بازگشت

دليل نقلي


صدها روايت و حديث از پيامبر اکرم، صلي اللّه عليه و آله، [1] و ائمه اهل بيت، عليهم السلام، رسيده است که مي گويد مهدي موعود داراي اين خصوصيات است: از اهل بيت [2] است، از فرزندان فاطمه [3] است، از نسل حسين [4] و نهمين فرزند آن حضرت [5] است. همچنين رواياتي وجود دارد که مي گويد جانشينان پيامبر، صلي اللّه عليه و آله، دوازده نفر مي باشند. [6] .

اين روايات، مهدي موعود را در شخص امام دوازدهم، منحصر و متعين مي کند و با اينکه ائمه، عليهم السلام، براي حفظ آن حضرت از ترور و قتل [7] ، سعي داشتند مسأله در سطح عمومي مطرح نشود، در عين حال روايات زيادي در اين زمينه وارد شده است. البته زيادي روايت به تنهايي نمي تواند مقبوليت آن را برساند بلکه در اينجا قرينه و گواه خاصي وجود دارد که دليل بر صحت اين روايات است.

در حديث شريف نبوي، سخن از امامان، جانشينان، اميران و سخن از دوازده تن آمده است. متن احاديث مختلف است؛ در بعضي دوازده امام و در بعضي دوازده خليفه و در بعضي ديگر دوازده امير، ذکر شده است.

بعضي از مولفان، تعداد اين احاديث را بيش از دويست و هفتاد، شمارش ‍ کرده اند که همگي از کتابهاي معتبر شيعه و سني از قبيل: صحيح البخاري [8] ، صحيح مسلم [9] ، سنن ترمذي [10] ، سنن ابي داود [11] ، مسند احمد [12] و المستدرک علي الصحيحين، حاکم نيشابوري [13] نقل شده است.

مسأله ويژه و قرينه مهم اين است که بخاري که از ناقلان اين حديث است خود از معاصران امام نهم و دهم و يازدهم بوده است و اين خيلي معنا دارد؛ زيرا نشان مي دهد که اين روايت قبل از اينکه مفاد و مضمون آن در خارج، تحقق پيدا کند و قبل از اينکه انديشه دوازده امامي وجود و ظهور يابد از زبان پيامبر به ثبت رسيده است و اين مي رساند که نقل اين حديث، انعکاس ‍ يک پديده خارجي نبوده است؛ چرا که معمولا احاديث ساختگي، به توجيه جريانهاي خارجي و وقوع يافته، مي پردازد.

پس ما مي توانيم با توجه به اينکه اين حديث قبل از تحقق کامل و پيدايش ‍ امامان دوازده گانه، ثبت شده است، تأکيد مي کنيم اين حديث، توجيه نمي کند بلکه حقيقتي است که از زبان پيامبر اکرم، صلي اللّه عليه و آله، و کسي که جز از زبان وحي سخن نمي گويد [14] ، بازگو شده است. ابتدا فرموده است: جانشينان من دوازده تن مي باشند [15] و سپس دوازده امام از علي، عليه السلام، تا امام مهدي، عليه السلام، آمده اند تا اين حديث شريف معنا و تفسير واقعي [16] خود را بازيابد.


پاورقي

[1] ر.ک: معجم احاديث الامام المهدي، مؤسسة المعارف الاسلامية، ج 1، احاديث نبوي.

[2] احمد و ابن ابي شيبه و ابن ماجه و نعيم بن حماد در باب فتن علي، عليه السلام، روايت کرده اند که: رسول اللّه، صلي اللّه عليه و آله، فرمود: مهدي از ما اهل بيت است خداوند کار او را در يک شب سامان مي بخشد.

ر.ک: السيوطي، جلال الدين، الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 213 و 215 در اين کتاب احمد، ابن ابي شيبه و ابوداود از علي، عليه السلام، روايت کرده اند که پيامبر، صلي اللّه عليه و آله، فرمود: اگر از دنيا بيش از يک روز باقي نمانده باشد خداوند فردي از اهل بيت مرا مبعوث مي کند تا دنيا را پر از عدالت کند چنانکه پر از ستم شده است؛ همچنين ر.ک: فقيه ايماني، مهدي (گردآورنده)، موسوعة الامام المهدي، ج 1، که در آن تصوير دهها از کتابهاي علما و محدثان اهل سنت درباره مهدي، صفات و آنچه مربوط به اوست و همچنين و تصوير يک نسخه از درس استاد عباد، درباره روايات و آثار واردشده در موضوع مهدي، عليه السلام، آمده است.

همچنين ر.ک: ابوداود، سليمان بن الاشعث، صحيح سنن المصطفي، ج 2، ص ‍ 207؛ ابن ماجه، سنن، ج 2، شماره 1367 و 4085.

همچنين ر.ک: معجم احاديث الامام المهدي، ج 1، ص 147 و بعد از آن که در اين زمينه احاديث بسياري از صحاح و مسانيد نقل کرده است.

