروي از کتاب خود که در آن واجبات و مستحباتي را امر فرموده که کسي خوشبخت نمي شود مگر به پيروي از آنها، و بدبخت نمي شود مگر با انکار و ضايع کردن آنها، و اينکه خداوند متعال را با قلب و دست و زبانش ياري کند، چراکه خداوند متکفّل و ضامن شده که ياري کننده خود را ياري نمايد، و کسي که ارجمند و عزيز داند او را عزّت بخشد. (نهج البلاغه فيض ص991 نامه53).

[9] رجوع شود به تفسيرامام حسن عسکري (عليه السلام) ص339 ـ 345.

[10] تفسيرامام حسن(عليه السلام) ص344 حديث224.

[11] تفسير امام حسن(عليه السلام) ص344 حديث225.

[12] کافي ج1 ص34 ضمن حديث1.

[13] ترجمة: حضرت علي (عليه السلام) فرمودند: هرکس از شيعيان ما عالم به احکام شريعت ما باشد و ضعيفان از شيعيان ما را از تاريکي جهل به نور علمي که بخشيده ايم راهنمائي کند، روز قيامت مي آيد در حاليکه بر سر او تاجي نوراني است و بر همه اهل محشر نور افشاني مي کند، و بر تن او لباسي قيمتي است که قيمت يک رشته از نخ آن به دنيا و پيرايه هايش مي ارزد.

سپس منادي ندا مي کند که: اي بندگان خدا! اين دانشمندي از بعضي شاگردان آل محمّد (صلي الله عليه وآله) است، آگاه باشيد؛ هرکسي را در دنيا از حيرت جهل و ناداني بيرون آورده؛ به نور او چنگ زند تا او را از حيرت تاريکي محشر به نور بهشت برساند، پس تمام کسانيکه در دنيا از او خيري را آموخته بودند، يا از قلبشان قفل جهل و ناداني را بازکرده، يا شبهه اي را از آنها حلّ کرده باشد؛ خارج مي شوند. (تفسيرامام حسن عسکري (عليه السلام) ص 339 حديث 215).