بازگشت

تامين رفاه اقتصادي مردم


درزمان حکومت امام مهدي، عليه السلام، رفاه اقتصادي و آسايش معيشتي بر تمام بخشها و زواياي زندگي بشر پرتو مي افکند و انسانها آسوده خاطر از مشکلات روزمره تامين معاش مي توانند به سازندگي معنوي خود بپردازند.

در اين زمينه روايتهاي بسياري نقل شده که در اينجا به ذکر روايتي از امام علي، عليه السلام، اکتفا مي کنيم:

... و اعلموا انکم ان اتبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرسول... و کفيتم موونة الطلب و التعسف، و نبذتم الثقل الفادح عن الاعناق... [1] .

... بدانيد اگر شما از قيامگر مشرق (امام مهدي، عليه السلام) پيروي کنيد، شما را به آيين پيامبر درآورد... تا از رنج طلب و ظلم (در راه دستيابي به امور زندگي) آسوده شويد و بار سنگين (زندگي) را از شانه هاتان بر زمين نهيد...

چنان که ملاحظه مي شود در اين روايت پيروي از امام عادل و درآمدن به آيين پيامبر، صلي الله عليه و آله، مقدمه اي براي رسيدن به وضع مطلوب اقتصادي، آسودگي از رنج طلب و رهايي ازبار سنگين زندگي ذکر شده است. نکته ظريفي که ازاين موضوع به دست مي آيد اين است که تامين رفاه اقتصادي و سامان بخشيدن به وضعيت معيشتي مردم يک جامعه، نه تنها با اهداف الهي و ارزشهاي معنوي آن جامعه منافات ندارد. بلکه تحقق اين اهداف زمينه و بستر مناسبي براي رسيدن به رشد و توسعه اقتصادي و تامين رفاه و آسايش عمومي مردم جامعه است.

نکته ياد شده را در کلام ديگري از اميرالمؤمنين، عليه السلام، مي توان مشاهده کرد، آن جا که مي فرمايد:

اما والذي فلق الحبة و براالنسمة، لو اقتبستم العلم من معدنه، و ادخرتم الخير من موضعه، و اخذتم الطريق من وضحه، و سلکتم من الحق نهجه، لنهجت بکم السبل، وبدت لکم الاعلام، و اضاء لکم الاسلام، و اکلتم رغدا، و ما عال فيکم عائل و ظلم منکم مسلم و لامعاهد. [2] .

سوگند به خدايي که دانه را (در دل خاک) بشکافت، و آدميان را آفريد، اگر علم را از معدن آن اقتباس کرده بوديد و خبر را از جايگاه آن خواستار شده بوديد و ازميان راه به رفتن پرداخته بوديد و راه حق را از طريق روشن آن پيموده بوديد، راههاي شما هموار مي گشت و نشانه هاي هدايتگر پديد مي آمد و فروغ اسلام شما را فرا مي گرفت و به فراواني غذا مي خورديد و ديگر هيچ عائله مندي بي هزينه نمي ماند و بر هيچ مسلمان و غيرمسلماني ستم نمي رفت.


پاورقي

[1] المجلسي، محمد باقر، همان، ج 51، ص 123، به نقل از: حکيمي، محمد، همان، ص 113.

[2] الکليني، محمد بن يعقوب، الکافي، ج 8، ص 32، به نقل از: حکيمي، محمد، همان، ص 112.