بازگشت

نقد و بررسي


پيامدهاي زيانبار اين برداشت از روايات، تا حدودي روشن است. زيرا بر اساس اين تفکر، امر به معروف و نهي از منکر و دخالت در امور سياسي، نه تنها جايز نيست که بايد به کساني که به اين مسائل مي پردازند، مخالفت کرد:

«آنان اجازه هيچ گونه فعاليت سياسي خلاف رژيم طاغوتي را به اعضاي خويش نمي دادند و تمام فعاليتهاي گروههاي مبارزاتي مسلمان را بدون پشتوانه فرهنگي، مردمي و مردود مي دانستند و متقابلا رژيم طاغوت هم هيچ برخوردي جدي با تشکيلات آنان داشت. [1] .

صاحبان اين تفکر، راه و حرکت امام خميني را تخطئه مي کردند. و ارتباط با امام و ياران او را، گناهي نابخشودني مي دانستند [2] .

اين برداشت از روايات، به دلايل زير باطل است:

به نتيجه اين برداشت، هيچ فقيهي نمي تواند ملتزم باشد، زيرا لازمه اين تفکر، تنها عدم مشروعيت حکومت نيست، بلکه هر عمل مصلحانه اي بايد از ديدگاه آنان جايز نباشد. از امر به معروف و نهي از منکر در امور جزئي گرفته تا مبارزه با ستم و حکومتهاي ستمگر. حال آن که امر به معروف و نهي از منکر، از ضروريات اسلام و بر هر فرد مسلمان، انجام آن واجب است.

افزون بر اين، پيامبر گرامي اسلام مدينه فاضله در خصوص وظايف منتظران مهدي (ع) مي فرمايد:

«طوبي لمن ادرک قائم اهل بيتي و هو مقتد به قبل قيامه، يتولي وليه، و يتبرا من عدوه و يتولي الائمة الهادية من قبله، اولئک رفقايي و ذوو ودي و مودتي، و اکرم امتي علي...» [3] .

خوشا به حال کسي که به حضور «قائم» برسد و حال آنکه پيش از قيام او نيز، پيرو او باشد. آن که با دوست او دوست و با دشمن او دشمن و مخالف است و با رهبران و پيشوايان هدايتگر پيش از او نيز دوست است.

اينان، همنشين و دوستان من، و گرامي ترين امت در نزد من هستند.

بزرگترين مبارز، عليه ظلم و جور حکومتهاي باطل، خود مهدي است، پس چگونه ممکن است که جامعه منتظر در اين بعد به او اقتدا نکند و به او مانند نشود.

بنابراين، انسان منتظر، نمي تواند در برابر فساد و ستم و حکومتهاي جور بي تفاوت باشد، تا چه رسد به اين که مؤ يد آنان باشد.

لازمه اين تفکر اين است که قيام و اقدام پيامبرمدينه فاضله و ائمه معصومين (ع) نيز براي تشکيل حکومت، درست نبوده است؛ زيرا اين حديث، هم از پيامبرمدينه فاضله و هم از ديگر ائمه نقل شده است و مضمون آن نيز، مقيد به زمان خاصي نيست. بنابراين، بايد تلاشهاي ائمه (ع) و حتي پيامبررا در راه تشکيل حکومت اسلامي منکر شويم، و يا «نعوذ بالله» آنها را نيز محکوم کنيم؛ زيرا همه اينها حرکتهاي اصلاحي قبل از ظهور بوده است. پس برداشت فوق، با سيره قطعيه معصومين (ع) ناسازگار است، زيرا آنان، با اين که در انتظار حکومت جهاني مهدي (ع) بودند، لحظه اي از تلاش و کوشش در راه مبارزه با حکومتهاي جور باز نمي ايستادند. احاديثي که از علي (ع) درباره ظهور مهدي (ع) نقل شده، بيانگر آن است که آن حضرت، با اين که در انتظار حکومت جهاني مهدي (ع) بوده، ولي اين انتظار، او را از تلاش و مبارزه باز نمي داشته است. براي کسي که اندک آشنايي با تاريخ اسلام داشته باشد، مي داند که علي (ع) تا آخرين لحظات زندگي در تلاش و مبارزه براي تحقق حکومت حق بود و هنوز از جنگ با خوارج نياسوده بود که در نهروان ايستاد و مردم را به جنگ با معاويه دعوت کرد. [4] .

