بازگشت

روش عقلي (روش شهيد صدر)


شهيد صدر در بررسي مسأله (امام) مهدي به مقدمات بديهي استدلال نکرده و به تتبع در کتابهاي تفسيري و روايي نپرداخته است.

همچنين در سند روايات بررسي نکرده؛ بلکه روش ديگري در پيش گرفته است. ايشان ابتدا اشکالات و سؤ الاتي را که در اين زمينه شده يا مي شود، مطرح کرده سپس به بررسي عميق و دقيق آن پرداخته است. سرفصلهاي اين روش چنين است:

الف) شهيد صدر براي بحث خود، تصور روشني را درباره مهدويت و وجود ريشه هاي آن در ميراث ديني - انساني، نشان مي دهد؛ [1] سپس ‍ به اصالت بخشيدن آن در تفکر اسلامي مي پردازد و مي گويد مهدويت در ديدگاه اسلام يک آرزو و خيال نيست که احساسات را به بازي بگيرد و آرامش بخشي براي دردها و رنجهاي روحي او باشد - چنانکه برخي از پژوهشگران پنداشته اند - بلکه مهدي، عجل اللّه تعالي فرجه، انساني معين و زنده است [2] که با مردم زندگي مي کند و در درد و رنج ايشان شريک است و خود نيز همانند مردم، منتظر روز موعود است.

ب) قبول همه جانبه اين تصور اصيل، قدري مشکل است و در اذهان مردم اشکالات و سؤ الاتي را مطرح کرده که آشکار و پنهان آن را به زبان مي آورند.

از اين رو شهيد صدر، رحمة اللّه عليه، با صراحت و روشني اين اشکالات و پرسشها را مطرح مي کند و سپس با روش خاص خود به جواب مي پردازد؛ زيرا مي خواهد مسأله را در جايگاه طبيعي خود قرار دهد؛ البته در چارچوب تفکر اسلامي که مبناي آن عقل، واقعيت و برهان است.

1. اولين پرسشي که شهيد صدر مطرح مي کند اين است:

اگر مهدي انساني زنده است که در بيشتر از ده قرن همعصر مردم گذشته بوده است و در آينده هم خواهد بود، اين عمر طولاني براي ايشان چطور ممکن شده است؟! چگونه ايشان از قوانين طبيعي که بايد وي را پير کرده و درهم شکسته باشد، گريخته است؟! سپس از سؤ الي به سؤ ال ديگر و از اشکالي به اشکال ديگر مي پردازد، به گونه اي منطقي که جواب قبلي، زمينه سؤ ال بعدي مي شود و همه مباحث و مضامين در ارتباط کامل هستند.

نسبت به اشکال اول دوباره چنين مطرح مي کند: آيا ممکن است يک انسان قرنهاي زيادي زندگي کند، چنانکه درباره مهدي گفته مي شود که بيش ‍ از هزار و صد و چهل سال عمر کرده است؟ [3] اين شکل هيچ فرقي با قبلي ندارد. براي پاسخ به اين پرسش در ابتدا توضيحي درباره اقسام امکان داده است؛ اقسامي که معروف است يا مي شود تصور کرد: (امکان عملي، امکان علمي، امکان منطقي يا فلسفي) و پس از آنکه مفاهيم آنها را روشن مي کند، سخن خود را چنين خلاصه مي کند: اينکه عمر انسان به هزاران سال برسد از نظر منطق امکان دارد؛ زيرا اين از نظر عقل مجرد، محال نيست ولي فعلا امکان عملي نسبت به نوع انسان پيدا نشده و تلاشها به جايي نرسيده است.

اما امکان علمي، چيزي که از جهت علمي مانع اين مسأله باشد، يافت نمي شود؛ زيرا همه تلاشهاي علمي بر اين است که امکان علمي تبديل به امکان عملي شود و در همين مسير، کوشش بر اين است جلوي پيري گرفته شود. پس از نظر منطق نمي شود مسأله را انکار کرد و بعيد شمرد مگر از اين جهت که چگونه مهدي توانسته است بر علم پيشي گيرد و در مورد شخص او، امکان نظري تبديل به امکان عملي شده باشد، قبل از اين که علم در مرحله تکامل به فعليت برسد. که البته اين نيز توجيه عقلاني براي انکار و استعباد ندارد، زيرا اين همانند آن کسي است که مثلا در کشف داروي سرطان يا ديگر امراض، از علم پيشي گرفته باشد.

