بازگشت

خصال روحي


شايد بتوان گفت در ميان همه ويژگيهايي که براي ياران امام منتظر برشمرده شده يک ويژگي از همه بارزتر و با اهميت تر است و آن اين که آنها مصداق کامل «اولياء الله» (دوستان خدا) هستند که در قرآن کريم بدانها اشاره شده است. آن جا که مي فرمايد:

الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون. [1] .

آگاه باشيد که بر دوستان خدا بيمي نيست و غمگين نمي شوند.

امام صادق، عليه السلام، در روايتي خصال شيعيان قائم آل محمد، عليهم السلام، را چنين بيان مي کنند:

طوبي لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فيي غيبته و المطيعين له في ظهوره، اولئک اولياء الله الذين لاخوف عليهم و لا هم يحزنون. [2] .

خوشا به حال شيعيان قائم، که در زمان غيبتش منتظر ظهور او هستند و در هنگام ظهورش فرمانبردار او، آنان اولياء خدا هستند، همانها که نه ترس آنها را فرا مي گيرد و نه اندوهگين مي شوند.

اينکه انساني از هيچ چيز ترسي به دل راه ندهد و از هيچ چيز اندوهگين نشود، تنها زماني امکان پذير است که جز خدا بيند و جز به خدا نينديشد و اين اوج کمال آدمي و بالاترين مرتبه اي است که يک انسان مي تواند بدان دست يابد.

امام علي، عليه السلام، نيز در وصف ياران مهدي، عليه السلام، مي فرمايد:

....فيجمع الله تعالي له قوما قزع کقزع السحاب، يولف الله بين قلوبهم لايستوحشون الي احد، و لايفرحون باحد يدخل فيهم، علي عدة اصحاب بدر، لم يسبقهم الاولون و لايدرکهم الاخرون... [3] .

خداوند تعالي مردمي رابراي (ياري) او گرد مي آورد، همچنانکه پاره هاي ابر گرد آمده و به هم مي پيوندند. خداوند دلهاي آنان را به هم نزديک مي کند. آنها از هيچ کس ترسان نمي شوند. و از اين که کسي بدانها بپيوندد شادمان نمي گردند. تعداد آنها همان تعداد اصحاب بدر است. هيچ کس از پيشينيان از آنها سبقت نمي گيرد و هيچ کس از آيندگان به آنها نميرسد.

از روايتهاي مفصلي که درباره تعداد ياران امام عصر، عليه السلام، و کشور و سرزمين آنها نقل شده، چنين بر مي آيد که آنها عصاره فضاائل همه ملتها و برترينهاي همه اقوام روي زمين هستند. [4] .

موضوع ياد شده از روايات زير که از امام محمد باقر، عليه السلام، نقل شده نيز استفاده مي شود:

يبايع القائم بين الرکن و المقام ثلاثمائة و نيف عدة اهل بدر، فيهم النجباء من اهل مصر، و الابدال من اهل الشام، و الاخيار من اهل العراق... [5] .

سيصد و اندي، به عدد اهل بدر، بين رکن و مقام با قائم بيعت مي کنند. در ميان آنها برگزيدگاني (نجباء) از اهل مصر، مردان صالح و پرهيزکاري (ابدال) از اهل شام و نيک مرداني (اخيار) از اهل عراق وجود دارند.

ياران قائم همچنانکه در بالاترين درجه تقوي و پرهيزکاري قرار دارند، از نظر کمال علمي نيز دربالاترين درجه قرار گرفته و از جام حکمت الهي و معرفت ديني، چنانکه بايد، سيراب گشته اند.

امير بيان، علي، عليه السلام، در سخنان زيبايي مراتب فضل و کمال علمي ياران موعود آخرالزمان را چنين توصيف ميکنند:

...ثم ليشحذن فيها قوم شحذالقين النصل، تجلي بالتنزيل ابصارهم، و يرمي يالتفسير في مسامعهم، و يغبقون کاس الحکمة بعد الصبوح. [6] .

... پس گروهي در آن فتنه ها صيقلي مي شوند. مانند صيقل دادن آهنگر شمشير را، ديده هاي آنها به نور قرآن جلا داده و تفسير در گوشهايشان جا گرفته شود. در شب، جام حکمت را به آنها بنوشانند، بعد از اين که در بامداد هم نوشيده باشند.

خلاصه کلام اين که ياران قائم، در چنان مرتبه اي از زهد و تقوي و علم و معرفت قرار دارند که همه کائنات در برابر آنها سر تسليم فرود مي آورند، و زمين و آسمان به وجود آنها افتخار ميکند.

چنان که در روايت نقل شده از امام محمد باقر، عليه السلام، به اين نکته تصريح شده است:

کاني باصحاب القائم و قد احاطوابما بين الخالقين، ليس من شي الا و هو مطيع لهم، حتي سباع الارض، و سباع الطير تطلب رضاهم (في) کل شي، حتي تفتحر الارض علي الارض، و تقول: مربي اليوم رجل من اصحاب القائم. [7] .

گويي که ياران قائم را مي بينم که شرق و غرب (جهان را) در نورديده اند. همه چيز در برابر آنها سر تسليم فرو مي آورد. حتي درندگان زمين و آسمان به دنبال خشنود ساختن آنها هستند. قطعه اي از زمين به قطعه اي ديگر مباهان کرده و مي گويد: امروز مردي از ياران قائم از من گذر کرد.


پاورقي

[1] سوره يونس (10)، آيه 62.

[2] الصدوق (ابن بابويه)، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 357، ح 54.

[3] الحاکم النيسابوري، ابوعبدالله محمد بن عبدالله، المستدرک علي الصحيحين في الحديث، ج 4، ص 554، به نقل از: معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 3، ص ‍ 100.

[4] ر.ک: معجم احاديث الامام المهدي، عليه السلام، ج 3، ص 108 - 104 و ج 4، ص 32 - 22.

[5] المجلسي، محمد باقر، همان، ج 52 ص 334، ح 64.

[6] فيض الاسلام، سيد علينقي، ترجمه و شرح نهج البلاغه، خطبه 150، ص 459 - 458.

[7] المجلسي، محمد باقر، همان، ج 52، ص 327، ح 43.