در کوفه نيز، آماه مي شد، تا جنگ ديگري را با معاويه ساز کند که به شهادت رسيد. [5] .

پس از شهادت آن حضرت، جريان تشکيل حکومت اسلامي و کوتاه کردن دست جباران از حاکميت مردم، به عهده امام حسن (ع) قرار گرفت و امام (ع) پس از به وجود آمدن تشکل نوين در لشگر، به معاويه مي نويسد:

«فاليوم فليتعجب المتعجب من توثبک يا معاويه علي امر لست من اهله، لا بفضل في الدين معروف، و لا اثر في الاسلام محمود... فدع التمادي في الباطل و ادخل فيما دخل فيه الناس من بيعتي، فانک تعلم اني احق بهذا الامر منک عند الله و عن کل اواب حفيظ.» [6] .

امروز، جاي آن است که از دست اندازي تو بدين مسند، در شگفت فرو روند، چرا که تو، به هيچ روي شايسه اين منصب نيستي نه به داشتن فضيلتي اسلامي و نه به گذاشتن اثري نيک و پسنديده... پس پي گيري باطل را فرو گذار و چونان مردم، به بيعت من درآي؛ چه، تو خود مي داني که من به خلافت از تو شايسته ترم در نزد خداوند و در نزد هر مسلمان توبه کار و شايسته.

اما پس از آن که عده اي از فرماندهان وي به معاويه پيوستند و خلل در صف لشکريان پديد آمد و ياران وفادار اندک شدند و جنگ را با آن وضعيت، بي سرانجام ديد، صلح و مراقبت بر اعمال معاويه را اصلح دانست و در برابر اعتراض برخي از يارانش فرمود:

«و الله ما سلمت الامراليه الا اني لم احد انصارا و لو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري.» [7] .

به خدا سوگند! کار را به معاويه وانگذاشتيم، مگر به خاطر اين که ياوري نداشتم اگر ياوراني داشته باشم، شب و روز با معاويه خواهم جنگيد.

امام حسين (ع) نيز، براي برچيدن بساط ننگين و فساد گستر يزيد بن معاويه به پا مي خيزد و حماسه بزرگ کربلا ره به وجود مي آورد. آن حضرت در تبيين گوشه اي از هدفهاي خود، از امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با سلطنت ناحق يزيد، سخن مي گويد و رهبري را حق خود مي شمرد و با استناد به سخنان پيامبر گرامي اسلام مدينه فاضله، از مبارزه با سلطان جائر به عنوان وظيفه همه مسلمانان ياد مي کند.

ديگر ائمه نيز، با توجه به شرايط زماني و مکاني، نه تنها با دستگاههاي ظالم مبارزه کردند که مسلمانان را نيز به جهاد بر ضد آنان فرا خواندند. بيش از پنجاه روايت در «وسائل الشيعه» و «مستدرک الوسائل» و ديگر کتابهاي روايي است که ائمه به شيعيان امر مي فرمايند: از پادشاهان و ستمگران کناره گيري کنيد، به دهان مداحان خاک بريزيد، هر کس بامدادي براي آنان بتراشد و يا دواتشان را آماده کند چنين و چنان مي شود و... [8] .

آري، ائمه (ع) منتظر حکومت جهاني مهدي (ع) بودند. ولي انتظار آنان مسؤ ليت ساز بود، نه مسؤ ليت بردار. انتظاري که آنان را لحظه اي از تلاش ‍ و کوشش براي نابودي دشمن و استقرار حکومت اسلامي باز نمي داشت.

اين برداشت، معارض است با آن دسته از رواياتي که از وجود قيامها و حکومتهاي حق، که پيش از ظهور مهدي (ع) پديدار مي گردند، خبر مي دهند:

پيامبر اکرم مدينه فاضله مي فرمايد:

«يخرج اناس من المشرق فيوطئون للمهدي سلطانه.» [9] .