البته اين پيشي گرفتن - چنانکه شهيد صدر مي گويد - در طرح کلي اسلام - که جريان مهدي را ترسيم کرده است - در مواردي اتفاق افتاده و قرآن کريم نظاير آن را ضبط کرده است آنجا که قرآن به حقايق علمي مربوط به جهان و طبيعت اشاره کرده و امروزه علم از آن پرده برداشته است و روشنتر اين که قرآن نمونه هاي اين قضيه را ثبت کرده است چنانکه در مورد عمر نوح پيامبر گفته است:

فلبث فيهم الف سنة الا خمسين عاما [4] .

او هزار سال و پنجاه سال کم در ميان آنان بزيست.

شهيد صدر فرض ديگري را طرح مي کند که مبتني بر مسائل سابق است و آن اين است که اگر آمديم و گفتيم قانون پيري يک قانون قطعي است و طول عمر بيش از حد معمولي بنابر دليل استقراء خلاف قوانين است جوابش ‍ اين است که:

در اين صورت از قبيل معجزه است که در تاريخ پيامبران و رسولان چيز تازه اي نبوده و از نظر يک مسلمان که عقايد خود را از قرآن و سنت مي گيرد امري عادي نيست؛ زيرا قانوني که خيلي قطعي تر بوده تعطيل شده است؛ مانند داستان حضرت ابراهيم، عليه السلام، که در آتش افکنده شد و آتش او را نسوزاند قرآن کريم مي فرمايد:

قلنا يا نار کوني بردا و سلاما علي ابراهيم. [5] .

گفتيم: اي آتش بر ابراهيم خنک و سلامت باش.

پس از اين، شهيد صدر توضيح مي دهد که مسأله معجزه به مفهوم ديني آن، اينک در پرتو علم جديد، بيش از گذشته قابل درک است و با استناد به نظريات فلسفي جديد به استدلال و بررسي آن مي پردازد.

2. شهيد صدر، رحمة اللّه عليه، پرسش ديگري را مطرح مي کند: چرا تا اين حد اصرار بر مسائل طول عمر مهدي است که در نتيجه قوانين عمومي به خاطر آن تعطيل شود؟ چرا فرض ديگري را قبول نکنيم که مي گويد: رهبري بشر در روز موعود ممکن است به شخصي واگذار شود که آينده او را شکوفا سازد و فشارهاي آن عصر، وي را به ثمر رساند؟

سپس شکل سؤ ال را به صورت ديگري مطرح مي کند: فايده اين غيبت طولاني چيست؟ چه توجيهي دارد؟ و در دنبال آن مي گويد: مردم نمي خواهند يک جواب غيبي بشنوند آنها خواستار يک توجيه اجتماعي براي مسأله هستند؛ توجيهي در سايه حقايق عيني و محسوس براي ايجاد تحولي بزرگ.

براي پاسخ به اين پرسش، شهيد صدر، رحمة اللّه عليه، با سلاح شناخت از قوانين اجتماعي و مقتضيات تحولات اجتماعي، گام پيش مي نهد و با طرح يک سؤ ال، مقدمه اي براي جواب مي چيند. سؤ ال اين است:

آيا ممکن است ما اين عمر طولاني را براي آن پيشواي ذخيره شده، يک رمز موفقيت در ايجاد تحول مورد نظر بدانيم؟ و مي گويد: آري. سپس ‍ ادله اي مي آورد که مستند به فهم عميق از حرکت تاريخ و نتايج تغيير کلي تمدن و پيشرفتهايي است که انسان به اندازه درک و ديد و تمدنش در سايه آن رشد مي کند. سپس مسأله را در پرتو رسالت اسلام و تحول مورد نظر آن، بررسي مي کند.

بدين سان شهيد صدر اين بحث را تبديل به يک بررسي جامعه شناختي مي کند که بر نظريه هاي اصولي و مفاهيم اجتماعي متکي است.

3. شهيد صدر، رحمة اللّه عليه، سپس به مسأله اي مهمتر در اين زمينه مي پردازد و آن امامت زودرس يا فرآيند به امامت رسيدن يک رهبر آرماني در فرضيه امامت از نظر شيعه دوازده امامي است.

مي گويد اين پديده (امامت زودرس) را عملا [6] امت تجربه کرده است که مرتبه کامل آن در امام مهدي، عليه السلام، بوده و قبل از ايشان در امام جواد، عليه السلام، بوده وجود داشته است.

اين پديده - همان طور که ايشان، رحمة اللّه عليه، مي فرمايد: يک مفهوم حسي و عملي است که مسلمانان آن را لمس کرده و در زندگي خود با امام آن را به دست آورده اند و هيچ پديده اي قويتر از تجربه يک امت نيست. [7] .