[3] السيوطي، جلال الدين، الحاوي للفتاوي، ج 2، ص 214، که مي گويد: ابوداود و ابن ماجه و طبراني و حاکم از ام سلمه روايت کرده اند که گفت از پيامبر، صلي اللّه عليه و آله، شنيدم فرمود: مهدي از عترت من و از فرزندان فاطمه است.

[4] حديثي که مي گويد: مهدي از نسل حسين، عليه السلام، است بنابر نقل کتاب معجم الامام المهدي، در مصادر زير آمده است: الاصفهاني، ابونعيم، الاربعون حديثا (به نقل از: المقدس الشافعي، عقدالدرر) الطبراني، الاوسط، (به نقل از: ابن القيم، المنارالمنيف)؛ السيرة الحليبة ج 1، ص 193؛ القول المختصر.

همچنين ر.ک: الصافي گلپايگاني، لطف اللّه، منتخب الاثر، که از منابع شيعه اين حديث را نقل کرده است. براي آشنايي با ضعف رواياتي که مي گويد مهدي از نسل امام حسن، عليه السلام، است. ر.ک: العميدي، ثامرهاشم، همان، ج 1، ص 296.

[5] رواياتي که تصريح مي کند مهدي نهمين فرزند حسين، عليه السلام، است در کتابهاي زير آمده است: القندوزي الحنفي، ينابيع المودة، ص ‍ 492؛ الخوارزمي، مقتل الامام الحسين، ج 1، ص 196؛ الجويني الشافعي، فرائدالسمطين، ج 2، ص 310-315 ح 561 تا 569؛ الصافي گلپايگاني، همان، که اين روايت را از طريق شيعه نقل کرده است؛ العميدي، ثامرهاشم همان، ج 1، ص 294.

[6] حديثي که مي گويد: الخلفاء بعدي اثناعشر کلهم من قريش؛ جانشينان من دوازده نفرند که همه از قريش اند. يا لايزال هذا الدين قائما ما وليه اثناعشر کلهم من قريش؛ اين دين پابرجاست تا دوازده نفر که همه از قريش اند آن را سرپرستي

متواتر است، کتب صحاح و مسانيد با طرق مختلف آن را نقل کرده اند گرچه در متن آن کمي اختلاف است و در تفسير آن نيز اختلاف وجود دارد. ر.ک: البخاري، صحيح البخاري، ج 9، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، ص ‍ 101؛ المسلم، صحيح المسلم، ج 2، کتاب الاماره، ص 119؛ حنبل، احمد، مسند، ج 5، ص 90، 93 و 97.

[7] ر.ک: الصدر، السيدمحمد، الغيبة الکبري، ص 272 به بعد.

ر.ک: ناصف، منصورعلي، همان، ج 3، ص 40؛ در اين کتاب آمده که روايت مزبور را شيخان و ترمذي روايت کرده اند. دخيل، علي محمد علي، الامام المهدي، که به تحقيق درباره اين حديث پرداخته است.

[8] ر.ک: البخاري، صحيح البخاري، ج 3، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، ص 101، (بيروت، داراحياء التراث العربي).

[9] ر.ک: ناصف، منصورعلي، همان، ج 3، ص 40. نويسنده اين کتاب به دنبال حديث مزبور مي گويد: آن را شيخان و ترمذي روايت کرده اند و در حاشيه کتاب مي گويد: ابوداود در کتاب المهدي آن را به اين صورت نقل کرده است: لايزال هذا الذين قائما حتي يکون عليکم اثناعشر خليفة: اين دين پيوسته پابرجاست تا دوازده خليفه برشما بيايد. ر.ک: ابوداود، سنن ابي داود ج 2، ص 207.

[10] همان

[11] همان

[12] ر.ک: ابن حنبل، احمد، مسند امام احمد، ج 5، ص 93-100.

[13] ر.ک: الحاکم نيشابوري، محمدبن عبداللّه، المستدرک علي الصحيحين، ج 3، ص 618.

[14] اشاره است به آيه شريفه و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي؛ و سخن از روي هوي نمي گويد. نيست اين سخن جز آنچه بدو وحي مي شود. (سوره نجم (53) آيه 3-4).

[15] پيش از اين حديث بيان شد.

[16] علماي اهل سنت صحت روايت را پذيرفته اند ولي در تأويل آن اختلاف دارند. مصاديقي که براي دوازده نفر ذکر کرده اند براي ما قبول پذيرش نيست بلکه بعضي از اين مصاديق غير معقول است مانند: يزيدبن معاويه فردي که تجاهر به فسق مي کرد و کسي که متهم به فکر و خروج از دين است.

سيدثامر عميدي در کتاب خود سخنان اهل سنت در اين زمينه را نقل کرده و به صورتي کاملا علمي به پاسخگويي سخنان آنها پرداخته و تأويلات آنها را باطل ساخته است. ر.ک: دفاع عن الکافي، ج 1، ص 540 و بعد از آن.