مردمي از مشرق قيام مي کنند و زمينه حکومت مهدي عليه السلام را فراهم مي سازند.

حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي، محدث معروف اهل سنت در کتابي که درباره مناقب علي عليه السلام نوشته بابي را با عنوان: «ذکر اهل المشرق للمهدي عليه السلام» آورده است. وي در اين باب حديث فوق را نقل کرده و در ذيل آن نوشته است:

«هذا حديث حسن، صحيح روته الثقات و الاثبات، اخرجه الحافظ ابو عبدالله بن ماجة القزويني، في سننه.» [10] .

اين حديث، حديثي است حسن و صحيح که آن را راويان موثق و عالمان حجت روايت کرده اند، و حافظ ابن ماجه قزويني، اين حديث را در کتاب سنن خود آورده است.

در برخي ديگر از روايات فريقين، به شکل گرفتن دولت حقي، پيش از ظهور مهدي (ع)، که تا قيام آن حضرت ادامه پيدا مي کند، تصريح شده است:

امام باقر (ع) مي فرمايد:

«کاني بقوم قد خرجوا جوابالمشرق، يطلبون الحق فلا يعطونه، ثم يطلبونه فلا يعطونه فاذا رأوا ذلک وضعوا سيوفهم علي عواتقهم فيعطون ما سألوا، فلا يقبلونه، حتي يقوموا، و لا يدفعونها الا الي صاحبکم قتلا هم شهداء اما اني لو ادرکت ذلک لا بقيت نفسي لهذا الامر.» [11] .

گويا مي بينم مردمي را از مشرق، که در طلب حق قيام کرده اند، ولي (حاکمان) به آنان پاسخي نمي دهند. پس از مدتي، دوباره قيام مي کنند. اين بار نيز، به آنان پاسخي داده نمي شود. ولي اين مرتبه که وضع را چنين مي بينند، شمشيرهاي خود را بر شانه هايشان مي نهند. در اين هنگام، آنچه را مي خواهند به آنان مي دهند. اما نمي پذيرند و دست به قيام مي زنند (و رژيم حاکم را ساقط و حکومتي بر اساس مباني اسلام تشکيل مي دهند) اينان، اين حکومت را جز به صاحب شما (حضرت مهدي (عج» تسليم نمي کنند. کشتگان اين قيام، همه شهيد به شمار مي آيند. اگر من، آن زمان را درک کنم، خود را براي خدمت مهدي (ع) نگه مي دارم.

در سنن ابن ماجه، [12] کنزالعمال، [13] الملاحم و الفتن، [14] روايتي نزديک به مضمون اين روايت آمده است، با اين تفاوت که اين حديث، از پيامبر اکرم مدينه فاضله و از طريق اهل سنت و آن روايت از طريق شيعه از امام محمد باقر (ع) نقل شده است. هر دو، به اين معني اتفاق دارند که پيش از انقلاب جهاني مهدي، متصل مي شود. سيد بن طاووس، اين حديث را به صورتي دقيق تر از کتاب «الفتن» تأليف نعيم بن حماد خزاعي [15] که از محدثين بزرگ اهل سنت است و در قرن دوم و سوم هجري مي زيسته، نقل کرده است: نعيم بن عبدالله، به سند خود از ابراهيم بن علقمه، از عبدالله نقل مي کند که ما روزي نزد پيامبر اسلام مدينه فاضله نشسته بوديم که گروهي از بني هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پيامبرمدينه فاضله به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتي در چهره اش نمايان شد. اصحاب علت ناراحتي را پرسيدند، حضرت چنين توضيح داد:

«انا اهل بيت اختار الله لنا الاخره علي الدنيا و ان اهل بيتي هولاء يلقون بعدي بلاء و تطريدا حتي ياتي قوم من ههنا نحو المشرق اصحاب رايات سود يسألون فلا يعطونه مرتين او ثلاثا فيقاتلون فينصرون فيعطون ما سألوا فلا يقبلونها حتي يدفعونها الي رجل من اهل بيتي فيملاء الارض ‍ عدلا کما ملوها ظلما، فمن ادرک ذلک منکم فلياتهم و لو حبوا هلي الثلج فانه المهدي.» [16] .