شهيد صدر، رحمة اللّه عليه، موارد زيادي از وقايع تاريخي را به عنوان شاهد مي آورد که اين پديده را تاييد مي کنند. سپس نتيجه گيري مي کند که: امامت زودرس يک واقعيت است، خيال يا فرضيه صرف نيست و در قرآن کريم نمونه هايي براي آن وجود دارد مثلا راجع به حضرت يحيي، عليه السلام، قرآن مي فرمايد:

و آتيناه الحکم صبيا. [8] .

و در کودکي به او دانايي عطا کرديم.

4. شهيد صدر در اينجا وارد بحث روايي مي شود و شبهه و اشکالي که منکران و مخالفان قديم و جديد ايجاد کرده اند مطرح مي کند: چگونه معتقد شويم که مهدي الان وجود دارد؟ آيا چند روايت که در لابه لاي کتابها از پيامبر اکرم، صلي اللّه عليه و آله، نقل شده است، کافي است که ما را کاملا قانع کند که امام دوازدهم وجود دارد؟ با توجه به اينکه اين فرض خيلي بعيد است و از آنچه ما به آن خو گرفته ايم بيرون است؛ اصلا چگونه ممکن است ما اثبات کنيم از نظر تاريخي، مهدي واقعا وجود دارد و صرف فرض ‍ نيست که شرايط خاص روحي رواني موجب آن گشته باشد؟

شهيد صدر اين پرسش را با همه شاخ و برگش مطرح مي کند. بعضي از جزئيات آن اشکالاتي است که افرادي مثل احمدامين و ديگر مخالفان [9] که تحت تاثير روش غرب هستند در بررسي تاريخ اسلام و مسائل اسلامي، ايراد کرده اند.

شهيد صدر با توسل به منطق عقل و دليل عقلي به جواب اين سؤ ال مي پردازد. و هنگامي که دليل روايي مي آورد، مي بينيم که همراه با استناد و واقعيات تاريخي است. حال مي بينيم ايشان چه مي گويد:

انديشه وجود مهدي، عليه السلام، به عنوان رهبري که براي رساندن جهان به وضعيتي برتر، انتظار کشيده مي شود در روايات رسول گرامي اسلام و بويژه در روايات امامان اهل بيت آمده است و به قدري بدان تکيه شده که جاي شکي باقي نمي گذارد. چهارصد حديث از طريق برادران اهل سنت از پيامبر شمارش شده است و مجموع روايات که از طريق شيعه و سني در اين زمينه آمده به بيش از شش هزار مي رسد. اين رقم - چنانکه شهيد صدر مي گويد - آمار بالايي است و هيچ يک از مسائل بديهي اسلام که مورد قبول همه مسلمانان است، به اين اندازه روايت ندارد.

ج) شهيد صدر، در اين جا روش جديدي براي استدلال به کار مي برد.

ايشان براي اين مسأله که انديشه مهدويت در شخص خاصي متبلور مي شود که امام دوازدهم باشد از روايات و بحثهاي روايي استفاده مي کند و آن شيوه اي جديد در اين راه به کار مي اندازد. وي در ابتدا توجيهاتي که به نظرشان در اين زمينه قانع کننده است مطرح و آن را در دو دليل خلاصه مي کند و يکي را دليل اسلامي و ديگري را دليل علمي مي نامد: با دليل اسلامي وجود رهبر منتظر را اثبات مي کنيم و با دليل علمي برهان مي آوريم که مهدي افسانه و خيالبافي نيست بلکه حقيقتي است که با تجربه تاريخي، وجودش ثابت شده است.


پاورقي

[1] ر.ک: ص 53 همين کتاب.

[2] ر.ک: ص 56 همين کتاب.

[3] اين مدت اشاره به فاصله زماني ميان تولد امام مهدي، عليه السلام، تا تاريخ تأليف کتاب حاضر در سال 1397 ق. دارد.

[4] سوره عنکبوت (29)، آيه 14.

[5] سوره انبياء (21)، آيه 69.

[6] ر.ک: الشيخ المفيد، محمدبن محمدبن النعمان، الارشاد، ص 319 به بعد؛ الهيثمي، احمدبن حجر، الصواعق المحرقة، ص 224-223.

[7] ر.ک: الهميتي، احمدبن حجر، همان.

[8] سوره مريم (19)، آيه 12.

[9] قبلا به عده اي از آنان اشاره کرديم.