ما خانداني هستيم که خداوند براي ما، آخرت را بر دنيا برگزيده و اينان که خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگي و دوري و تبعيد از وطن مي گردند و اين سختيها، ادامه مي يابد، تا زماني که مردمي از مشرق زمين قيام مي کنند. آنان که اصحاب پرچمهاي سياه هستند. در آغاز قيام، خواسته مردم از حکومت، حق است، ولي سردمداران حکومت زير بار نمي روند، دو يا سه بار قيام با اين انگيزه صورت مي گيرد، تا اين که مردم به مبارزه خود ادامه داده و حکومت تسليم خواسته هاي آنان مي گردد، ولي اين بار، مردم نمي پذيرند.

و حکومت جديدي بر اساس حق تشکيل مي دهند و اين حکومت تداوم مي يابد. تا اين که مردم آن را به مردي از خاندان من تحويل مي دهند و او زمين را پر از عدل مي کند، همانگونه که پر از ظلم کرده اند. پس اگر کسي از شما آن زمان را درک کند، بايد به آن مردم بپيوندد، هر چند سينه خيز روي برف برود، چون او مهدي (ع) است.

گروهي احاديث فوق را بر قيام و نهضت امام خميني حمل کرده اند و جمهوري اسلامي را زمينه ساز حکومت مهدي (ع) شمرده اند. [17] .

در روايتي ديگر، قيام يماني از نشانه هاي قيام قائم خوانده شده و پرچم او، پرچم هدايت و مردم نيز، به ياري او دعوت شده اند.

امام باقر (ع) مي فرمايد:

«...و ليس في رايات راية اهدي من اليماني هي راية هدي لانه يدعوا الي صاحبکم، فاذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علي الناس و کل مسلم، و اذا خرج اليماني فانهض اليه، فانه رايته راية هدي و لا يحل لمسلم ان يتلوي عليه، فمن فعل ذلک فهو من اهل النار، لانه يدعوا الي الحق و الي الطريق مستقيم.» [18] .

هيچ يک از پرچمهاي برافراشته شده (پيش از ظهور امام زمان (ع) هدايت يافته تر از پرچم يماني نيست. پرچم او، پرچم هدايت است. زيرا او، مردم را به حکومت امام زمان (ع) فرا مي خواند. به هنگام خروج يماني، فروش سلاح بر مردم و هر مسلمان حرام است. هنگامي که يماني خروج کرد، به سوي او بشتاب، زيرا پرچم او پرچم هدايت است. براي هيچ مسلمان روا نيست که با او مخالفت کند. مخالف او در آتش است، زيرا يماني مردم را به حق و صراط مستقيم دعوت مي کند.

از روايات فوق، استفاده مي شود که پيش از قيام قائم، قيامهايي صورت مي گيرد و مردم بايد در آن قيامها شرکت کنند.

رواياتي که دلالت بر فراگير شدن ظلم در هنگام ظهور مهدي (ع) مي کنند، به اين معني نيستند که همه مردم در آن زمان فاسد و ستمگرند و هيچ فرد و يا گروه صالحي در آن هنگام يافت نمي شود که از حق طرفداري کند که در نتيجه، فراگير شدن ظلم و فساد جبري باشد و مبارزه با آن غلط و مبارزه با مقدمه ظهور فرج! زيرا به تعبير قرآن، به هنگام ظهور مهدي (ع) افراد صالح و مستضعف وجود دارند که آنها وارث حکومت زمين، به رهبري آن حضرت مي شوند. [19] روايات زيادي نيز بر اين معني دلالت دارند. [20] بنابراين، اين برداشت با اين دسته از آيات و روايات تعارض دارد.

در احاديث ياد شده، تکيه بر فراگير شدن ظلم است، نه فراگير شدن کفر و بي ديني. يعني چنان نيست که در هيچ جا اهل اعتقاد و دين يافت نشوند. پس همان گونه که از ظاهر اين روايات استفاده مي شود، مراد از جمله: «ملئت ظلما و جورا.» ظلم طبقه حاکمه است، زيرا لازمه ظلم، وجود مظلوم است، بنابراين، به هنگام ظهور مهدي (ع)، ظلم طبقه حاکم در ابعاد گوناگون شدت مي يابد و فراگير مي شود و قيام مهدي (ع) براي حمايت از مظلومان است:

«مسلمانان در آخرالزمان، به وسيله مهدي عليه السلام، از فتنه ها و آشوبها خلاصي مي يابند، همان گونه که در آغاز اسلام از شرک و گمراهي رهايي يافتند.» [21] .

با توجه به اين معني، اين احاديث، به هيچ روي مسؤوليت مبارزه با فساد و ستم و جانبداري ازحق و عدالت و همچنين تشکيل حکومت اسلامي را نفي نمي کنند.


پاورقي

[1] در جستجوي قائم، سيد مجيد پور طباطبايي: 390، انتشاران آستان مقدس صاحب الزمان، جمکران، قم.

[2] در شناخت حزب قاعدين زمان، ع باقي: 319 - 320.

[3] «بحار الانوار»، ج 52: 130. درج 51: 72. با تفاوتي اندکي همين حديث آمده است.

[4] «شرح نهج البلاغه»، ابن ابي الحديد، ج 2: 194 - 197، داراحياء التراث العربي، بيروت.

[5] «همان مدرک»، ج 10: 100.

[6] «صلح الحسن»، شيخ راضي آل ياسين: 80 - 81، دارالکتب العراقية في الکاظمية.

[7] الاحتجاج، طبرسي، با تعليقات سيد محمد باقر خراسان، ج 2: 291، مؤ سسه اعلمي، بيروت.

[8] «وسائل الشيعه»، شيخ حر عاملي، ج 12: 127 - 135، داراحياءالتراث العربي، بيروت؛ «مستدرک الوسائل»، حاج ميرزا حسين نوري، ج 13: 130 - 122، مؤ سسه آل البيت قم.

[9] «بحار الانوار»، ج 51: 87؛ «سنن»، ابن ماجه، ج 2، حديث 4088، احياءالتراث العربي. در سنن، اين روايت، چنين آمده است:

«يخرج، ناس من المشرق فيوطئون للمهدي يعني سلطانه.

[10] «بحارالانوار»، ج 51: 87. علامه مجلسي، خلاصه بخشي از کتاب وي را، به نام: «مناقب علي» که روايات مهدي را در آن جمع آورده، آورده است.

[11] «همان مدرک» ج 52: 243؛ «کتاب الغيبة»، نعماني، تحقيق علي اکبر غفاري: 273، مکتبة الصدوق، تهران.

[12] «سنن» ابن ماجه ج 2 حديث 4082.

[13] «کنز العمال»، حسام الدين هندي، ج 14: 267، حديث 38677 مؤ سسة الرسالة، بيروت.

[14] «الملاحم الفتن»، سيد بن طاووس: 52.

[15] نعيم بن حماد از محديثين مورد وثوق اهل سنت است. وي در زمان خلافت ابي اسحاق بن هارون، به خاطر اين که پاسخ دلخواه دستگاه خلافت را در رابطه با قرآن نداد، بازداشت شد و در سال 228 ه‍ ق در زندان درگذشت. ر. ک: «الملاحم الفتن»، سيد بن طاووس: 18 - 19.

[16] «تداوم انقلاب اسلامي ايران تا انقلاب جهاني مهدي» محمدي ري شهري: 56 وي حديث ياد شده را با نقلهاي مختلف و شرح و تفسير آن آورده است.

[17] «همان مدرک».

[18] «کتاب الغيبه»، نعماني، 256.

[19] سوره «نور»، آيه: 55؛ «قصص»، آيه 5؛ «انبيا» آيه 105.

[20] تفسير «صافي»، فيض کاشاني، ج 3: 444، 382 و 357، موسسه اعلمي، بيروت؛ «نور الثقلين»، حويزي، ج 3: 616 - 620، حکمت قم.

[21] «بحار الانوار»، ج 51: 93.